ابهام در فرقه ناجیه صوفیه

  • 1394/03/11 - 10:26
همان طوری که می‌دانیم در کشور ایران فرقه‌های مختلف صوفیه در حال فعالیت هستند. اما روش و مسلک هر یک از فرقه‌ها گاهی نزدیک به هم است و گاهی کاملاً از هم جداست و در بیشتر موارد مبانی اعتقادی و سلوک این فرقه‌ها معارض یکدیگر است. به نحوی که روش یکی غیر از دیگری است و هر یک به نحوی نافی دیگری است. یکی از ریشه‌های تعارض فرقه‌های صوفیه...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همان طوری که می‌دانیم در کشور ایران فرقه‌های مختلف صوفیه در حال فعالیت هستند. اما روش و مسلک هر یک از فرقه‌ها گاهی نزدیک به هم است و گاهی کاملاً از هم جداست و در بیشتر موارد مبانی اعتقادی و سلوک این فرقه‌ها معارض یکدیگر است. به نحوی که روش یکی غیر از دیگری است و هر یک به نحوی نافی دیگری است.
یکی از ریشه‌های تعارض فرقه‌های صوفیه، اختلاف ایشان در مبانی اعتقادی است. هر یک از فرقه‌های صوفیه خود را فرقه ناجیه نام می‌نهد و معتقد است که این طایفه‌اند که راه به حق می‌برند و راه رسیدن به قرب الهی این فرقه است و حال‌آنکه فرقه ای دیگر هم همین ادعا را دارد. هرکدام از این فرقه‌ها برای مدعای خود دلایل خاصی ذکر می‌کنند. اما مهم‌ترین دلیل ایشان وجود یگانه انسان کامل در هر زمان است. و این انسان کاملی که ایشان از آن نام می‌برند در ادبیات ایشان قطب نام دارد. بنا بر اعتقادات شیعه نیز همواره انسان کاملی در روی زمین وجود دارد که حجت الهی است. از شواهد این ادعا احادیث "باب الحجه" کتاب "اصول کافی" شیخ کلینی"‌ است.
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع تَکُونُ الْأَرْضُ لَیْسَ فی‌ها إِمَامٌ قَالَ لَا قُلْتُ یَکُونُ إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا صَامِت. [1] حسین بن ابی العلاء گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم، ممکن است زمین باشد و امامی در آن نباشد؟ فرمود: نه، گفتم: دو امام در یک زمان می‌شود؟ فرمود: نه؛ مگر اینکه یکی از آنها خاموش باشد (و به وظائف امامت قیام نکند مانند حضرت حسین در زمان امام حسن علیهما السلام).»
و در دومین حدیث این باب اینگونه می‌خوانیم: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ وَ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فی‌ها إِمَامٌ کَیْمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُم. [2]‌ امام صادق (علیه السلام) می‌فرمود: همانا زمین در هیچ حالی از امام خالی نگردد برای آنکه اگر مؤمنین چيزى (در اصول یا فروع دین) افزودند آنها را برگرداند و اگر چیزی کم کردند برای آنها تکمیل کند.» سپس در پنجمین حدیث همین باب می‌فرماید: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَدَعِ الْأَرْضَ به غیر عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یُعْرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِل[3] یکی از دو امام باقر یا صادق (علیهما السلام) فرمود: خدا زمین را بدون عالم وانگذارد و اگر چنین نمی‌کرد حق از باطل تشخیص داده نمی‌شد.»
بنا بر اعتقاد شیعه و صوفیه هیچ گاه زمین از قطب و حجت الهی خالی نیست. اما مقام بحث ما برای اثبات اینکه حجت فعلی خداوند به اعتقاد شیعه و صوفی در روی چه کسی است، نمی‌باشد؛ بلکه روی سخن به فرقه‌های مختلف صوفیه و امثال صوفیه است که اعتقاد دارند بزرگ فرقه ایشان همان قطب عالم امکان و حجت الهی است.
از همین رو کلام یکی از فرقه‌های صوفیه را بیان می‌کنیم تا بدانیم اعتقاد ایشان به قطب چگونه است. آیا اعتقاد ایشان به قطب همان اعتقادی است که شیعه نسبت به امام معصوم و حجت الهی دارد؟
 سید حسین نصر در مجله عرفان ایران -که مربوط به فرقه گنابادیه هست و قطب این فرقه معمولاً در این مجله مطالب خود را منتشر می‌کند- ضمن مقاله ای با عنوان "تشیع و تصوف" می‌نویسد: «در حقیقت همان‌طور که در تصوف هر مرشدی با قطب عصر و زمان خویش در تماس است، در تشیع نیز تمام مراتب روحانی در هر عصر و زمانی ازلحاظ باطنی با امام پیوستگی و ارتباط دارد. اعتقاد به وجود امام به‌عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریباً یکسان است و این امر را سید حیدر آملی به‌وضوح تصریح کرده است در آنجا که می‌گوید: قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است... عقیده دیگری که شیعیان و صوفیه در صورت‌های مختلف در آن مشترک‌اند، نظر نور محمدی و سلسله ارشاد است. شیعه معتقد به یک "نور ازلی" است که از پیغمبری به پیغمبر دیگر انتقال‌یافته و بعد از پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده است. این نور انبیاء و ائمه (علیهم السلام) را از ارتکاب معاصی بازمی‌دارد و ایشان را از آلوده شدن به خطا و گناه حفظ می‌کند و بر آنها معرفت اسرار الهی افاضه می‌کند. برای کسب این معرفت انسان باید از طریق امام که با اتباع و اقتفای پیغمبر شفیع و واسطه بین خدا و جوینده معارف الهی است، به این نور تمسک جوید. به همین نحو در تصوف نیز برای دست یافتن به روش‌هایی که به تنهایی سیر و سلوک معنوی را امکان‌پذیر می‌سازد، انسان باید به یکی از سلاسل طریقت که به پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) می‌پیوندند و از طریق آن فیض و برکت و عنایت شامله الهی از منبع وحی به وجود شخص سالک سریان می‌یابد تمسک جوید. این سلسله مبتنی بر مداومت و اتصال فیض معنوی است که با نور محمدی در تشیع بسیار شباهت دارد.»[4]
در این مطلب چند نکته نهفته است. اول آنکه مفهوم قطب و امام مطابق هم هستند. دوم برای اینکه سالک بتواند به حقیقت دست یابد ناچار است از تمسک به نور محمدیه از طریق یا اهل بيت(عليهم السلام) یا یکی از سلسله‌های صوفیه با شرایط خاص خود. بنابر اینکه سالک بخواهد از طریق یکی از سلسله‌های صوفیه به حقیقت برسد، ملاک تمییز فرقه ناجیه و حقه کدام است؟ کدام فرقه می‌تواند سالک را به سرمنزل مقصود و قرب الهی برساند؟
با وجود اینکه هر فرقه صوفیه تشکیلات خاص خود را دارد، و قطب و شیخ یا سادات خود را تأیید می‌کنند، واقعاً کدام قطب همان حجت الهی است؟ بنابراین دانستیم که تمامی فرقه‌های صوفیه حداقل در این نکته باهم اختلاف دارند و هرکدام خود را فرقه ناجیه می‌دانند و معتقدند ما بر حق هستیم و بقیه بر صراط باطل. چراکه اگر فرقه ای معتقد باشد که فرقه دیگر برحق است، باید دست نیاز به سوی او دراز کند تا به‌وسیله وی هدایت و ارشاد شود و بنا بر اینکه هیچ فرقه ای دست از معتقدات خود برنداشته و همچنان اصرار به اصول و مرام فرقه خود می‌کند، نشانگر صحیح دانستن راه سلوک خود است. در نتیجه اگر بخواهیم به فرض اینکه یکی از فرقه های صوفیه را به‌عنوان فرقه ناجیه انتخاب کنیم باید رأی به بطلان راه دیگر فرقه‌ها دهیم. چرا که بر اعتقادات صوفیه همیشه در هر عصر و زمان یک انسان کامل وجود دارد و نمی‌شود در یک عصر دو انسان کامل با ادعای قطبیت وجود داشته باشد. گذشته از اینکه اگر بخواهیم یکی از فرقه‌های صوفیه را فرقه ناجیه بنامیم، آن وقت سؤال مهم‌تری پیش می‌آید و آن اینکه پس تکلیف نسبت امام دوازدهم شيعيان (عج الله تعالی فرجه شریف) با قطب صوفیه ای که خود را فرقه ناجیه می‌نامد چه می‌شود؟ آیا انسان کامل امام دوازدهمی است که در کتب روایی به‌وفور درباره ایشان سند و مدرک وجود دارد، یا منجی و حجت الهی قطب فرقه صوفیه ای است که موجودیت آن در اواخر قرن دوم هجری انجام گرفت؟

پی‌نوشت:

[1]. شیخ کلینی، الکافی، پنج جلدی، اسلامیه، تهران، 1362 شمسی، ج ‌1، باب أن الأرض لا تخلو من حجة، ص 178
[2]. همان
[3]. همان
[4]. آزمایش سید مصطفی، عرفان ايران (مجموعه مقالات)، شماره 7، حقیقت، تهران، 1379 شمسی، صص 33-34.

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

هو 121 نتیجه گیری پایانی این میشه که قطب وقت نایب امام زمان (عج) بر روی زمین هستن.نه اینکه ایشون خود امام زمانند.

سلام به نظر شما انسان کامل در هر زمان يکي هست و اون قطبه و به نظر شيعه انسان کامل يکي هست و اون امام معصوم عليه السلام است. درمورد نيابت در زمان غيبت نظير اخبار حضرت امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف: و اما الحوداث الواقعه، فارجعوا الی رواة حدیثنا، فانهم حجت الله علیکم و انا حجت الله علیهم» - و اما در حوداث اتفاقیه، پس رجوع کنید به راویان حدیث ما (فقها و مجتهدین)، که آنان از ناحیه‌ی من حجت‌اند بر شما و من حجت خدا هستم بر آنان. (بحار الانوار، ج 53، ص 181) است که مورد قبول است که رجوع به علما شود نه قطب و هر چيز ساختگي ديگر. سوال: آيا نايب امام زمان که بايد احکام خداوند را به مردم بطور صحيح منتقل کند، نبايد کلام خداوند را درست بخواند و درک کند و تفسير و تبيين نمايد، سپس به مردم منتقل نمايد؟ اگر چنين است چرا قطب شما حتي قرآن را از رو هم نمي تواند بخواند؟ کافي است دست از تعصب برداريد و کلمه "قرآن خواندن قطب دراويش" را جستجو کنيد تا به اين حقيقت پي ببريد.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.