مصداق این ضرب المثل معاویه و عمّال اویند

  • 1396/11/04 - 18:24
معاویه بن ابی سفیان و خاندان او شجره ملعونه‌ای هستند که خداوند و پیامبرش این خاندان خبیث را لعن کردند. او نه قبل از اسلام و نه بعد از اسلام هیچ فضیلتی که آن را از دیگران متمایز کند نداشت. و کسانی هم که به این جرثومه فساد و تباهی علاقمند هستند، فقط به خاطر جهل و نادانی خود سنگ افرادی مثل او را به سینه میزنند و مورد لعن خدا در قرآن و پیامبر اکرم در روایات قرار می‌گیرند و شریک او می‌باشند

.....

جایگاه معاویه بن ابی سفیان در کتب تاریخی فریقین، خصوصاً علمای اهل سنت آشکار است چرا که او هیچ فضیلتی که بیانگر ویژگیهای منحصر به فرد او باشد ندارد، و کسانی که از او به نیکی یاد می‌کنند یا غافل و جاهل به روحیات این ملعون و شجره‌ی ملعونه از نظر قرآن و روایات پیامبر هستند و یا از روی غرض سنگ این فاسق و فاجر را به سینه می‌زنند که در هر صورت، خسر الدنیا و آخره می‌باشند. او و پدرانش علاوه بر این که هیچ گاه اسلام نیاوردند، بلکه اطرافیان آنها هم نسبت به دین اسلام همین گونه بودند و کسانی که در اطراف اینان جمع شدند به خاطر چند صباحی حکومت و رسیدن به متاع دنیایی، آخرت خود را نابود کردند. از جمله این افراد که تاریخ از بردن نامش خجالت می‌کشد عبارتند از، عمروعاص که احتیاجی به معرفی او نیست، چرا که او خود سراسر تاریخ است. و همچنین والیان ظالم از طرف آنها به مانند بسر بن ارطاه و دیگران.
اما ما در این مقوله مختصر می‌خواهیم ضرب المثلی را بازگو کنیم که اطرافیان معاویه را به مانند خود معاویه و بنی امیه معرفی می‌کند و آن ضرب المثل این است: «از کوزه همان تراود که در اوست» و این ضرب المثل به زیاد بن سمیه اطلاق می‌شود، زیادی که جرم‌های سنگینی را در تاریخ انجام داده و روی صفحات تاریخ را به مانند صاحبش معاویه سیاه کرده است. زیرا او مولود زنا و فحشایی بود که از راه حرام زادگی به دنیا آمد و در دامان زنی ناپاک به مانند سمیه که صاحب پرچم بود پدید آمد و نهایتاً معاویه او را به پدرش ابوسفیان ملحق کرد و او را برادر خود خواند.[1] اما این نانجیب حرام زاده، آن زمانی که از طرف معاویه حاکم و والی گردید با جواب نامه‌ی نیش‌دار و توأم با جسارت و هتاکی و به همراه وقاحت و بی‌شرمی تمام در مقابل نامه‌ای که امام حسن(علیه السلام) به او نوشت و از او درخواست شفاعت یکی از اصحاب امیرالمومنین را که به او پناه آورده بود را خواست، ولی او این گونه جواب داد که: «... من زیاد بن ابی سفیان الی الحسن بن فاطمه اما بعد: فقد أتانی کتابک تبدأ فیه بنفسک قلبی و انت طالب حاجه و انا سلطان، و انت سوقه کتبت، الیّ فی فاسق لایؤبه به، و شرّ من ذلک تولیّه أباک و ایّاک، و قد علمت أنّک أدنیته اقامه منک علی سوء الرأی و رضی منک بذلک، وایم الله لاتسبقنی به، و لو کان بین جلدک و لحمک، و ان نلت بعضک فغیر رفیق بک و لا مرع علیک...[2] از زیاد بن ابوسفیان به حسن پسر فاطمه، اما بعد: همانا نامه‌ی تو به دستم رسید که خود را پیش از من ذکر کرده بودی، در حالی که تو به من نیاز داری و من سلطان هستم، و تو رعیتی هستی که درباره‌ی فاسقی که مورد توجه نیست به من نامه نوشته‌ای، و بدتر از این، آنکه او پدرت و تو را دوست دارد، و من می‌دانم او را به خود نزدیک کرده‌ای تا افکار بد خود را به پا داری و رضایت خود از آن را اعلام کنی و به خدا سوگند، تو از من به او پیشی نمی‌گیری اگر چه ما بین پوست و گوشتت باشد، و اگر ببخشی از تو دست یابم، هیچگونه مدارایی با تو نمی‌کنم و مراعات تورا نخواهم کرد. همانا محبوب‌ترین گوشت در نزد من که از آن بخورم گوشتی است که تو از آن هستی، پس او و گناهش را به کسی که از تو سزاوارتر است واگذار، پس اگر او را عفو کردم تو را شفیع وی قرار نداده‌ام و اگر او را کشتم تنها به این خاطر است که پدر فاسقت را دوست دارد. والسلام».
حال این زیاد بن سمیه کسی است که مردم را بر درب قصر خود جمع می‌کرد تا به حضرت علی(علیه السلام) لعن و ناسزا بگویند، و هر کس خوداری می‌کرد شمشیر بر او عرضه می‌کرد. و این ضرب المثل چقدر خوب مصداق پیدا می‌کند درباره‌ی او و افرادی به مانند او که همگی شبیه به معاویه بودند. یا اولی الابصار

پی‌نوشت:

[1]. رجوع به کتب تاریخی اهل سنت، شرح حال زیاد بن سمیه.
[2]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دار البشیر، دمشق، سوریه، ج19 ص198 رقم2309.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربیه، بیروت، لبنان، ج16 ص194 نامه31.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.