بهائیت

در منابع اسلامی، احادیث بسیاری بر امتداد شریعت اسلام تا روز قیامت وجود دارد. از اینرو حسینعلینوری برای توجیه ادعای پیامبری خود، اقدام به جعل حدیث کرده و مدعی میشود: قیامت، با ظهور علیمحمد شیرازی برپا شده است. این ادعا در حالیست که اساساً قیامتی که در قرآن بدان وعده داده شده، شباهتی با ادعای پیامبرخواندهی بهائیت ندارد.

ابوالفضل گلپایگانی با استدلال به برخی آیات قرآن مدعی میشود که چون معجزه مورد انکار برخی واقع میشود، پس حجیت ندارد. در پاسخ به وی خواهیم گفت: این قبیل آیات بیانگر لجاجت عدهای در مقابل آیات الهی است، نه زیر سؤال بردن حجیت معجزه؛ چرا که اگر حجیت معجزه را رد کرده بود، نباید با انکار یک قوم، برای قوم دیگر معجزهای ظاهر میشد.

از دلایلی که بهائیان بر عدم اعتبار معجزه میآورند، اینست که حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) برای اثبات حقانیت خود، بدان استناد نکرده است. این در حالیست که بعلاوهی نزول کتاب آسمانی و جاوید قرآن، بر پیامبر اُمّی (که خود بزرگترین معجزهی ایشان به شمار میآید)، معجزاتی نظیر انشقاق قمر، معراج، مباهله و...؛ برای حضرتش بیان شده است.

در حالی پیشوایان بهائی مهمترین تعلیم خود را تحری حقیقت معرفی کرده و اعتقاد موروثی و تقلیدی را باطل و ناپسند میشمارند که عملاً در مورد کودکانشان، چنین تعلیمی را اجرا نمیکنند. چرا که به دستور پیشوایان بهائیت، بهائیزادگان پیش از رسیدن به سنّ بلوغ، تحت آموزشهای فشردهای قرار میگیرند تا گزینهای جز انتخاب بهائیت برایش باقی نماند.

خداوند متعال در قرآن، به صراحت ختم سلسلهی پیامبران را به وسیلهی حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآله) اعلام داشته است. این در حالیست که بهائیان با اشکال به واژهی نبوت، سعی در توجیه ادعای مدعی پیامبری خود دارند. حال آنکه نبی أعم از رسول است و هنگامی که خداوند میفرماید سلسلهی انبیاء ختم شد، لزوماً ارسال رسولان نیز پایان پذیرفت.

بهائیان تجلی خداوند در حسینعلی نوری را توجیه ادعای خدایی او میدانند. این در حالیست که اولا: هیچ انسانی نمیتواند مظهر کامل ذات الهی باشد. ثانیا: منظور از تجلی، ظهور قدرت خداوند بر وجود انسانی پاک است نه واگذاری مقالم الوهیت ثالثا: ادعاهای حسینعلی نوری ارتباطی با تجلی ندارد رابعا: قرآن کریم به امثال بهاءالله، وعده دوزخ داده است.

عبدالبهاء، در تشریح آموزهی اُلفت و محبت این فرقه، مدعی میشود که تمام حجتهای الهی، به جهت محبت و اُلفت آمده و جميع كتب آسمانی، به همین جهت نازل گشتهاند. این در حالیست که با بررسی اعمال خشونتآمیز پیامبرخواندهی بهائیان درمییابیم که یا وی از حجتهای الهی به شمار نمیآید و یا انتساب ابداع آموزهی اُلفت و محبت به او صحیح نمیباشد.

عباس افندی در توجیه عجز پدر خود از پاسخ به درخواست معجزهی مردم مدعی میشود: «اگر معجزات را برهان اعظم خوانیم، دلیل و حجت از برای حاضرین است نه غائبین». این ادعا در حالیست که با تصدیق پیامبران بعدی و رسیدن خبر متواتر از معجزهی پیامبر، حقانیت پیامبر برای غائبین نیز حجیت مییابد.

مبلّغ بهائی در کانال خود مدعی شد که طلب معجزه از مدعی پیامبری، به معنای امتحان پروردگار است و بشر، حق امتحان پروردگار را ندارد. در پاسخ به این ادعا میگوییم: طلب معجزهی مردم از مدعی نبوت، هیچگاه به منزلهی امتحان پروردگار نبوده، بلکه طلب معجزه به معنای آزمودن صحت ادعای رسالت او به شمار میآید.

مبلّغ بهائی در توجیه عجز پیشوایان خود از آوردن معجزه، مدعی شد: خداوند علیرغم توانايی مزبور، تمايلی به آوردن معجزات ظاهری ندارد. اما بر خلاف ادعای بهائیت، از کتاب آسمانی قرآن استفاده میشود که هیچ پیامبری نیامده مگر آنکه دعوتش همراه با نوعی معجزه بوده است. لذاست که در قرآن، از معجزات پیامبران، تعبیر به برهان شده است.

مبلّغ بهائی با استدلال به گفتهی پیامبرخواندهی بهائیان مدعی شد: مخالفت انسانها با مدعی پیامبری، دلیل بر حقانیت او میباشد. این در حالیست که مدعیان پیامبری بسیاری در طول تاریخ آمده، مخالفین بسیاری پیدا کرده و حتی بهائیان نیز به عنوان پیامبری آنان را قبول ندارند. اما بیشک ارائهی چنین دلایل سبکی، تنها از مدعیان دروغین برمیآید.

از ابتدای شکلگیری بهائیت تا کنون، شاهد حمایتهای بیدریغ کشورهای استعماری و ضداسلامی از آن بودهایم. اما حقیقت آنست که بهائیت با پرورش اعتقاداتی نظیر: رکن رابع و مهدویت، انکار خاتمیت اسلام، انکار معاد، ممنوعیت دخالت در سیاست، تحریم جهاد، ترک تعصبات پسندیده و...؛ کوشید تا رضایت و حمایت دشمنان اسلام را همراه خود سازد.

مبلّغان بهائی مدعی شدند که منابع رَدیه، سرشار از مطالب جدلی و باطل است. حال میگوییم بر فرض پذیرش چنین ادعایی، آیا منابع بهائی، اساس اعتقادات بهائیت را تأیید خواهد کرد؟! در پاسخ به این پرسش، تنها لازم است کتاب کشف الغطاء و اسرارالآثار، از کتابهای معتبر بهائیان را ورق زنیم و ماجرای توبهنامهی پیشوا و مبشّر بهائیان را مرور کنیم.

مبلّغ بهائی در راستای اثبات حقانیت پیامبرخواندهی بهائیان مدعی شد: نفوذ و بقای ادعای پیامبری شخصی، دلیل بر حقانیت او به شمار میرود. این در حالیست که اگر صحت این دلیل را بپذیزیم، لازم میآید پیامبرانی نظیر حضرت نوح (علیه السلام) دروغین به شمار آمده و ناپیامبرانی نظیر مانی و گورونانک؛ پیامبر شمرده شوند!