مولوی، شیعهای عارف یا سنیای صوفی؟
نورعلی تابنده، تلاش کرده جلالالدین محمد بلخی (مولوی) را معتقد به مذهب شیعه معرفی کند؛ در حالی که با بررسی آموزههای بیان شده در کتاب مثنوی، و همچنین در فضای اعتقادی خانواده او، گرایشات بسیار هماهنگی، با اهلسنت مشاهده میگردد.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شخصیتهایی در تاریخ اندیشه بشر وجود دارند که درباره ماهیت افکار و نحوه اندیشههایش بین محققین اختلاف نظر بسیاری وجود دارد؛ جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، یکی از این افرادی است که در مورد افکار و مذهب او، بین محققین، اختلاف وجود داشته، اما برای تشخیص بهتر افکار و مذهب او، باید به منابع معتبر زندگینامهها و تألیفات او رجوع شود تا به دیدگاه دقیقی در مورد مذهبش دست یابیم.
نورعلی تابنده، (قطب دراویش گنابادی) تلاش داشته که او را عارفی شیعی قلمداد کرده و در اینرابطه گفته: «بنده علی یعنی مولوی در مثنوی از قول علی میگوید: «بندۀ حقّم نه مأمور تنم» دیگر امر تن نمیدانم، مقام بهش بدهند، چی بدهند. ما حالا امیدواریم که به آن درجه رسیده باشیم که علی را بشناسیم. کجا میتوانیم پیرو علی باشیم؟!»[1] درحالی که در مثنوی، قرائن مختلفی بر سنی بودن او وجود دارد.
قرائن بسیاری بر سنی بودن مولوی وجود دارد که اندکی از آنها به صورت مختصر مطرح خواهد شد؛ از آن جمله «سعید نفیسی» در مقدمه بر رساله سپهسالار اساساً علت انتخاب مقصد شام در هجرت پدر مولوی را حنفی بودن مردم آن منطقه می داند و مینویسد:«طریقه مولوى از آغاز تا کنون همواره پیرو اصول حنفى بوده است و اینکه سلطان العلماء بهاء الدین ولد پدر مولانا جلال الدین از بلخ و خوارزم بیرون آمده و ناگزیر شده است خراسان را ترک کند و به آسیاى صغیر رود بواسطه آنست که در آن زمان شافعیان و مخصوصا صوفیان شافعى در خراسان و خوارزم نفوذ بسیار داشته و مخالفت ایشان کسى را ممکن نبوده است»،[2] و همچنین «افلاکی» که شاگرد و مرید نواده مولوی بوده، در کتاب خویش «مناقب العارفین» مینویسد: «منقولست که حضرت چلبی، خلیفةالحق ارموی و شافعی مذهب بود؛ روزی در بندگی مولانا سر نهاد و گفت: میخواهم که بعد الیوم اقتدا بمذهب امام اعظم ابوحنیفه کنم رضیاللّهعنه؛ از آنک خداوندگار ما (مولوی) حنفی مذهب است؛ مولانا فرمود: نِی نِی، صواب آنست که در مذهب خود باشی و آن را نگاه داری، امّا در طریقه ما بروی و مردم را بر جادّه عشق ما ارشاد کنی».[3]
طبق گزارش «افلاکی»، «مولوی» حنفی مذهب بوده و «چلبی» شافعی مذهب را که از مریدان و از جانشینان او بوده و قصد پیروی از مذهب حنفی داشته را بازداشته است.
مولوی در دیوان شمس، خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام را برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نپذیرفته و ایشان را به عنوان خلیفه چهارم ذکر میکند و میسراید:
«چون رفت بر آسمان چارم عیسی، چه کند کلیسیا را
بوبکر و عمر بجان گزیدند، عثمان و علی مرتضی را»[4]
«مولوی» با بیان انتخاب خلفای راشدین توسط مردم و مردود ندانستن آن، دیدگاه اعتقادی خویش را در مورد جانشین رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، روشن ساخته، این اندیشه با آموزههای شیعه ناسازگار است و نشانه گرایش به مذاهب کلامی اهلسنت است. وی در مباحث مختلف، آموزههایی خلاف تشیع بیان کرده که یکی از این آموزهها این است که او در دفتر ششم، مسئله تسلیم به جذب حق و موانع این جذبه را بیان کرده، آنگاه حضرت ابوطالب را به عنوان مثال عینی این حکم، نمونه میآورد و به کفر ایشان حکم میکند.
«خود یکی بوطالب آن عم رسول مینمودش شنعه عربان مهول
که چه گویندم عرب کز طفل خود او بگردانید دین معتمد
گفتش ای عم! یک شهادت تو بگو تا کنم با حق خصومت بهر تو
گفت لیکن فاش گردد از سماع کل سر جاوز الاثنین شاع
من بمانم در زبان این عرب پیش ایشان خوار گردم، زین سبب
لیک گر بودیش لطف ما سبق کی بدی این بددلی با جذب حق».[5]
در کتب معتبر اهل سنت مطالبی بیان شده که دلالت بر ایمان حضرت ابوطالب علیهالسلام دارد. علاوه بر آنکه ایشان از ابتدای دعوت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان آورده بودند، حامی و مدافع حضرت در شرایط خاص نیز بودند.ابن اسحاق مدنی که متوفای سال 151 هجری است، در کتاب خود مینویسد: «(بعد از نزول آيه تبت يدا ابى لهب) زمانى كه قريش عليه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همپيمان شدند و آن اقدامات قبيح را بر ضد حضرت انجام دادند، ابوطالب گفت: «ألم تعلموا أنّا وجدنا محمداً ... رسولا كموسى خط فی أولّ الكتب... فلسنا وربّ البيت نُسلم أحمداً ... لعزّاءَ من عضّ الزمان ولا كربِ»؛[6] «آيا نمىدانيد ما محمد را پيامبرى مانند موسى يافتيم كه به پيامبرى او در اول همه كتابها به نام تصريح شده است. ... به خداى كعبه قسم! ما پيامبر را به خاطر سختىها و مشكلات با (بت) عزّا عوض نمىكنيم».
پینوشت:
[1]. تابنده، نورعلی، گفتارهای عرفانی حضرت آقای مجذوبعلیشاه، جلد نهم، قسمت ۱۵۱، صبح شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶.
[2]. گولپینارلی، مولوى نامه ؛ مولوى چه مى گوید؟، ج1، ص 38.
[3]. احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، آنکارا، اول، ۱۹۵۹ م، ج۲، ص۷۵۹.
[4]. مولانا جلالالدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه، تهران، اول، 1384ش، ص۹۰.
[5]. مولانا جلالالدین محمد بلخی (مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، اول، ۱۳۷۳ ش، ص۸۲۴.
[6]. محمد بن إسحاق، سيرة ابن إسحاق، معهد الدراسات والأبحاث للتعريف، ج2، ص138.
افزودن نظر جدید