آیا سلفیت تابع سلف هستند؟

  • 1400/06/27 - 11:52
سلفی‌ها می‌گویند ما سیره «سلف صالح» را مبنای عمل خود قرار داده‌ایم؛ اگر قید «صالح» احترازی است و پیشینیان را به دو گروه صالح و غیرصالح تقسیم می‌کند، اشکال این است که راه تشخیص صالح از غیرصالح چیست؟ آیا حکام اموی که خون اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و هزاران بی گناه را ریختند، از سلف صالح هستند؟
سلفیت تابع سلف نیست

پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب_ سلفیه می‌گویند: باید از صحابه و تابعان پیروی کرد، زیرا فهم آنان، مقیاس حق و باطل است. آن‌ها در این مورد، به حدیث نقل شده از رسول خدا استدلال می‌کنند که فرمود: «خیرُ القرونِ قَرنی، ثمّ الذین یلُونَهم ثمّ الذین یلُونهم...[1] بهترین مردم، مردم زمان من هستند، سپس مردمی که پس از آنان می‌آیند، سپس مردمی که بعد از آن گروه می‌آیند.» آن‌گاه دوران هر کدام از سه گروه یاد شده را صد سال تخمین می‌زنند که مجموعاً سیصد سال می‌شود.
ابن تیمیه، و پیروان مکتب او، با این حدیث، سه قرن نخست اسلامی را (که هر قرنی از نظر آنان صد سال است) ملاک حق و باطل شمرده و آن‌چه را که در این زمان انجام گرفته و یا به طور عملی آن را تأیید کرده‌اند، به صورت کامل می‌پذیرند؛ چون به باور آنان، پیامبر در این حدیث، این سه قرن را قرون ممتاز شمرده است. طبق این ادعا، امتیاز این قرن‌ها، به خاطر کسانی است که در آن سیصد سال زندگی می‌کردند و خیر بودن آنان، موجب این است که گفتار و سکوت آنان را حجت بدانیم.

اشکالات این دیدگاه
این نظریه، با سؤالات و ابهامات زیادی همراه است.
«قرن» در لغت عرب، بر خلاف اصطلاح معاصر، به معنی صد سال نیست، بلکه به معنی جمعیتی است که در یک زمان با هم زندگی می‌کنند و سپس جمعیت دیگر جای آنان را می‌گیرند و قرآن مجید هم کلمه «قرن» را در همین معنا به کار برده است؛ واژه «قرون» در قرآن کریم هفت بار به کار رفته و هرگز از آن، «قرن» اصطلاحی یعنی (صد سال) اراده نشده، بلکه به معنای «مردم یک زمان» به کار رفته است.[2]
ابن حجر عسقلانی در تفسیر حدیث «خیرالقرون...»، قرن را به معنای مردم یک زمان تفسیر کرده است.[3]
«قرن، مردم یک زمان را می‌گویند که در کاری از کارها با هم شریک باشند و گاهی به مردمی می‌گویند که در زمان یک پیامبر یا رئیس باشند که آن‌ها را بر یک روش یا مذهب یا کاری متحد سازد و قرن، گذشته از مردم، بر مقداری از زمان نیز گفته می‌شود.» ابن حجر سپس با یک محاسبه بی‌پایه، کوشش کرده مدت قرن را صد سال معرفی کند تا سیصد سال اول تاریخ اسلامی را شامل شود.[4]
در حالی‌که اکثر مذاهب و فرقه‌هایی که از نظر «سلفیه» باطل هستند، مانند خوارج، که در سال سی و نه هجری آغاز شد و بعدا هم ادامه یافت و بعد به فرقه‌های گوناگون تقسیم شد، همگی در آخر قرن اول، و اوایل قرن دوم پدید آمده‌اند؛ چگونه می‌توان آن سه قرن را، «خیرالقرون» خواند؟
سلفی‌ها می‌گویند ما سیره «سلف صالح» را مبنای عمل خود قرار داده‌ایم. اگر قید «صالح» احترازی است و پیشینیان را به دو گروه صالح و غیرصالح تقسیم می‌‌کند، اشکال این است که راه تشخیص صالح از غیرصالح چیست؟ آیا حکام اموی که خون اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و هزاران بی‌گناه را ریختند، از سلف صالح هستند؟! آیا خلفای بنی عباس که نخستین خلیفه آنان مشهور به «سفاح» (خون‌‌ریز) است، از «سلف صالح» هستند؟! محدثان و فقیهانی که با این نظام‌ها، هم‌سو و توجیه‌گر کارهای آنان بودند، از کدام دسته‌اند؛ صالحند، یا غیرصالح؟
به طور مسلم این گروه، قید «صالح» را قید توضیحی می‌دانند و همه «سلف» را صالح می‌شمارند، ولی تاریخ به شدت این پندار را رد می‌کند؛ با منطق «سلفیه»، چگونه می‌توان قتل خلیفه سوم را توجیه کرد؟ مقتول از «صحابه» و قاتلان نیز از «صحابه» و «تابعان» بودند؟ چگونه می‌توان جنگ‌های سه‌گانه «جمل» و «صفین» و «نهروان» را توجیه کرد؟! آیا کسانی‌که بر ضد خلیفه منتخب قیام کردند، همگان سلف صالح بودند؟ سلفی‌ها می‌گویند: ما نباید درباره آنان سخن بگوییم.
روش «سلف» این بود که گوینده شهادتین را، مسلمان تلقی می‌کردند و هرگز قلب‌های مردم را نمی‌شکافتند تا از عقیده آن‌‌ها تفتیش کنند. از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده است که فرمود: «من نیامده‌ام تا قلوب مردم را بشکافم و از درون آن‌ها مطلع شوم.» رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) این حدیث را در زمانی بیان فرمودند که خالد بن ولید به ایشان گفت: «بسیاری از نمازگزاران، به زبان، چیزی را می‌گویند که در دل، قبول ندارند.» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پاسخ فرمود: «انّی لم اُومَر أن أنقبَ عن قلوب الناس و لا اشقَّ بطونَهم.[5] من هرگز مأمور به تفتیش قلوب مردم و شکافتن درون آن‌ها نشده‌ام.»
«سلف صالح» به این روش عمل می‌کردند و جز گروهی اندک به نام «خوارج»، کسی اهل «تکفیر» نبود. به خود حق می‌دادند دیگران را نقد کنند، اما به خاطر اختلاف فکری، عقیدتی و عملی، یکدیگر را «تکفیر» نمی‌کردند. اکنون گروهی که ادعای پیروی از این «سلف صالح» را دارند، تنها با سلاح تکفیر و تفجیر (انفجار و عملیات انتحاری) با مسلمانان رو به رو می‌شوند و موج تکفیری که از سوی جریان سلفی به راه افتاده است، آبروی اسلام را در جهان به خطر انداخته و احیاگر اندیشه باطل کشیشان شده است که می‌گفتند: «اسلام، در پرتو شمشیر پیشرفت کرده است.»
به طور خلاصه باید گفت: حدیث «خیرالقرون» از دو نظر مخدوش است:
1) از نظر تفسیر کلمه «قرن» به صد سال و کلیه کسانی‌که در این سه قرن می‌زیسته‌اند.
2) از نظر واقعیت و تحقق خارجی، زیرا مذاهب انحرافی در همان دو قرن نخست رشد کرد و گسترش یافت و گروه‌بندی‌ها در آن زمان پدید آمد.

پی‌نوشت:

[1]. بخاری، صحیح بخاری، حدیث شماره 2652، 3651 و 6429.
[2]. ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص313، ماده «قرن».
[3]. ابن حجر، فتح الباری، ج7، ص6، باب فضائل اصحاب النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله)
[4]. سیره ابن هشام، ج3، ص346.
[5]. احمد بن حنبل، المسند، ج3، ص4؛ بیهقی، السنن الکبری، ج8، ص196.

برچسب‌ها: 
تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

خیلی عالی باتشکر از نویسنده

کجا گفته شده که قاتلان از صحابه بودن ؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.