آیا دست روی سینه گذاشتن هنگام رسیدن به افراد بدعت است؟؟

  • 1400/03/10 - 16:44
از اشکالاتی که وهابی‌ها به مسلمانان می‌گیرند، مساله احترام و دست به سینه گذاشتن، هنگام رسیدن افراد و یا احوال‌پرسی با یکدیگر است. آنان این عمل را بدعت می‌دانند، اما با رجوع به تعریف و شرایطی که بزرگان فریقین از بدعت دارند به خوبی می‌توان دریافت که این عمل نه تنها از مصادیق بدعت نیست، بلکه عملی مطلوب است که با دین منافاتی ندارد و تأیید شده است.

خلاصه
طبیعت و اخلاق انسانی حکم می‌کند که هنگام رسیدن به هم‌نوع یا هم‌مذهب و هم‌دین، یکدیگر را احترام و اکرام کنیم که این نشانگر میزان ادب فردی و اجتماعی شخص، و هم‌چنین تجلیل طرف مقابل است. از این‌رو در فرهنگ‌ها و ملل متعدد، افراد وقتی به هم می‌رسند، حالات و شیوه‌های خاصی برای احترام به یکدیگر دارند؛ در بسیاری از کشورها هم رسم بدین صورت است که از باب ادب، دست به سینه می‌گذارند و یا این‌که بعد از دست دادن، دستشان را می‌بوسند؛ وهابی‌ها این عمل را بدعت می‌دانند و می‌گویند مخالف سنت سلف امت است، پس باید ترک شود، در حالی‌که با مراجعه به تعریف دقیق تبیین شده از بدعت، و هم‌چنین شرایط تحقق آن، نمی‌توان این مورد را داخل در بدعت دانست.

شبهه
عادت و عرف عموم بر این است که هنگام به هم رسیدن و یا دست دادن به یکدیگر، از باب احترام دست روی سینه می‌گذارند؛ وهابی‌ها این عمل عادی و عرفی را بدعت دانسته‌اند و در یکی از سؤالاتی که از لجنه دائمی فتوای عربستان به ریاست بن‌باز شده، آمده است که آیا هنگام مصافحه و یا رسیدن به یکدیگر، دست روی سینه گذاشتن و یا بعد از سلام کردن و دست دادن، بوسیدن دست بست است؟ وی در پاسخ گفته است: برای این مسأله در شرع، دلیلی وجود ندارد؛ از این‌رو بدعت است.[1]

پاسخ
با مراجعه به تعریف و شرایطی که برای بدعت و سنت از سوی بزرگان فریقین شده است، به خوبی می‌توان دریافت که علمای اسلام برای بدعت، شرایطی را از قبیل دینی بودن مسأله، نداشتن دلیل برای آن (اعم از ادله عام و خاص) در دین، و تنافی داشتن با صریح دین را مطرح می‌کنند که تنها در صورت نبود این شرایط می‌توان گفت فلان فعل، بدعت است.[2] در این مسأله‌ی مورد بحث، این شرایط که دلیل بدعت است، محرز نشده است، چرا که:
اولاً: این مسأله بیشتر جنبه عرفی دارد، همان‌گونه که در برخی از کشورهای اروپایی برای احترام، کلاه را از سر برمی‌دارند، در برخی دیگر از کشورها (هم‌چون هند و پاکستان) شخص را در آغوش می‌گیرند و یا در برخی از کشورها، دستها را مقابل صورت به سمت بالا نگه می‌دارند، در برخی از کشورها نیز از باب احترام، دست روی سینه می‌گذارند یا بعد از دست دادن و سلام کردن دست را می‌بوسند. پس این روش‌ها در هنگام رسیدن به یکدیگر، یک امر عرفی است که در دایره مسائل دینی نیست تا بگوییم با انجام یا ترک آن، حرام یا حلال الهی رعایت نشده است.
ثانیاً: بالفرض که از امور دینی هم باشد، از شرایط بدعت این است که دلیل خاص یا عامی برای آن نباشد، در حالی‌که در این‌جا (با فرض امر دینی بودن این فعل) برای آن در عمومات، دلیل و توجیه وجود دارد؛ چون ذیل عمومات احترام گذاشتن به دیگران وارد می‌شود که در دین سفارش شده است، و بر حسب موقعیت و شرایط، حالات گوناگونی دارد، مثلاً برخی اوقات، شخص برای احترام از جایش بلند می‌شود، یا از مَرکَب پایین می‌آید، یا سرش را برای احترام پایین می‌‌آورد، یا دستش را روی سینه می‌گذارد و ...؛ پس همه این امور، مصداق احترام به دیگران است که مورد تأکید دین است و عمومات آن شامل این حالتِ مورد بحث نیز می‌شود.
ثالثاً: یکی از شرایط بدعت این است که امر مستحدثه، مخالف دین باشد، در حالی‌که این مسأله نه تنها مخالف دین نیست، بلکه احترام گذاشتن به دیگران مورد تأکید نیز هست و شارع، نحوه ابراز محبت و احترام را مقید به حالت خاصی نفرموده است، و چنان‌چه برخی از مصادیق را هم بیان کرده باشد، اثبات این امور، نفی دیگر موارد نیست.
رابعاً: اگر قرار بر این باشد که امر حادثی، اعم از شرعی یا عرفی را به دلیل انجام ندادن سلف، بدعت بدانیم زندگی روزمره مردم بسیار سخت و طاقت‌فرسا می‌شود، حتی بسیاری از اموری که خود وهابی‌ها نیز انجام می‌دهند، از قبیل ساخت پل و یا ساخت مدارس، بیمارستان و خیریه باید بدعت باشد، چون سلف این امور را انجام نداده‌اند.[3]
خامساً: چه بسا بسیاری از امور، قابلیت انجام را در زمان سلف نداشته باشند؛ از این‌رو نمی‌توان به صِرف ترک سلف، قائل به بدعت بودن افعال ترک شده از سوی ایشان شد. یا این‌که چه بسا سلف انجام داده‌اند، ولی مورد اعتنا و ضبط از سوی مورخان و یا حدیث نگاران واقع نشده است، همان‌گونه که ابن‌قیم جوزیه بر این امر تصریح دارد و می‌گوید: کسی‌که بگوید فلان کار جایز نیست، چون سلف انجام نداده‌اند؛ دلیل بر جهل و عدم علم  گوینده است. چه بسا سلف این کار را انجام داده‌اند، اما کسی شاهد بر آن نبود.[4]

پی‌نوشت:

[1]. بن باز، عبدالعزیز، فتاوی اسلامیة لاصحاب الفضیلة العلماء، ج4، ص408، دار‌الوطن للنشر، ریاض، چاپ سوم، 1413ق.
[2]. ابن رجب حنبلی، عبدالرحمن، جامع العلوم والحکم، ج2، ص127 تحقيق: شعيب الأرناؤوط وإبراهيم باجس، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ هفتم، 1422ق. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. ر.ک، بن علوی مالکی، محمد، الاعلام بفتاوی ائمةالاسلام حول مولده علیه الصلواة والسلام، ص19، بی‌نا، بی‌تا. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. ابن قیم جوزیة، محمد، کتاب الروح، ص143، دار الكتب العلمية، بيروت، بی‌تا. «وَالْقَائِل أَن أحدا من السّلف لم يفعل ذَلِك قَائِل مَالا علم لَهُ بِهِ فَإِن هَذِه شَهَادَة على نفي مَا لم يعمله فَمَا يدريه أَن السّلف كَانُوا يَفْعَلُونَ ذَلِك وَلَا يشْهدُونَ من حضرهم عَلَيْهِ.» جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.