سخنوری امام حسن مجتبی
یکی از ویژگیهای برجسته امام حسن (علیهالسلام) سخنوری ایشان بود که با سرشت ایشان از دوران کودکی تا بزرگسالی عجین شده بود؛ امام از کودکی این ویژگی نیکو را دارا بود و به زیبایی سخن میگفت: «در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، امام حسن (علیهالسلام) به مسجد آمد و دید ابوبکر بالای منبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نشسته است و سخنرانی میکند. امام حسن (علیهالسلام) با همان لحن کودکانهاش، جملهای کوتاه و پرمعنا گفت که همگان را به شگفتی واداشت. او با صدایی رسا فرمود: پایین بیا! از منبر پدرم پایین بیا و بالای منبر پدر خودت برو!
ابوبکر گفت: به خدا راست میگویی! این منبر، جای پدر توست و امام حسن را در بغل گرفت و گریست.[1]
معاویه با اینکه دشمن واقعی حضرت بود و سعی در پردهپوشی فضایل آن حضرت داشت با این وجود درباره سخنوری امام حسن (علیهالسلام) میگفت: حسن تنها کسی است که وقتی سخن میگفت، آرزو میکردم که گفتارش را ادامه دهد. من درباره هیچ کسی چنین احساسی نداشتهام و هرگز کلمه تندی از او نشنیدم.[2]
در همین راستا، روزی به معاویه گفتند: حسن بن علی را وادار کن تا با مردم سخن بگوید و کاستیهای او بر مردم آشکار شود؛ معاویه رو به امام (علیهالسلام) کرد و گفت: به منبر برو و ما را موعظه کن؛ حضرت بالای منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خداوند، فرمود:
ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد و هر که نمیشناسد بداند من حسن فرزند علی بن ابیطالب و فرزند فاطمه دختر رسول خدا هستم. من زاده بهترین آفریده خدایم. منم فرزند پیامبر خدا، آنکه خداوند برای او زمین را محل سجده و پاککننده قرار داد، من فرزند چراغ نورانی هستم، من فرزند بشارت دهنده و انذار دهنده هستم، من فرزند آخرین پیامبران، و برترین رسولان و امام متقین و فرستاده خدای دو جهانم؛ من فرزند کسی هستم که برای جن و انس فرستاده شد، من فرزند کسی هستم که رحمة للعالمین است.
سخن شیوای حضرت هم چنان ادامه داشت تا آن جا که معاویه ترسید کلام او در دل مردم بنشیند. از همین رو، سخن او را قطع کرد و سبک سرانه پرسید:
ابا محمد (این سخن را فرو گذار) در توصیف رطب سخن بگو؟
امام با بزرگواری تمام فرمود: باد آن را میرویاند، گرما میرساند و سرما خوش طعمش میکند.
و دوباره سخن آغازین خود را ادامه داد: من فرزند کسی هستم که دعایش مستجاب بود. من فرزند شفاعتکننده مطاع هستم و ...
معاویه سخت به تکاپو افتاد و این بار با تندی و عصبانیت سخن زیبای امام را قطع کرد.[3]
پینوشت:
[1]. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، ص492.
[2]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص227.
[3]. مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184 و 185.
المحاسن و المساوی، ابراهیم بیهقی، ص39. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید