قرآنیون
در کتابهای مختلفی که به نام سید ابوالفضل برقعی منتشر شده، به بیان برخی تأییدیههای بزرگان پرداخته و از این طریق سعی دارد که از خود، رفع اتهام کند؛ این در حالی است که این تأییدات، مربوط به دوره اول حیات ایشان و عدم انحراف او است.
اعتقاد به موهوم بودن حضرت مهدی (عج)، از عقایدی است که برقعی مدعی آن میشود؛ وی مهدویت و موعودباوری را در صورتی انکار میکند که اعتقاد به ظهور مصلح آخرالزمان که نامش «مهدی» و از اولاد پیامبر اسلام (ص) است، مورد پذیرش غالب فرق اسلامی است.
حیدرعلی قلمداران یکی از عناصر شاخص جریان قرآن بسندگی معاصر شیعی معتقد است که حضرت علی (ع) به وجود نص بر خلافت خود اشاره نکرده است؛ در حالی که حضرت علی (ع) در موارد متعددی راجع به موضوع امامت خود، صراحتاً بیاناتی را با استدلال به آیات قرآن فرمودهاند.
مطالعه و بررسی آثار بهجایمانده از «برقعی»، نشان میدهد که او، در بسیاری از عقاید، از اصول و عقاید امامیه عدول کرده و به سمت وهابیت گرویده است؛ مسئلهای که مورد تأیید برخی محققان شیعه ازجمله شهید مطهری و رسول جعفریان قرار گرفته است.
«سید ابوالفضل برقعی» کسی است که رسانههای وهابیت با بزرگنمایی در مورد شخصیتش، از وی با عناوینی همچون علامه و مرجع یاد میکنند و میگویند علامه برقعی، از جمله علمای مذهب شیعه اثناعشری و از مجتهدین اعلامشان محسوب میشد؛ در حالیکه برقعی شخصی است که هیچگاه به درجه مرجعیّت نرسید و اطّلاعات او از اسلام، بسیار سطحی بود.
برقعی منکر وجود حجت الهی (امام) از جانب خدا شده و به آیه 165 سوره نساء استدلال میکند؛ در پاسخ به این ادعای برقعی باید گفت که معنای این آیه، نفی حجت الهی بعد از پیامبر (ص) نیست؛ اگر معنای آیه، نفی حجتهای الهی بعد از پیامبران باشد، باید بعد از رحلت رسول خدا (ص)، قرآن کریم که معجزه جاودان رسول خدا در میان امت اسلامی است، بهعنوان حجت در میان مردم نباشد.
حیدرعلی قلمداران یکی از عناصر شاخص جریان قرآنبسندگی معاصر شیعی، معتقد است که پیامبر (ص) فرد خاصی را به خلافت نصب نفرموده بودند؛ در حالی که سیره پیامبر (ص) حتی در زمان حیات پر برکتشان به این صورت بود که در سفرهای کوتاه برای خود جانشین تعیین میکردند؛ پس چگونه ممکن است در موضوعی که موجب بقای حکومت اسلامی و وحدت امت اسلام است، غافل مانده باشند؟
«سید ابوالفضل برقعی»، از روحانیون معاصر است که منکر امامت و خلافت بلافصل حضرت علی (ع) و اصل بودن مسئله امامت است، وی دلیل این مدعی را عدم بیان بحث امامت در قرآن بیان میکند؛ این در حالی است که قرآن مسئله امامت را در آیات مختلفی مطرح کرده است و اینگونه نیست که در قرآن، به این اصل هیچ اشارهای نشده باشد.
برقعی از بزرگان جریان قرآن بسندگی دیدگاههای خاصی دارد که از جمله مبانی و اعتقاداتش، انکار وجود مقام شفاعت برای شخص پیامبر (ص) است؛ در حالیکه این مبنا، علاوه بر مخالفت با آیات قرآن، خلاف مبنای دیگر مدعیان قرآن بسندگی نیز بهشمار میآید.
قلمداران معتقد است عبارت «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» در ادامه حدیث غدیر نشان میدهد کلمه «ولی» در این حدیث به معنای دوست است. در پاسخ میگوییم عبارت «اللهم وال من والاه» به معنای دوستی نیست تا قرینهای برای فهم جمله قبل باشد، بلکه این عبارت نیز به معنای اولویت در تصرف است. دلیل آن ادامه دعا و فرمایش رسول خدا (ص) است. اگر غیر از این باشد، دعاى بعدى پیامبر(ص) «و احبّ من احبّه» تکرار، لغو و عبث خواهد شد.
علی اکبر حکمی زاده قائل است قرآن تنها منبع قابل استفاده در استنباط معارف و احکام دینی است و حجیت تمام احادیث را منکر شده است که در نقد او گفته میشود که در هر علمی چنین اختلافاتی هست و موجب بطلان نیست؛ برخی تناقضات بدوی است و با روشن شدن مطلب تعارض از بین میرود و برخی تناقضات نیز با اصول تعادل و تراجیح حل میگردد.
دلیل عقلی قرآنیون برای کفایت به قرآن این است که اگر قرآن مجید برای هدایت بشر نازل شده است، شرط بدیهی و عقلی برای حاصل شدن این هدف آن است که مردم بدون نیاز به سخن پیامبر (ص) بتوانند مطالب آن را درک و راه هدایت را از آن کشف کنند. در پاسخ به این ادعا باید گفت که شأن مبیّن بودن و حق توضیح کتاب برای شخص نبی (ص) شأنی است که خود خداوند تبارک و تعالی در قرآن برای ایشان ثابت کردهاند.
علی اکبر حکمی زاده قائل به دیدگاه قرآن بسندگی در دین است؛ طبق نظر وی قرآن تنها منبع قابل استفاده در استنباط معارف و احکام دینی است و برای تمام مسائل و امور دینی فقط باید از قرآن بهره گیری کرد و حجیت تمام احادیث را منکر شده است که در نقد او کتاب کشف الاسرار توسط امام خمینی (ره) نوشته شد.
از جمله اعتقادات حکمی زاده، انکار امامت و فضائل حضرت علی (ع) است؛ وی در این باره مینویسد: اگر امامت اصل چهارم از اصول مذهب است، چرا خدا چنین اصل مهمی را در قرآن بیان نکرده است؛ در پاسخ وی میگوییم: لازم نیست حتماً به صراحت نام امام در قرآن ذکر شود، بلکه ذکر اوصاف امام در قرآن که به اجماع علمای امت، اختصاص به آن حضرت دارد، دلالت بر این امر میکند.