چگونگی اجازه عرفا و علماء در زمان غیبت

  • 1392/07/06 - 09:46
صوفیه همواره در پی تضعیف جایگاه علماء نزد مردم است تا بدین وسیله جایگاه خود را نزد مردم حفظ کرده و موقعیتی در مقابل علماء برای خود ثابت کنند لذا اعلام می کنند اجازه اقطاب صوفی من عند الله و واجب الاطاعه است، اما اجازه علماء اکتسابی و جایز الاطاعه است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از آنجا که مقام معنوی علمای عامل همواره مانع جلوه گری اقطاب صوفیه بوده است و در طول تاریخ عموم مردم به چنین علمایی اقبال داشته و دارند، صوفیه همواره در پی تضعیف جایگاه علماء نزد مردم است تا بدین وسیله جایگاه خود را نزد مردم حفظ کرده و موقعیتی در مقابل علماء برای خود ثابت کنند. هر چند که مقام عالم دینی، مقامی است که با تلاش و کوشش و جهد شبانه روزی و ایمان به خداوند حاصل می شود و در زمره اخبار مختلف همانند ان اکرمکم عند الله اتقکم [1]  است، اما در مقابل، صوفیه برای اینکه مقام معنوی و علمی علماء را زیر سوال برده، برای اقطاب خود مقامی انتصابی من عند الله تعریف می کنند از جمله اینکه:

«صالح علیشاه می گوید: در زمان غیبت امام زمان عجل الله فرجه باز اجازه علماء هم هست که سلسله دو تا می شود: اجازه عرفاء ، اجازه علماء. اجازه علماء این است که درس بخوانند، بفهمند، بتوانند از اخبار، از آیات، حکم خدای را استنباط کنند (به خیال خودشان، به ظن خودشان، این طور می گویند) و برای مردم بگویند، آن وقت اجازه می دهند. کسی را که به خیال خودش دارای این مقام باشد، اجازه می دهند. و این مثل گواهی نامه است که در مدرسه درس می خوانند، می گیرند. این که می نویسد، شهادت است برای آن درس خوانده، این کلاس را خوانده است، شش کلاس خوانده، این به جای گواهی نامه است.
اما اجازه ای را که عرفا می گویند، دراویش می گویند، این به جای فرمان است. پادشاهی که حکم می نویسد که ما فلان کس را امیر عزیزی را، استاندار خراسان قرار دادیم، این، نمی نویسد که ما شهادت می دهیم که او قابل است، ما شهادت می دهیم که او می تواند استانداری کند. نه، ما دادیم و دیگری حق ندارد بگوید او قابل هست یا نیست، او می تواند یا نمی تواند. اختیار با اوست، اختیار با آن است که می نویسد. این سر رشته به جای فرمان است. پس وقتی فرمان شد، به همین فرمان که نوشته است، دیگر گفتگو ندارد، به این فرمان او استاندار می شود.»[2]
در این گفتار صالح علیشاه قطب چهلم سلسله نعمت اللهیه گنابادیه نکاتی نهفته است که به آن اشاره می شود.
اول: در زمان غیبت برای علماء و عرفا(صوفیه) اجازه قائل شده اند. اما در روایات فقط اجازه مخصوص علماء است و خبری از اجازه برای عرفا(صوفیه) نیست. 
دوم: اجازه علماء را با بیان الفاظ سخیف و ساده کوچک جلوه داده و از کلمات " به خیال خودشان، به ظن خودشان، این طور می گویند" استفاده می کند تا به نحوی آن را کوچک و بی اهمیت جلوه دهد تا جایی که آنقدر بی اهمیت است که ما نگاهی هم به آن نکرده ایم بلکه آنطور که خودشان می گویند، ما هم می گوییم. گویی اجازه اجتهاد یا نقل معارف اهل بیت علیهم السلام را کردن، همانند گرفتن گواهی مدرسه است و آن را با گواهی کلاس ششم مثل می زند تا آن اجازه را امری کوچک و خفیف معرفی کند.
سوم: مثال اجازه دراویش را با اجازه فرمانروا و پادشاه مقایسه می کند که در پی بزرگ جلوه داده آن است و در ادامه بیان می کند که اجازه درویش از سر لیاقت و کاردانی اوست که پادشاه یا فرمانروا به او اعطا می کند اما اجازه عالم و فقیه اکتسابی است که درست برعکس است. و نیز اشاره می کند که تبعبت از اجازه فرمانروا (اشاره به امام معصوم علیه السلام دارد) واجب است چون او می داند که چه کسی را به منصب جانشینی بنشاند اما در مورد فقیه اینگونه نیست.
و نکات دیگر که در حوصله این نوشته نیست. 
اما خواننده عزیز باید توجه داشته باشد که صوفیه با بیان این کلمات به ظاهر ساده ولی مغرض، در پی اثبات خود است چرا که مقام عالم دینی چیزی نیست که با کلمات این چنین سخیف و سبک از بین رود. 
خوب است که عالم دینی در مقام قطب بازی و انحراف دیگران و انتصاب از جانب کسی نیست. خوب است که مردم می دانند علماء دین و مراجع عظام تقلید در پی سفر به کشورهای اروپایی و... (به هر بهانه ای) نیستند تا این وصله ها به آنان بچسبد. خوب است که مردم می دانند مقام مرجعیت انتصابی و موروثی نیست تا پدری فرزند خود را جانشین خود در امر مرجعیت نماید، اما اینکه اگر صوفیه راست می گوید که مقام ایشان موید من عند الله و امام معصوم علیه السلام است، لا اقل یک خبر خاص نه، بلکه عام بیاورد که امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف فرموده اند بعد از من صوفیه در امر باطن جانشین من باشند.  
منابع:
1-سوره حجرات آیه 13
2-یادنامه صالح  ص 307 و 308

 

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.