اسلامی که موبد زاده زرتشتی را با خود برد...

  • 1392/10/14 - 17:38
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب _ موبدزاده ای که در پی حقیقت و راستی مسیری سخت و طولانی را سپری کرد تا عاقبت آنچه را آرزویش بود در اسلام یافت... موبد زاده روشنفکر و کاردان هر روز را شیفته تر و مشتاق تر به رهبرش شب می کرد و گوی سبقت از همگان ربوده بود و به پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) و علی بن ابی طالب (علیه السلام) نزدیک ترمی گشت.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_شبه جزیره، روزهای گرم خود را می گذرانید. آن روزهای گرم با دعوتی که از سوی فرستاده ای خاص آغاز شده بود حرف گرم مجالس و محافل تمامی منطقه شده بود. زین سبب و به جهت نزدیکی مکانی، اطراف شبه جزیره بیش از همه جا در تلاطم این امواج قرار گرفت.

ایران و ایرانی هم تحت تاثیر این گفتمان کم گفته شده و منش و روش دین جدید و خلق و خوی رهبرش واکنش های متفاوتی نشان دادند.
برخی که حاضر بودند تفکرات مزدکی و مانوی و زرتشتی و حتی مسیحیت و بودا را در سیطره حکومتی خود بپذیرند، حاضر به انعطاف در برابر این دین نوبهار نشدند.
در این میان، روزبه موبد زاده، که پدرش «فروخ» و پدر بزرگش «مهیار» یکی از روحانیون زرتشتی «بدخشان کاهن» که حضورش برای روشن نگه داشتن آتش لازم بود[1] تلاش فراوانی را برای پی بردن به حقانیت اسلام آغاز کرد و البته همانند تشنه ای که به دنبال آب می گردد، دائما با سراب مواجه می شد. او آیین مانی و زرتشت را تجربه کرده بود و به تمامی ابعاد آنها علم داشت. پس از آنکه نتوانست گمشده ی خود را در این مسالک ببیند و عطش خود را کاهش دهد، سراغ مسیحیت رفت و برای درک و فهم بیش از پیش حقیقت و راستی، از ایران خارج شد و به شامات سفر کرد. او در این زمان مشغول خدمت در کلیسا بود و همزمان با بزرگان و روحانیون مسیحی حشر و نشر داشت و منتهای سعی خود را برای پی بردن به راه سعادت وسربلندی به کار می بست. اما دیگر زمان کشف حقیقت نزدیک شده بود و بسیاری از علما و سران مسیحیت مژده آمدن پیامبر آخرالزمان و افضلیت او را می دادند. در این بین روزبه مشتاقانه در پی فرصت و حرکت برای شناخت کسی بود که پیروان عیسی بن مریم (علیه السلام) امید آمدنش را بشارت میدادند، تا ببیند این پیامبر خدا چه در کفه ی ترازو دارد و آیا کفه ی آن سنگین تر از دیگر مدعیان است یا...

زندگی او در شام سال هفتم خود را سپری می کرد و روزبه، این رودخانه خروشان هنوز راه دریا را نیافته بود. شنیدن صدای زنگوله ی اشتران برای حرکت از شام به حجاز، گوش روزبه را به صدا در آورد و این بار او بین صدای ناقوس کلیسا و آوای زنگوله ها دیگر ناقوس کلیسا را نمی شنید. با کاروانی از طایفه بنی کلب راهی عربستان شد و در بین راه عده ای از سودجویان آن طایفه، روزبه را به عنوان بردگی به طایفه ای دگر بنام بنی قریظه فروختند[3.2]  
پس از این سفر و اتفاقات آن، به عنوان عبد و برده در مدینه به سختی سکنی گزید تا این که همهمه ای سراسر یثرب را فرا گرفت. محمد بن عبدالله (صلی الله علیه آله وسلم) بعد از سیزده سال از آغاز پیامبری اش راهی یثرب شده است و میخواهد در آنجا سکونت کند. روزبه از این رویداد بسیار خوشحال گشت. فرصت را غنیمت شمرد و با زیرکی خاص و با توجه به نشانه های تحقیق کرده از قبل همچون عدم دریافت صدقه از سوی ایشان و...، پیامبر خدا را آزمود و بعد از صدق دعوی ایشان به حضرتش ایمان آورد و اسلام اختیار کرد.
 این دل ناآرام روزبه بعد از سالیان سال به سلمان آرام گرفت.
 موبد زاده روشنفکر و کاردان، سلمان، هر روز را شیفته تر و مشتاق تر به رهبرش شب می کرد و گوی سبقت از همگان ربوده بود و به پیامبر (صلی الله وعلیه وآله) و علی بن ابی طالب (علیه السلام) نزدیک ترمی گشت. علم و ادب و معرفت او به جایی رسید که دیگر باید منا اهل البیت می شد.
اما حرکت و نفوذ عظیم اسلام در اعماق تفکرات , ادیان و آئین های موجود تازه آغاز شده بود. این پیشرفت چشمگیر اسلام در مدینه و از آن پس در سراسر جهان و همراهی سلمان با ایشان عده ای از کج اندیشان و معاندان را بر آن داشت تا نقش سلمان را در اسلام و قران، پررنگ و حیاتی جلوه دهند، اما غافل از اینکه حضور او در مدینه و در ابتدای امر برای اعراب زمانه آنقدر اهمیت نداشت زیرا او عبد بود و ایرانی و این هر دو کافی بود تا در اوایل این حرکت پر شتاب، او در بین آنان نقش و جایگاه خاصی نداشته باشد. نقل شده است که سلمان، زمانی در صدر مجلسی نشسته بود که عربی وارد شد و او را مورد خطاب و عتاب قرار داد که تو ایرانی هستی و حق نداری در صدر مجلس عرب ها بنشینی و پس از آن رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) همه را به برابری و برادری و یکسانی فراخواند و ملاک برتری را عمل صالح و تقوا قرار داد.
زندگی پر فراز و نشیب این ایرانی بی قرار در زمانی طولانی سرانجامی خوش نصیبش کرد و او را به آرامشی حیاتی و ابدی رسانید. سلمان در طول زندگی بدور از آتشکده و معبد و کلیسا تازه محمدی شده بود.
او در کنار دریا آرام گرفته بود و دیگر نه فکر کوچ داشت و نه دغدغه ی راه...

 

پی نوشت ها:
[1].سلمان نخستين مسلمان ايراني، داود الهامي
[2]. معارف و معاریف ج6. ص 312
[3]. سيد جميلي، صحابة النبي، انتشارات بيروت، ص 77.

تولیدی

دیدگاه‌ها

داستانک جالب بود

سلمان ... داستان زندگانی اش زیباست.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.