کارلوس کاستاندا مروّج عرفان ساحری

  • 1398/06/10 - 21:24
کارلوس کاستاندا مروّج عرفان ساحری، در 25 دسامبر(1935.م) در نزدیکی «سائوپائولو» یکی از پر جمعیت‌ترین شهرهای برزیل به دنیا آمد. در ایران هم فرقه ابرآگاهی، به سرکرده‌گی محمد بابایی مجری عرفان سرخپوستی در کشوربود، عرفان سرخ پوستي یکی از شبه معنویت‌های طبیعت‌گرا و برخواسته از آمریکا است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- فرقه‌ای به نام ابرآگاهی که از کتاب‌های شخصی به نام کارلوس کاستاندا استفاده می‌کند مدعی است از طریق استفاده از گیاهانی به ابرآگاهی یا همان کمال و عرفان رسید. آیا با استفاده از گیاه هم می‌شود انسان به عرفان و آگاهی برسد؟
فرقه ابرآگاهی، به سرکرده‌گی محمد بابایی مجری عرفان سرخپوستی در ایران بود، عرفان سرخ پوستي یکی از شبه معنویت‌های طبیعت‌گرا و برخواسته از آمریکا است.
کارلوس کاستاندا مروّج عرفان ساحری، در 25 دسامبر(1935.م) در نزدیکی «سائوپائولو» یکی از پر جمعیت‌ترین شهرهای برزیل به دنیا آمد.[1]  وی پس از گذران دوران کودکی و تحصیلات مقدماتی، سرانجام در سال (1973) در رشته مردم‌شناسی با موضوع گياهان دارويی از دانشگاه کالیفرنیا به مدرک دکترا دست یافت. و در 27 آوریل (1998)[2] به علت سرطان کبد درگذشت. کارلوس به علت ارتباط مُرید و مُرادی با پیرمردی سرخ پوست به نام « دون خوان ماتیوس»[3]  تمام آموزه‌ها و تعالیم ساحری خود را از وی کسب کرد و براساس محتوای مصاحبه‌های دون خوان، موفق به تنظیم و تألیف چند کتاب و اخذ مدارک علمی‌اش گردید.
کارلوس در تعریف عرفان ساحری می‌گوید: «ساحری توانایی درک و مشاهده چیزهایی است که دریافت معمولی ما، قادر به درک و مشاهده‌ی آن نیست. ساحری ذخیره انرژی است تا با میدان‌های انرژی که در دسترس نیستند سر و کار داشته باشی.[4] البته من قصد تأسیس نظام فلسفی یا ارایه نظرات تئوری ندارم، بلکه می‌خواهم نظام عملی را بیان کنم؛ نظامی که بر پایه معرفت از نوع شهودی است.»[5]
برای تعلیم معرفت خود و اثبات بیشتر و بهتر آن، از سه گیاه «روان‌گردان» بسیار شناخته شده استفاده می‌کرد:
1)پیوت (Peyot).
2)تاتوره (Datura inoxia).
3)جنس خاصّی از قارچ وابسته به نوع (Psylocebe).
کارلوس کاستاندا در توضیح این گیاهان می‌گوید: «با بلعیدن هریک از این گیاهان توهّم زا، دون خوان در من، به عنوان شاگرد خود، حالات خاصّی از ادراک غیرعادی یا آگاهی دیگرگونی ایجاد می‌کرد که من این حالت را «حالت واقعیّت غیرعادی» نام نهاده‌ام. واژه «واقعیّت» را از آن رو به کار گرفته‌ام که در نظام باورهای دون خوان، این یک فرض بنیادین بود که حالات آگاهی حاصل از بلع هریک از این سه گیاه، «توهمّات» نبوده، بلکه وجوهی عینی از واقعیّت‌های روزمرّه‌اند؛ اگرچه غیر عادی باشند. دون خوان، به‏ این حالت واقعیت غیرعادی، هم‌چون واقعیّت می‌نگریست؛ نه چنان که گویی واقعیّت است.»[6]
دون خوان، چنین می‌انگاشت و توضیح می داد که گیاهان، گردونه‌هایی هستند که انسان را به نیروها یا قدرت‌های غیر شخصی ویژه‏‌ای‏‏ رهبری و هدایت می‌کنند و حالاتی که در انسان به وجود می‌‏آورند، دیدارهایی است که هر جادوگری باید آن قدرت‌ها را داشته باشد تا توان چیرگی بر آن‌ها را به دست آورد.
کاستاندا، استفاده از گیاهان روان‌گردان را بهترین راه، جهت رسیدن به اوج آگاهی و معرفت شهودی می‌‏داند. وی معتقد است؛ برخی از گیاهان که خاصیت روان‌گردانی دارند، انسان سالک را با فضایی جدید و معنوی آشنا می‌‏سازند و با ورود فرد سالک به این فضای توهم‌آمیز، لایه‌‏های معرفتی خاصی برای وی روشن می‌‏گردد.
این در حالی است که استفاده از مواد مخدر و گیاهان روان‌گردان، صرف نظر از سایر آسیب‌‏ها، فرد را در فضایی کاملا آلوده به توهم غرق کرده و کارکردهای عقل و قلب را از بین می‏‌برد و درک حقایق از طریق عقل و قلب را ناممکن می‌‏گرداند.

پی‌نوشت
[1]. آیین فرزانگی، کارلوس کاستاندا، ترجمه محمدرضا چنگیز، ص 15.
[2]. اردیبهشت ماه 1377 شمسی. 
[3]. وی در سال (1891) در یومای آریزونای مکزیک به دنیا آمد و اصل و نسبش به سرخ پوستان یاکی و یوما می رسد. بعدها دون خوان نام مکتب خودش را «ناوالیسم» نامید ولی ترجیح داد تا نام ساحری را برگزیند.، منبع: هدیه عقاب، کارلوس کاستاندا، مهران كندری-مسعود كاظمی، ص 14.
[4]. کارلوس، کاستاندا،  قدرت سکوت، ترجمه:مهران کندری، ص33.
[5]. کارلوس، کاستاندا، چرخ زمان، ترجمه:مهران کندری، ص 30.
[6]. حقیقتی دیگر، کارلوس کاستاندا، ترجمه ابراهیم مکلا، نشر دیدار، ص10. 

بازنشر

دیدگاه‌ها

ممنون که با نوشتن درباره عرفان های غرب باعث میشین بقیه برن دربارشون مطلب بخونن همیشه یه دشمن احمق بهترین کس برای تبلیغه

جناب رضا واکنش شما در قضیه عرفانهای غرب چیه؟ یعنی به نظر شما باید چه کرد؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.