قرآنبسندگی

یکی از قرآنیان به نام «مصطفی طباطبایی»، معتقد است از آنجا که حضرت علی(ع) در شورای شش نفره شرکت کرد، پس اعتقاد به وجود نص بر امامت آن حضرت باطل است؛ در حالی که حضرت علی(ع) برای آنکه خود را شایسته خلافت و امامت میدانست، لازم دید در آن جلسه شرکت کند و با استدلال، حقّانیّت خویش را به اثبات رساند؛ بنابراین اگر حضور در شورا به معنای نفی نص جلی بود، دیگر استناد به آن، در همان مجلس وجهی نداشت.

دلیل عقلی قرآنیون برای کفایت به قرآن این است که اگر قرآن مجید برای هدایت بشر نازل شده است، شرط بدیهی و عقلی برای حاصل شدن این هدف آن است که مردم بدون نیاز به سخن پیامبر (ص) بتوانند مطالب آن را درک و راه هدایت را از آن کشف کنند. در پاسخ به این ادعا باید گفت که شأن مبیّن بودن و حق توضیح کتاب برای شخص نبی (ص) شأنی است که خود خداوند تبارک و تعالی در قرآن برای ایشان ثابت کردهاند.

برقعی در کتاب تضاد مفاتیح الجنان ضمن انکار بسیاری از ادعیه وارده در مورد دعای جوشن کبیر مینویسد: « «دعای جوشن كبير» را كفعمی در «مصباح» بدون ذكر سند آورده است که در پاسخ به آن باید گفت، دقت سندی زیاد در دعا لازم نیست؛ بلکه طبق «روايات عرضه» آنچه از اهل بیت (ع) نقل شده باشد و موافق كتاب خدا باشد، میتوان آن را به آنان منتسب ساخت.

برقعی، در کتاب تضاد مفاتیح الجنان، ضمن انکار بسیاری از ادعیه وارده، در مورد دعای جوشن صغیر مینویسد: « «دعاي جوشن صغیر» را كفعمی و ابن طاوس و مجلسی، بدون ذكر سند آورده است» که در پاسخ باید گفت، دقت سندی زیاد در دعا لازم نیست؛ بلکه طبق «روايات عرضه» آنچه از اهل بیت (ع) نقل شده باشد و موافق كتاب خدا باشد، میتوان آن را به آنان منتسب ساخت.

حیدر علی قلمداران منکر خلافت و امامت بلافصل حضرت علی (ع) بعد از رسول خدا (ص) شده و شبهه میکند که ممکن نیست صحابه با این همه جانفشانی، به غصب خلافت چشم دوخته، برای تصاحب آن نقشهها کشیده باشند؛ که در پاسخ گفته میشود همه صحابه در سقیفه حضور نداشتند و برخی نیز با منتخب سقیفه به شدت به مخالفت پرداختند.

قلمداران منکر ضروریات شیعه شده، از جمله خلافت و امامت بلافصل حضرت علی (ع) بعد از رسول خدا (ص) را منکر شده و شبهه میکند که چرا در قرآن کریم نامی از حضرت علی (ع) برده نشده است که در پاسخ میگوییم لازم نیست حتماً به صراحت نام ذکر شود، بلکه ذکر اوصاف در قرآن که به اجماع علمای امت، اختصاص به آن حضرت دارد، خود دلالت بر این امر میکند.

برقعی که بسیاری از عقاید شیعه را منکر شده، از جمله مسائلی که برقعی انکار کرده و از مصادیق شرک قلمداد میکند، مسئله توسل است؛ در حالیکه توسل به انبياء، ائمه و صالحان (ع) يكي از باورهايي است كه تمام مسلمانان در طول تاريخ بر آن اجماع و اتفاق داشته و عملاً نيز بر اين باور پايبند بودهاند؛ برقعی با تأثیرپذیری از آراء محمد بن عبدالوهاب، فرياد سر داده كه هر نوع توسل به اموات شرك است.

یکی از اشکالاتی که برقعی به شیعه نسبت داده، این است که میگوید شیعه هیچ دلیلی برای اثبات تقیه ندارد؛ در پاسخ میگوییم تقیه مبنایی است که دلایل قرآنی و روایی برای اثبات آن وجود دارد و عملکرد صحابه و تأیید آنان نیز گزارش شده است.

سید ابوالفضل برقعی یکی از بزرگان جریان قرآنیون برای توجیه حمله خلیفه دوم به ایران و جهاد خواندن آن، سخن امیرمؤمنان علی (ع) را شاهدی بر مدعای خویش میداند؛ در پاسخ باید گفت که هر استنادی از متن خطبه به مطلبی خارج از آن، نیازمند قرینه است که به آن مستند شود که نه برقعی و نه دیگرانی که در شرح خود به آیهای اشاره کردهاند، قرینهای بر کلام خود اقامه نکرده و کلام خود را متقن نساختهاند.

ابوالفضل برقعی از روحانیون معاصر شیعه بود که در یک تغییر نگرش، در برخی آثار متأخرش به عقیده وهابیت متمایل شده است. مطالعه آثار وی، که در قالب کتابها، تألیفات و یا فایلهای صوتی و تصویری از وی است، حکایتگر این تغییر در اندیشههای او است که به مذاق وهابیت خوش آمده است.

ابوالفضل برقعی، یکی از سران جریان قرآنیون است که در میان نوشتار خود، حمله سپاه خلیفه دوم به ایران را، جهاد میخواند؛ اما در مقابل این ادعا، احمد صبحى منصور که خود از دل سپردگان به مکتب خلفاست، ادعایی بر خلاف مدعای برقعی دارد.

قرآن معارفی را كه بشر به آن نيازمند است در حجم بسيار اندک از الفاظ، ارائه كرده است. اين امر سبب شده كه فهم بخشی از آيات، نيازمند دقت بيشتر و تحقيق عميق تری برای پی بردن به مقصود خداوند باشد. بنابراين ضرورت ايجاب میكند که تفسیری برای آیات قرآن وجود داشته باشد.

سید ابوالفضل برقعی، از روحانیون معاصر است که عمده اندیشه وی، ترکیبی از قرآن بسندگی و نفی عقاید شیعی است. وی ادعا می کند که امیرالمؤمنین (ع) در خطبه 228 نهج البلاغه خليفه دوم، عمر بن خطاب را تمجيد کرده است.

قرآنیون معتقدند فقط قرآن بر پیامبر (ص) وحی شده است و سنت آن حضرت، منشأ وحیانی ندارد؛ لذا فاقد حجیت است. اما از نگاه قرآن کریم، آیات متعددی دال بر وجود وحی دیگر؛ غیر از وحی قرآنی دارد و از نظر حجیت، مثل وحی قرآنی است و آن همان سنت است.