حیله جدید صوفیه برای مصادره علما

  • 1400/07/14 - 10:00
علمایی همچون علامه مجلسی و پدرش و ملامحسن فیض کاشانی در زمان حیات خود متهم به صوفیگری شدند ولی این ادعا بارها از سوی آن‌ها تکذیب شد. به‌خاطر همین متصوفه مصادره علما را به بعد از مرگ آن‌ها موکول کردند تا اگر هم با تکذیب اطرافیان آن عالم، مواجه شدند آن را امری مخفی قلمداد کنند. کما اینکه بعد از مرگ علامه حسن زاده آملی، دراویش گنابای آن عالم بزرگ را درویش خطاب کردند.
حسن زاده, حسن آزاده آملی, علامه ذوفنون,

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مصادره مشاهیر، علما و برخی از عالمانی که مشی عرفانی دارند، ازجمله ترفندهای صوفیه برای جذب عوام و اعتباربخشی در فرقه‌های صوفیه است. متصوفه علما و عرفای زیادی را صوفی خوانده‌اند و هرکدام از این علما که در قید حیات خود متوجه انتساب صوفیگری به خود می‌شدند این ادعا و انتساب را رد و تکذیب می‌کردند.

فیض کاشانی ازجمله علمایی است که به‌خاطر مشی عرفانی که داشت از سوی صوفیان متهم به صوفیگری شد. در همان زمان، یک صوفی با اعتراض متشرعین روبرو می‌شود و ادعا می‌کند که مرید عالم بزرگ فیض کاشانی است و از طرف ایشان در امور صوفیانه دارای اجازه است. از همین رو "محمد مقیم مشهدی" نامه‌ای به فیض کاشانی می‌نویسد که یک صوفی، این‌چنین ادعایی دارد و آداب و آموزه‌های صوفیانه را به شما نسبت می‌دهد و ادعا می‌کند که برای این امور از شما اجازه دارد. ملأ محسن فیض (رحمة الله علیه)‌ در پاسخ می‌نویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ سبحانک، هـذا بـهتان عظیم. حاشا بنده تجویز کند رسم تـعبدی را کـه قرآن و حدیث در آن نشده باشد و تعبد رسمی را که از ائمه معصومین (صلوات الله علیهم)‌ خبری در مشروعیت آن نرسیده، بلکه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد. قال الله تعالی: «ادْعُوا رَبَّکمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیةً إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ [سوره اعراف، آیه 55] پروردگار خود را به زاری و نهانی بخوانید که او از حد گذرندگان را دوست نمی‌دارد.» و در حدیث نیز وارد است که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) اصحاب را منع فرمود از فریاد برآوردن به تکبیر و تهلیل منع بلیغ و فرمود به‌درستی که ندا نمی‌کنید شما کسی را که دور باشد یا نشنود. و سایر امور مذکوره نـیز منع از آن بخصوص وارد است، یا اذن در آن وارد نیست.» [1] یا درجایی دیگر می‌گوید: ««نه متکلم و نه متفلسف و نه متصوفم و نه متکلف، بلکه مقلد قرآن و حدیث و پیغمبرم و تابع اهل‌بیت.» [2] علمای زیادی به صوفیگری متهم شدند ولی خود یا فرزندانشان آن را تکذیب کردند. کما اینکه علامه مجلسی صوفی بودن پدرشان را به‌شدت تکذیب کردند.

صوفیان نیز از این مسئله درس گرفتند و فهمیدند که باید مصادره علما بعد از مرگ آن‌ها باشد تا اگر کسی از خانواده یا شاگردان آن عالم آن را تکذیب کردند، ادعا کنند که صوفی بودن آن عالم امری مخفی بوده است. ازاین‌رو می‌بینم که هر از گاهی بعد از وفات عالمی بزرگ که عمری را در خدمت دین اسلام و مذهب شیعه سپری کرده است را صوفی خطاب می‌کنند. چنانچه بعد از وفات عالم بزرگ علامه حسن‌زاده آملی برخی از صوفیه همچون رضا تابنده فرزند قطب سلف فرقه دراویش گنابادی وی را درویش خوانده بود. یا محمد اسماعیل صلاحی که مدعی قطبیت در فرقه دراویش گنابادی است وی را درویش و سرسپرده نورعلی تابنده قطب قبلی این فرقه خوانده بود. ادعایی که هیچ‌گونه دلیلی که بتوان به آن استناد کرد وجود ندارد و این صرفاً ادعایی است برای وجاهت بخشیدن به سلسله‌ای که از پای بس ویران است.

پی‌نوشت:
[1]. قمی، محمد طاهر، هدایة العـوام و فـضیحة اللئام، کتابخانه آیة الله نجفی، نسخه خطی شماره 1775، ص 136،. در فهرست کتابخانه مرکزی، ج 13، ص 3235
[2]. فیض کاشانی محمد محسن، قره العیون فی المعارف و الحکم، مدرسه عالی شهید مطهری، تهران، 1387، ص 331

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.