اثبات دروغ بودن حدیثی که برای غصب فدک جعل شد

  • 1399/11/18 - 19:37
پس از محاجه فاطمه (علیها‌السّلام) درباره فدک، ابوبكر در كاغذی نوشت كه فدك، ملك فاطمه از ارث پدرش است؛ عمر وقتی فهمید، آن را پاره کرد؛ وقتی خلیفه شد، ارث پیامبر را به امیرالمؤمنین و عباس برگرداند؛ از این دو نقل معلوم می‌شود که حدیثی که به پیامبر نسبت داده بودند «ما پيامبران چيزی را به ارث نمی‌گذاريم ...» دروغ است، چون هر دو خلیفه، خلاف آن عمل کردند.

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امر خداوند متعال، فدک را به دخترش فاطمه (علیها‌السّلام) بخشید و از سال هفت تا اواخر سال دهم هجری که سال رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است، به مدت سه سال، درآمد این اراضی را برای فاطمه زهرا (علیها‌السّلام) می‌آوردند، و ایشان به میل خود بین فقرا و مستمندان تقسیم می‌کرد.
بعد از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و مشخص شدن خلیفه در سقیفه بنی‌ساعده، مسلمین اختلاف کردند و چند فرقه شدند، و یک دسته که حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند، زکات نمی‌دادند؛ ابوبکر پس از تسلّط بر اوضاع، متوجه شد که درآمد او کفاف مخارج اداره مسلمین را نمی‌دهد، از طرف دیگر دیدند که از فدک، همه‌ساله عایدات زیادی نصیب حضرت زهرا (علیها‌السّلام) و علی (علیه‌السّلام) می‌شود و ایشان هم مازاد از نفقه خودشان را به مساکین و فقراء تقسیم می‌کند، و از باب اینکه «النّاسُ عبیدُ الدنیا»، جمع زیادی از اهل مدینه که غالباً هم فقیر بودند، به منزل امیرالمؤمنین آمدوشد داشتند.
ابوبکر بیم آن یافت که اگر فدک در دست فاطمه باشد، ممکن است کم کم مردم به دور علی (علیه‌السّلام) گرد آیند، و خلافتی که با زحمات بسیاری به‌دست آورده‌اند، به خطر افتد، عاملین زهرا (علیها‌السّلام) را که در فدک کار می‌کردند، بیرون کرده و فدک را تصرف کردند.
چون خبر به فاطمه (علیها‌السّلام) دادند، نزد ابوبکر رفت و با وی بر سر این مسئله محاجه کرد؛ ابتدا با آیات قرآن ثابت کرد که این حدیثی که انبیاء ارث نمی‌گذارند، باطل است و هیچ استثنائی بر ارث بردن مسلمان نیامده و بی‌جهت نمی‌توان کسی را از ارث محروم کرد؛ احمد بن حنبل نقل می‌كند: «وقتی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از دنيا رفت، فاطمه (علیها‌السّلام) به ابوبكر فرمود: آيا تو وارث رسول الله هستی يا فرزندان ایشان؟ ابوبكر گفت: نه! فرزندانش وارثش هستند.»[1] طبرانی نقل می‌كند: «عايشه گفت: فاطمه (علیها‌السّلام) با ابوبكر در مورد إرث بردن از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صحبت كرد و فرمود: آيا دختر تو از تو إرث می‌برد و من از پدرم إرث نمی‌برم؟!»[2] ابن‌سعد هم به نقل از ام‌هانی می‌گويد: فاطمه (علیها‌السّلام) به ابوبكر فرمود: وقتی تو بميری، چه كسی از تو إرث می‌برد؟ ابوبكر گفت: فرزندان و خانواده‌ام. فاطمه (علیها‌السّلام) فرمود: پس چرا تو از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) إرث می‌بری، ولی من إرث نمی‌برم؟![3]
ذهبی نقل می‌کند وقتی فاطمه (علیها‌السّلام) از ابوبكر نااميد شد، که با این‌که استدلالشان را تأیید کرد فدک را بازپس نداد، سراغ عمر رفت و آن‌چه را كه به ابوبكر گفته بود، به عمر نيز گفت. عمر نيز همان چيزی را كه ابوبكر به ایشان گفته بود، گفت. (فدک نه ملک حضرت زهراست و نه ارث ایشان) ایشان از هماهنگی ابوبکر و عمر تعجب کرد.[4]
پس از اين‌كه فاطمه (علیها‌السّلام) اين همه نزد ابوبكر رفت و استدلال كرد، بالاخره ابوبكر كاغذی برداشت و نوشت كه فدك، ملك فاطمه است كه از پدرش به إرث برده است؛ عمر از راه رسيد و گفت: اين چيست؟ ابوبكر جريان را توضيح داد. عمر گفت: اگر فدك را به فاطمه برگردانی، هزينه حكومت و جنگ‌ها و رزمندگان را از كجا می‌آوری؟ وی سند فدك را گرفت و پاره پاره كرد.[5]
البته عمر تنها در این مورد، سندی که ابوبکر داده را پاره نکرده، بلکه موارد دیگری نیز از این سنخ کارها از او نقل شده است و ابوبکر نیز پس از پاره کردن این سندها توسط عمر، سند دیگری نمی‌نوشت.[6]
پس از این جریانات بود که ناراحتی شدید حضرت زهرا (علیها‌السّلام) را در پی داشت و تا آخر عمر از دو خلیفه غضبناک بود.
این ماجرا گذشت و خلافت مستقر شد، و به عمر رسید؛ در کتاب‌های اهل سنت آمده که امیرالمؤمنین و عباس از غصب ارثیه پیامبر اکرم ناراضی بودند؛ شکایت نزد عمر می‌برند، او می‌گوید می‌دانم شما ابوبکر را خائن و گناهکار و دروغ‌گو می‌پندارید، در حالی‌که این‌طور نبوده؛ من می‌خواهم ارث پیامبر را به شما برگردانم، به شرطی که همان‌گونه که پیامبر اکرم و ابوبکر عمل کردندعمل کنید و اگر نمی‌توانید به خودم برگردانید.[7]
از این نقل که در احادیث صحیح اهل سنت آمده که نشان از پذیرش ارث بردن از پیامبر است، و برگرداندن قباله فدک توسط ابوبکر که گفت این ملك فاطمه است كه از پدرش به إرث برده است، معلوم می‌شود که حدیثی که به پیامبر نسبت داده بودند «ما پيامبران چيزی را به ارث نمی‌گذاريم و آن‌چه را بعد از خود باقی می‌گذاريم، صدقه است.» دروغ است، چون هر دو خلیفه، خلاف آن عمل کردند.

پی‌نوشت:

[1]. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص160، ح14. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
تاريخ الإسلام، ذهبی، ج3، ص23.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحديد، ج16، ص219.
[2]. المعجم الأوسط، طبرانی، ج4، ص104.
مسند احمد بن حنبل، ج1، ص179، ح60.
[3]. الطبقات الكبری، ابن سعد، ج2، ص273. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحديد، ج16، ص218.
[4]. تاريخ الإسلام، ذهبی، ج3، ص24. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
تاريخ المدينة، ابن شبه نميری، ج1، ص210.
[5]. سیره حلبی، ج3، ص391. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحديد، ج16، ص235. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[6]. الاموال، ابوعبید، ص351و352. «... أَقْطَعَ أَبُو بَكْرٍ طَلْحَةَ بْنَ عُبَيْدِ اللَّهِ أَرْضًا، وَكَتَبَ لَهُ بِهَا كِتَابًا، وَأَشْهَدَ لَهُ نَاسًا فِيهِمْ عُمَرُ، قَالَ: فَأَتَى طَلْحَةُ عُمَرَ بِالْكِتَابِ، فَقَالَ: اخْتِمْ عَلَى هَذَا، فَقَالَ: لَا أَخْتِمُ، أَهَذَا كُلَّهُ لَكَ دُونَ النَّاسِ؟ قَالَ: فَرَجَعَ طَلْحَةُ مُغْضَبًا إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا أَدْرِي، أَنْتَ الْخَلِيفَةُ أَمْ عُمَرُ؟ فَقَالَ: «بَلْ عُمَرُ، وَلَكِنَّهُ أَبَى»
... أَنَّ أَبَا بَكْرٍ قَطَعَ لِعُيَيْنَةَ بْنِ حِصْنٍ قَطِيعَةً، وَكَتَبَ لَهُ بِهَا كِتَابًا، فَقَالَ لَهُ طَلْحَةُ، أَوْ غَيْرُهُ: إِنَّا نَرَى هَذَا الرَّجُلَ سَيَكُونُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ بِسَبِيلٍ - يَعْنِي عُمَرَ - فَلَوْ أَقْرَأْتَهُ كِتَابَكَ، فَأَتَى عُيَيْنَةُ عُمَرَ، فَأَقْرَأَهُ كِتَابَهُ، ثُمَّ ذَكَرَ مِثْلَ حَدِيثِ ابْنِ عَوْنٍ، وَزَادَ فِيهِ: أَنَّهُ بَصَقَ فِي الْكِتَابِ وَمَحَاهُ، قَالَ: فَسَأَلَ عُيَيْنَةُ أَبَا بَكْرٍ أَنْ يُجَدِّدَ لَهُ كِتَابًا، فَقَالَ: وَاللَّهِ لَا أُجَدِدُ شَيْئًا رَدَّهُ عُمَرُ.»
جامع الاحادیث، سیوطی، ج24، ص340.
[7]. صحیح مسلم، مسلم، ج3، ص1377. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
صحیح بخاری، بخاری، ج2، ص386. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
سنن الکبری، بیهقی، ج6، ص486. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
معجم البلدان، یاقوت حموی، ج6، ص343. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.