تنها جرم ابن ابی الحدید در نگاه سلفیون اهل سنت

  • 1397/03/04 - 16:40
در منطق اسلام کسانیکه حق را بیان دارند، جایگاه ویژه‌ای دارند، اما اگر این حقایق، به ضرر فرقه و مذهبی خاص باشد، یقیناً مورد هجمه و سب و ناسزا قرار می‌گیرد، آن شخصی که انصاف را بیان داشته است، که ابن ابی الحدید یکی از این افراد است.

خلاصه مقاله
در منطق اسلام، کسانی‌که حق و انصاف را بیان دارند و حقایق را بگویند، این‌گونه افراد جایگاه ویژه‌ای دارند، اما اگر این نقل حقیقت در مسائل اعتقادی و دینی باشد و به ضرر فرقه و مذهب و گروهی خاص، یقیناً مورد هجمه و سب و ناسزا، آن شخصی خواهد بود، که انصاف را بیان داشته است و از طرف دیگر چه بسا مورد انکار و طرد قرار خواهد گرفت، و او و افکارش را مسموم و باطل خواهند دانست و دیگران را بر علیه او تهییج خواهند کرد، که ابن ابی الحدید یکی از این افراد است.

متن مقاله
برخی از علمای اهل سنت، نسبت به هم مسلکان خود مانند ابن ابی الحدید معتزلی، اعتقادی افراطی دارند، مبنی بر این‌که این عالم اهل سنت را از خود نمی‌دانند، چرا که به اعتقاد ایشان، شیعه از ابن ابی الحدید تمجید می‌کند و عقاید و افکار شیعیان را در کتب خود، خصوصاً شرح نهج البلاغه بیان می‌دارد، فلذا او یک عالم سنّی نیست، بلکه شیعه است و باید طرد شود.
در پاسخ باید بگوییم در هیچ کجا وارد نشده است که او به صرف گفتن حقایق و نقد مطالب که به نفع شیعه است، از علمای شیعه بوده، بلکه او عالم با انصاف اهل سنت است و تنها جرم او در نگاه سلفیان اهل سنت، این بوده که سخنان حضرت علی (علیه‌السلام) را در کتاب نهج البلاغه شرح کرده و حقایق تاریخی را در حدّ بسیار وسیعی بیان کرده است، که علمای دیگر اهل سنت، کم و بیش آن حقایق را در کتب خود بیان کرده‌اند؛ به خاطر همین، به مذاق سلفیون اهل سنت که پیرو معاویه و افکار باطل او هستند، خوش نیامده است و هم‌چنین شیعه، این عالم اهل سنت را به طور کامل مدح و تمجید نمی‌کند، چرا که معتقدند که او انحراف فکری و عقیدتی در برخی از جاها و در حقایق تاریخی دارد و به آن معتقد است و از طرف دیگر حقایقی که او نقل کرده به عنوان یکی از اسناد حقانیت مذهب شیعه مورد استفاده قرار می‌گیرد، چنان‌که از بسیاری از منابع روایی، تفسیری و تاریخی اهل سنت برای اثبات اعتقادات و ادعاهای خود و به منظور قانع کردن آنان بهره می‌برد و این بهره‌گیری، دلیل بر مطلوب بودن صد در صد صاحبان آن منابع نزد شیعه نیست.
از جمله حقایق واقعی که او در کتاب شرح نهج البلاغه به آن اشاره کرده است، این است:
او نقل کرده که عمر بن خطاب می‌گفت: قرآن را از تفسیر خالی کنید و آن را تفسیر نکنید و روایات پیامبر را کاهش دهید و بیان نکنید که من شریک شما در این کار می‌شوم.[1]
و یا از طریق امالی ابوجعفر محمد بن حبیب، از ابن عباس نقل کرده است که گفت: عمر بن خطاب در آخرین روزهای حکومت خود، از خلافت و ناتوانی در آن به ستوه آمده و بسیار نگران بود و می‌ترسید و از سیاست بازی با مردم بیزار گردید...[2]
و یا از قول ابوبکر در هنگام احتضار و مرگش می‌نویسد که ابوبکر می‌گفت: من بر چیزی اندوهگین نمی‌شوم جز بر سه چیز که آن‌ها را انجام داده‌ام و دوست داشتم آن‌ها را ترک کنم، من دوست داشتم که به تفتیش خانه فاطمه نمی‌پرداختم، ... دوست داشتم فجائه سلمی -اسلمی- را آتش نمی‌زدم و آزادش می‌کردم و یا می‌کشتم و دوست داشتم در روز بنی ساعده حکومت را بر عهده یکی از آن دو مرد می‌گذاشتم...[3]
و یا از جبیر بن مطعم نقل کرده که پیامبر فرمود: «انّ فی اصحابی منافقین.[4] در میان اصحاب من منافقانی وجود دارند.» و ابن ابی الحدید در کتاب خود نقل می‌کند که : پیامبر در حالی رحلت کرد که خداوند همه منافقان را به صورت دقیق معین نکرده بود.[5]
و یا در مورد مغیره بن شعبه که از صحابی بود، می‌نویسد: اصحاب ما بر سکوت این زانی اتفاق نظر ندارند و بیشتر بغدادیون مغیره را فاسق و زناکار می‌دانند و عمر بن خطاب هم، زنای او را انکار نکرد...[6] و اسلام مغیره با اعتقاد درست و انابه و نیت خالص و زیبا همراه نبود...[7]
و یا نقل می‌کند که حضرت علی (علیه‌السلام) بر پنج نفر ناراحت و خشمگین بود و آنان را لعنت می‌کرد که عبارتند از: معاویه، عمروعاص، ابوالاعور سلمی، حبیب بن مسلمه، بسر بن ارطاه.[8]
در نتیجه در جای جای کتاب نهج البلاغه حقایقی را ابن ابی الحدید معتزلی بیان داشته است، که به مذاق برخی خوش نمی‌آید؛ چرا که با صراحت به بیان مطالبی پرداخته که جایگاه و منزلت صحابه با آن همه تخلفاتشان پایین آورده شده و ابن ابی الحدید نباید آن را بیان می‌داشت، تا مورد احترام بماند؛ در صورتی‌که این مطالب در کتاب‌های دیگر اهل سنت نیز، جسته و گریخته یافت می‌شود.

پی‌نوشت:

[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، لبنان، (1378ق)، ج12 ص93.
[2]. همان، ج12 ص8.
[3]. همان، ج17 ص164.
[4]. مسند، ابی داود، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، (1416ق)، ج1 ص506 حدیث991.
[5]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار احیاء الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، (1378ق)، ج20 ص32.
[6]. همان، ج2 ص8.
[7]. همان، ج20 ص23.
[8]. همان، ج15 ص98.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.