نظر مرحوم قاضی دربارۀ احسایی

  • 1393/12/21 - 16:38
مرحوم آیت الله سیدعلی آقا قاضی، عارف بزرگ و استاد عرفان آیت الله بهجت و علامه طباطبایی، درباره‌ی شیخ احمد احسایی قائل بودند، که در اندیشه‌ی وی شرک نفوذ کرده است چرا که او خدا را مفهومی پوچ و بدون اثر و خارج از اسماء و صفات می‌‏داند و اين شرک است. مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، که خود فقیهی متبحر و عارفی بزرگ بودند...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شیخ احمد احسایی از جمله کسانی است، که به آسانی نمی‌توان درباره‌ی او سخن گفت، زیرا دیدگاه علمای شیعه، درباره‌ی وی متفاوت است، برخی او را ستوده و گروهی مذمت کرده‌اند.[1] ما در این مقاله سعی داریم، از نگاه مرحوم آیت الله سیدعلی آقا قاضی بزرگ، استاد عرفان آیت الله بهجت و علامه طباطبایی، به شخصیت شیخ احمد احسایی بپردازیم و ببینیم ایشان چه دیدگاهی راجع به احسایی دارند.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، که خود فقیهی متبحر و عارفی بزرگ بودند، روزی خدمت مرحوم قاضی (رحمه الله) رسیدند و نظر ایشان را در مورد شیخیه و شخص احسایی پرسیدند، در حالی که گمان می‌کردند شیخیه هیچ انحرافی ندارند؛ اما علامه قاضی بر خلاف اعتقاد مرحوم قوچانی، به شدت احسایی را مذمت کردند. مرحوم قوچانی می‌فرمودند: «یک روز به حضرت آقا [مرحوم قاضی] عرض کردم: در عقیده‌ی شیخیه چه اشکالی است؟ آنها هم، اهل عبادت‌اند، اهل ولایت‌اند، به خصوص نسبت به امامان (علیهم السلام) مانند خود ما، بسیار اظهار محبت و اخلاص می‌کنند و فقهشان هم، فقه شیعه است و کتب اخبار را معتبر می‌دانند و به روایات ما عمل می‌نمایند، خلاصه هر چه می‌خواهیم بگردیم و اشکالی در آنها از جهت اخلاق و عمل پیدا کنیم، نمی‌یابیم». [2]
در مقابل، مرحوم قاضی آن لحظه اظهار نظر نکردند و تنها فرمودند: «فردا شرح زیارت جامعه‌ی کبیره شیخ احمد احسائی را بیاور». در واقع ایشان می‌خواستند، با ارائه‌ی دلیل و مدرک، نظرشان را راجع به احسایی بفرمایند و چه چیزی بهتر از آثار علمی ایشان، که بیان کننده‌ی عصاره‌ی افکار وی است.
آیت الله قوچانی فرمودند: «من فردا شرح زیارت او را، خدمت آن مرحوم بردم و ایشان به من فرمودند: بخوان، من قریب یک ساعت از آن، قرائت کردم. سپس استاد فرمودند: بس است، حالا برای شما ظاهر شد، که اشکال آن در چیست؟ اشکال آن در عقیده‌شان است.»
جالب اینکه مرحوم قاضی، شرک را بزرگ‌ترین انحراف اعتقادی احسایی معرفی می‌کند و می‌فرماید: «این شیخ در این کتاب، می‌خواهد اثبات کند که: ذات خدا دارای اسم و رسمی نیست و آن مافوق اسماء و صفات اوست و آن‌چه در عالم متحقق می‌گردد، با اسماء و صفات تحقق می‌پذیرد، و آنها مبدأ خلقت عالم و آدم و مؤثر در تدبیر شئون این عالم می‌باشند در بقاء و ادامه حیات، آن خدا اتحادی با اسماء و صفات ندارد و اینها مستقلاً کار می‌کنند و عبادت انسان به سوی اسماء و صفات خداوند صورت می‌گیرد، نه به سوی ذات او، که در وصف نمی‌آید و در وهم نمی‌گنجد. بنابراین شیخ احسائی خدا را مفهومی پوچ و بدون اثر، خارج از اسماء و صفات می‌داند و این شرک است.» [3]
همه آثار و کلمات احسایی شرک و خارج از طریق هدایت نیست؛ بلکه انحرافات بسیاری در آنها وجود دارد، که ممکن است از چشم ما مخفی بماند، همان‌طور که از چشم مرحوم قوچانی‌ای مخفی مانده بود که خود از فقهای متبحر و عرفای بزرگ به شمار می‌رفت، چون احسایی در علوم مختلف وارد شده بود، از اینرو هر کسی نمی‌تواند انحرافات فکری و اعتقادی ایشان را متوجه شود و باید کسی در این عرصه وارد شود، که خود در آن علوم صاحب نظر باشد.

پی‌نوشت:

[1]. جهت مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به مقاله‌ی: سیره‌ی علمی شیخ احمد احسایی
[2]. آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی، روح مجرد، مشهد، انتشاراتی علامه طباطبایی، 1425 ق، ص 426-427.
[3] محمد مردانی، خارج شدهگان از طریق مستقیم، قم، انتشاراتی سپهر آذین، 1387 ش، ج 1، ص 62-63.

   

تولیدی

دیدگاه‌ها

شیخیه مسلمان و شیعه دوازده امامی هستند و به بیان فضائل آل محمد صلوات الله علیهم بیشتر از دیگران اهمیت میدهند و امتیاز آنها در همین اعتقاد به فضائل و نشر آنهاست و اعتقاد دارند که باید در همه امور تابع آل محمد ( ص) بود. و مطالب زیادی در ردّ باب نوشته اند . و هر کس شیخیه را دشمن بداند در واقع دوستان محمد و آل محمد و دوستان چهارده معصوم را دشمن دانسته است . حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: کسی که بخواهد بداند دوست ما است یا دشمن ، قلبش را امتحان کند پس اگر دوستی از دوستان ما را دوست میدارد دشمن ما نیست و اگر دوست ما را دشمن میدارد دوست ما نیست .

سلام. انحرافات فکری شیخیه در ظهور و بروز یک انحراف بزرگتر به نام بابیت نقش داشت. نقد مستند و علمی افکار شیخیه به معنی دشمنی نیست.

سلام پس به نظر شما پیامبراکرم هم در بروز سنی ها و دیگر مذاهب اسلامی نقش داشتند؟ و چون انحرافات بسیاری در دین اسلام و ادعاها و دشمنی های زیادی به خاطر رسالت پیامبر اکرم بوجود آمد ، معرفی دین اسلام و افکار اسلامی هم کار اشتباهی بوده!

عجب نویسنده بی انصافی. انشاالله خواننده منصف باشه

در انحراف شیخیه همین بس که عارف کبیر آیت ا... قاضی آن ها را مشرک میدانستند. پس دیگر جای بحثی نمیماند

شاید سطح سواد عارف شما دیپلم بوده است و آقای احسایی فوق دکترا...

سلام علیکم به نظرم آقای قاضی چون نتوانستند مقام لااسنی و لارسمی خداوند را در این حد و اندازه درک کنند ، چنین نظری را داشتند وگرنه اینکه ذات خداوند بالاتر از عقل های مخلوقات هست در فرمایشات امام علی (ع) می باشد ، بالاتر از عقل های بشری و مخلوقات یعنی نمیشود هیچ اسم و رسمی را به آن نسبت داد و این عین توحید هست که درک ذات خداوند از عقول و کلمات بشری خارج است ، امری بدیهی ست و در فرمایشات بزرگان مکرر دیده شده است ..

بسم الله تعالی / ..... / سلام علیکم / ..... / قبل از هر چیز عرض کنم که حقیر از محبین و ان شا آلله از تابعین مشایخ کرمان و ساکن قم هستم و خود را کوچکتر از آن میدانم که بخواهم دفاع صحیحی از ناحیه مقدسه علمای بزرگ اسلام بالاخص مشایخ جلیل القدر مدرسه شیخیه بنمایم چه اینکه ایشان قبلا جواب این قبیل شبهات را در بیش از هزار جلد تالیفاتشان و در رسائل و مجالس وعظ و محافل علمی داده اند و برای شخص با انصاف طالب حق رجوع به یکی از همان آثار کفایت میکند تا وجه اختلاف را بفهمد و به ضرس قاطع میگویم که ایشان راكبان سفینه نجات و صاحبان عزم و ثبات و متمسكان بحبل المتین و متشبثان بذیل ولای ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین هستند، چه ایشان در ایام عمر مبارکشان سعی بلیغ در زدودن آراء باطله و اعتقادات فاسده و اوهام كاذبه صوفیه و طایفه فلسفی و یونانی و اعراض‌كنندگان از حكم قرآنی و عمل کنندگان به قیاس و استحسان و مبتلایان بمتكلمین كج ‌رفتار نموده اند و آن بزرگواران و امثال ایشان حقیقتا حق حیات بر گردن همه شیعه دارند تا روز قیامت و همه ما مدیون زحمات بی دریغ و رنجهای بیشمار ایشانیم الی الابد / ..... / و اما عرض شود که معمول مشایخ شیخیه اعلی الله مقامهم نیست كه بدلیل عقل مستقل از نقل احكام شرعی را بفرمایند و در حدیث است از حضرت علی بن الحسین علیه السلام ((ان دین الله لایصاب بالعقول الناقصة و الآراء الباطلة و المقائیس الفاسدة و لایصاب الا بالتسلیم فمن سلّم لنا سلم و من اهتدی بنا هدی)) یعنی دین خدا اصابت بآن نمی‌شود با عقول ناقصه و آراء باطله و قیاسهای فاسده و اصابت نمی‌شود مگر با تسلیم، پس هر كس تسلیم كرد برای ما سالم ماند و كسی كه از ما طلب هدایت كرد هدایت یافت. / ..... / و معلوم است كه عقول ما همه ناقص است و اگر كامل بود در هیچ مسئله ای اختلاف پیدا نمیكردیم و همینكه اختلاف موجود است دلیل بر نقصان عقول ما است و عقل كامل عقل معصومین است صلوات الله علیهم و ما نباید به عقول خود حكمی بكنیم مگر آنكه آنرا با فرمایش معصومین سنجیده باشیم و رویه مشایخ شیخیه هم این است كه هر وقت استدلال عقلی میفرمایند بمقتضای قول خداوند تعالی و زنوا بالقسطاس المستقیم با نقل آنرا می‌سنجند اگر مطابق با آن شد پی بصحت استدلال عقلی خود می‌برند و اگر مطابق نبود آنرا ترك می‌نمایند و این ناچیز هم در این مقام بهمین رویه استدلال میكنم و در حد وسع جوابی به داستان سرایی بعض آقایان صوفیه و پیرو مسلک عرفان میدهم که این داستان مرحوم قاضی که مرحوم شیخ احمد احسایی (اع) را نعوذ بالله مشرک خوانده اند ، دائم بازگو میکنند و همین نقل قول از پیر خود را حجتی در رد شیخیه دانسته و باب تحقیق را برای خود می بندند. / ..... / خب! در اول خدا ایشان را بیامرزد که کمی انصاف داشته و مانند دیگران تهمت ها را دستمایه قرار نداده اند. / ..... / اما پاسخ به ایراد ایشان از این قرار است: / ..... / << ایراد اول مرحوم قاضی این است که ما میگوییم ذات خدا دارای اسم و رسمی نیست و آن ما فوق اسماء و صفات است.>> / ..... / البته هیچگاه فکر نمیکردم که شخصی از شیعه باشد که ذات خدا را برتر از اسماء و صفاتش نداند! و از اساتید عذرخواهم که مجبورم از بدیهیات دفاع کرده و توضیح دهم. / ..... / ابتدا باید ذات و صفات را معنی کنیم تا ایراد گرفتن ها بازی با کلمات نباشد. / ..... / بطور ساده: ذات خود چیز را میگویند و صفت آن رنگ ها و شکل ها و حالات و اوضاعی است که قابل تغییر است. مثلا زید ذاتی دارد که در هیچ حالی از حالات عوض نمیشود و صفاتی دارد چون جوانی و پیری و چاقی و لاغری و صحت و ناخوشی و علم و نادانی و بزرگی و کوچکی و بلندی و کوتاهی و سفیدی و سیاهی و همچنین باقی صفات آن و هریک از این صفات قابل تغییرند مگر ذات زید که در همه احوال همان زید است و عمرو و بکر نمی‏گردد. / ..... / و هیچ مخلوقی نیست مگر آنکه مرکب از این دو بوده و ذات و صفاتی دارد و چیزی نیست که این دو را نداشته باشد. چرا که ذات در پیدایی خود محتاج و وابسته به صفات است و صفات در برپایی خود محتاج به ذات اند. نمی ‏بینید که تخت مرکب است از ذاتی که چوب باشد و از شکلی که صفت باشد و نه چوب تنها پیدایی دارد و نه شکل تنهای تخت را میتوان متصور شد. / ..... / و شکی نیست که ذات غیر صفات است مثل آنکه چوب غیر شکل تخت است و صفت غیر ذات است مثل آنکه شکل تخت، غیر معنی چوب است چرا که تخت آهنی هم داریم و عصای چوبی هم دیده ایم. / ..... / نتیجه اینکه ذات در پیدایی محتاج به صفت است که غیر خود اوست و صفت در برپایی محتاج به ذات است که غیر خود اوست پس هر دو محتاج به غیر خودند و به غیر خود باید قرین شوند تا پیدا شوند یا برپا گردند و آن چیز مرکب، از دو فقیر و محتاج حاصل شده است. / ..... / ((اما اینکه گفتند میگوییم ذات خداوند دارای اسماء نیست و ما فوق اسماء و صفات خداست، این دو معنی میتواند داشته باشد.)) / ..... / به یک معنی خداوند مالک کل شیئ هست، از جمله اسماء خود و لله الاسماء الحسنی. و قطعا چنین منظوری نداریم که خداوند اسمی را دارا نیست. / ..... / اما اینکه بگوییم اسماء خدا و ذات خدا یک چیز اند خلاف مسلم توحید است، چرا که ما به توحید ذات خدا و قدیم بودن او معتقدیم و نه ترکیب را در او جایز میدانیم نه احتیاج را. و اگر اسماء و صفات خداوند را با ذاتش یکی بدانیم اثبات ترکیب و احتیاج برای خداوند شده و نشاید که اسماء متعدد و حادث را در ذاتش شریک کنیم. این از دلایل عقلی. اما آنچه که در آیات و احادیث در این خصوص وارد شده آنقدر هست که برای تجمیع آنها کتابی باید نوشته شود اما بطور خلاصه بعضی از این احادیث را ذکر میکنم: / ..... / ۱- عَلِی بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَمّنْ ذَکرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللّهُ أَکبَر فَقَالَ اللّهُ أَکبَرُ مِنْ أَی شَی‏ءٍ؟ فَقَالَ مِنْ کلّ شَی‏ءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع حَدّدْتَهُ فَقَالَ الرّجُلُ کیفَ أَقُولُ قَالَ قُلْ اللّهُ أَکبَرُ مِنْ أَنْ یوصَفَ / ..... / مردى خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: الله اکبر (خدا بزرگتر است)... فرمود، خدا از چه بزرگتر است؟ ... عرض کرد: از همه چیز، ... فرمود: خدا را محدود ساختى، ... عرض کرد: پس چه بگویم؟ ... فرمود: بگو خدا بزرگتر از آنست که وصف شود./ اصول کافى جلد ۱ صفحه: ۱۵۹ روایه: ۸ / ..... / ..... / .... ۲- ((مُحَمّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللّهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِی قَالَ کنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ الثّانِی ع فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الرّبّ تَبَارَک وَ تَعَالَى لَهُ أَسْمَاءٌ وَ صِفَاتٌ فِی کتَابِهِ وَ أَسْمَاؤُهُ وَ صِفَاتُهُ هِی هُوَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: إِنّ لِهَذَا الْکلَامِ وَجْهَینِ؛ إِنْ کنْتَ تَقُولُ هِی هُوَ أَی إِنّهُ ذُو عَدَدٍ وَ کثْرَهٍ فَتَعَالَى اللّهُ عَنْ ذَلِک وَ إِنْ کنْتَ تَقُولُ هَذِهِ الصّفَاتُ وَ الْأَسْمَاءُ لَمْ تَزَلْ فَإِنّ لَمْ تَزَلْ مُحْتَمِلٌ مَعْنَیینِ؛ فَإِنْ قُلْتَ لَمْ تَزَلْ عِنْدَهُ فِی عِلْمِهِ وَ هُوَ مُسْتَحِقّهَا فَنَعَمْ وَ إِنْ کنْتَ تَقُولُ لَمْ یزَلْ تَصْوِیرُهَا وَ هِجَاؤُهَا وَ تَقْطِیعُ حُرُوفِهَا فَمَعَاذَ اللّهِ أَنْ یکونَ مَعَهُ شَی‏ءٌ غَیرُهُ بَلْ کانَ اللّهُ وَ لَا خَلْقَ ثُمّ خَلَقَهَا وَسِیلَهً بَینَهُ وَ بَینَ خَلْقِهِ یتَضَرّعُونَ بِهَا إِلَیهِ وَ یعْبُدُونَهُ وَ هِی ذِکرُهُ وَ کانَ اللّهُ وَ لَا ذِکرَ وَ الْمَذْکورُ بِالذّکرِ هُوَ اللّهُ الْقَدِیمُ الّذِی لَمْ یزَلْ وَ الْأَسْمَاءُ وَ الصّفَاتُ مَخْلُوقَاتٌ وَ الْمَعَانِی وَ الْمَعْنِی بِهَا هُوَ اللّهُ الّذِی لَا یلِیقُ بِهِ الِاخْتِلَافُ وَ لَا الِائْتِلَافُ وَ إِنّمَا یخْتَلِفُ وَ یأْتَلِفُ الْمُتَجَزّئُ فَلَا یقَالُ اللّهُ مُؤْتَلِفٌ وَ لَا اللّهُ قَلِیلٌ وَ لَا کثِیرٌ وَ لَکنّهُ الْقَدِیمُ فِی ذَاتِهِ لِأَنّ مَا سِوَى الْوَاحِدِ مُتَجَزّئٌ وَ اللّهُ وَاحِدٌ لَا مُتَجَزّئٌ وَ لَا مُتَوَهّمٌ بِالْقِلّهِ وَ الْکثْرَهِ وَ کلّ مُتَجَزّئٍ أَوْ مُتَوَهّمٍ بِالْقِلّهِ وَ الْکثْرَهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالّ عَلَى خَالِقٍ لَهُ فَقَوْلُک إِنّ اللّهَ قَدِیرٌ خَبّرْتَ أَنّهُ لَا یعْجِزُهُ شَی‏ءٌ فَنَفَیتَ بِالْکلِمَهِ الْعَجْزَ وَ جَعَلْتَ الْعَجْزَ سِوَاهُ وَ کذَلِک قَوْلُک عَالِمٌ إِنّمَا نَفَیتَ بِالْکلِمَهِ الْجَهْلَ وَ جَعَلْتَ الْجَهْلَ سِوَاهُ وَ إِذَا أَفْنَى اللّهُ الْأَشْیاءَ أَفْنَى الصّورَهَ وَ الْهِجَاءَ وَ التّقْطِیعَ وَ لَا یزَالُ مَنْ لَمْ یزَلْ عَالِماً فَقَالَ الرّجُلُ فَکیفَ سَمّینَا رَبّنَا سَمِیعاً فَقَالَ: لِأَنّهُ لَا یخْفَى عَلَیهِ مَا یدْرَک بِالْأَسْمَاعِ وَ لَمْ نَصِفْهُ بِالسّمْعِ الْمَعْقُولِ فِی الرّأْسِ وَ کذَلِک سَمّینَاهُ بَصِیراً لِأَنّهُ لَا یخْفَى عَلَیهِ مَا یدْرَک بِالْأَبْصَارِ مِنْ لَوْنٍ أَوْ شَخْصٍ أَوْ غَیرِ ذَلِک وَ لَمْ نَصِفْهُ بِبَصَرِ لَحْظَهِ الْعَینِ وَ کذَلِک سَمّینَاهُ لَطِیفاً لِعِلْمِهِ بِالشّی‏ءِ اللّطِیفِ مِثْلِ الْبَعُوضَهِ وَ أَخْفَى مِنْ ذَلِک وَ مَوْضِعِ النّشُوءِ مِنْهَا وَ الْعَقْلِ وَ الشّهْوَهِ لِلسّفَادِ وَ الْحَدَبِ عَلَى نَسْلِهَا وَ إِقَامِ بَعْضِهَا عَلَى بَعْضٍ وَ نَقْلِهَا الطّعَامَ وَ الشّرَابَ إِلَى أَوْلَادِهَا فِی الْجِبَالِ وَ الْمَفَاوِزِ وَ الْأَوْدِیهِ وَ الْقِفَارِ فَعَلِمْنَا أَنّ خَالِقَهَا لَطِیفٌ بِلَا کیفٍ وَ إِنّمَا الْکیفِیهُ لِلْمَخْلُوقِ الْمُکیفِ وَ کذَلِک سَمّینَا رَبّنَا قَوِیاً لَا بِقُوّهِ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَوْ کانَتْ قُوّتُهُ قُوّهَ الْبَطْشِ الْمَعْرُوفِ مِنَ الْمَخْلُوقِ لَوَقَعَ التّشْبِیهُ وَ لَاحْتَمَلَ الزّیادَهَ وَ مَا احْتَمَلَ الزّیادَهَ احْتَمَلَ النّقْصَانَ وَ مَا کانَ نَاقِصاً کانَ غَیرَ قَدِیمٍ وَ مَا کانَ غَیرَ قَدِیمٍ کانَ عَاجِزاً فَرَبّنَا تَبَارَک وَ تَعَالَى لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا ضِدّ وَ لَا نِدّ وَ لَا کیفَ وَ لَا نِهَایهَ وَ لَا تَبْصَارَ بَصَرٍ وَ مُحَرّمٌ عَلَى الْقُلُوبِ أَنْ تُمَثّلَهُ وَ عَلَى الْأَوْهَامِ أَنْ تَحُدّهُ وَ عَلَى الضّمَائِرِ أَنْ تُکوّنَهُ جَلّ وَ عَزّ عَنْ أَدَاهِ خَلْقِهِ وَ سِمَاتِ بَرِیتِهِ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِک عُلُوّاً کبِیراً.)) ابوهاشم گوید خدمت حضرت جواد علیه السلام بودم که مردى از آن حضرت پرسید و گفت بمن بگوئید آیا اسماء و صفاتی که در قرآن براى پروردگار هست، آن اسماء و صفات، خود پروردگار است حضرت فرمود: سخن تو دو معنى دارد، اگر مقصود تو که گوئى اینها خود او هستند اینستکه خدا متعدد و متکثر است که خدا برتر از آنست ( که متکثر باشد) و اگر مقصودت این است که این اسماء و صفات ازلى (همیشگى) مى‏باشند، ازلى بودن دو معنى دارد: و اگر بگوئى خدا همیشه با آنها علم داشته و سزاوار آنها بوده، صحیح است و اگر بگوئى تصویر آنها و الفباى آنها و حروف مفرده آنها همیشگى بوده، پناه میبرم بخدا که با خدا چیز دیگرى در ازل بوده باشد... بلکه خدا بود و مخلوقى نبود، سپس این اسماء و صفات را پدید آورد تا میان او و مخلوقش واسطه باشند و بوسیله آنها بدرگاه خدا تضرع کنند و او را پرستش نمایند و آنها ذکر او باشند، خدا بود و ذکرى نبود و کسى که بوسیله ذکر یاد شود همان خداى قدیمست که همیشه بوده و اسماء و صفات مخلوقند و معانى آنها و آنچه از آنها مقصود است همان خدائیست که اختلاف و بهم پیوستگى او را سزاوار نیست، چیزیکه جزء دارد اختلاف و بهم پیوستگى دارد پس نباید گفت: خدا بهم پیوسته است و نه خدا کم است و نه زیاد است بلکه او بذات خود قدیمست، زیرا هر چیز که یکتا نباشد تجزیه پذیر و خدا یکتاست و تجزیه پذیر نیست و کمى و زیادى نسبت به او تصور نشود. هر چیز که تجزیه پذیرد و کم و زیادى نسبت باو تصور شود مخلوقى است که بر خالق خویش دلالت کند، اینکه گوئى خدا تواناست خبر داده ‏اى که چیزى او را ناتوان نکند و با این کلمه ناتوانى را از او برداشته‏ اى و ناتوانى را غیر او قرار داده ‏اى و نیز اینکه گوئى خدا عالمست، با این کلمه جهل را از او بر داشته ‏اى و جهل را غیر او قرار داده‏ اى و چون خدا همه چیز را نابود کند، صورت تلفظ و مفردات حروف را هم نابود کند و همیشه باشد آنکه علمش همیشگى است. آن مرد عرض کرد پس چگونه پروردگار خود را شنوا مى‏نامیم؟ فرمود: از آن جهت که آنچه با گوش درک شود بر خدا پوشیده نیست ولى او را بگوشى که در سر فهمیده می‌شود توصیف نمی‌‏کنم، همچنین او را بینا می‌‏نامیم از آن جهت که آنچه درک شود مانند رنگ و شخص و غیر اینها بر او پوشیده نیست ولى او را به بینائى نگاه چشم توصیف نکنیم و همچنین او را لطیف نامیم براى آنکه بهر لطیفى داناست مانند پشه و کوچکتر از آن و محل نشو و نماى او و شعور و شهوت جنسى او و مهرورزى به اولادش و سوار شدن بعضى بر بعض دیگر بردن خوردنى و آشامیدنى براى اولادش در کوه ها و کویرها و نهرها و خشکزارها، از اینجا دانستیم که خالقِ پشه لطیف است بدون کیفیت، کیفیت تنها براى مخلوقست که چگونگى دارد، و همچنین پروردگار خود را توانا نامیم نه از جهت توانائى مشت کوبى که میان مخلوق معروف است، اگر توانائى او توانائى مشت کوبى معمول میان مخلوق باشد تشبیه به مخلوق می‌شود و احتمال زیادت برد و آنچه احتمال زیادت برد احتمال کاهش برد و هر چیز که ناقص و کاست باشد قدیم نباشد و چیزى که قدیم نیست عاجز است، پس پروردگار ما تبارک و تعالى نه مانند است و نه ضد و نه همتا و نه چگونگى و نه پایان و نه دیدن بچشم، بر دلها تحریم شده است که تشبیهش کنند و بر خاطرها که محدودش کنند و بر اندیشه‏ ها که پدید آمده ‏اش دانند، او از ابزار مخلوقش و نشانه ‏هاى آفریدگانش بالا و بر کنار است، و از آن برترى بسیارى دارد./ اصول کافى جلد ۱ صفحه: ۱۵۷ روایه: ۷ / ..... / ..... / .... ۳- مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِی بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع: تَکلّمُوا فِی خَلْقِ اللّهِ وَ لَا تَتَکلّمُوا فِی اللّهِ فَإِنّ الْکلَامَ فِی اللّهِ لَا یزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلّا تَحَیراً وَ فِی رِوَایهٍ أُخْرَى عَنْ حَرِیزٍ تَکلّمُوا فِی کلّ شَی‏ءٍ وَ لَا تَتَکلّمُوا فِی ذَاتِ اللّه. ..... امام باقر علیه ‏السلام فرمود: درباره خلق خدا سخن گوئید و راجع به خدا سخن نگوئید زیرا سخن راجع به خدا جز سرگردانى براى گوینده زیاد نکند. و در روایت دیگرى از حریز است درباره هر چیزى سخن گوئید ولى راجع به ذات خدا سخن نگوئید./اصول کافى جلد ۱ ص :۱۲۴ روایه: ۱ / ..... / ..... / .... ۴- فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) إِنّ اللّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَى أَینَ الْأَینَ بِلَا أَینٍ وَ کیفَ الْکیفَ بِلَا کیفٍ .... امام رضا(ع) فرمود خداى تبارک و تعالى مکانرا مکان کرد بى‏ آنکه خود مکانى داشته باشد و چگونگى را چگونگى ساخت بى‏ آنکه خود چگونگى داشته باشد./ کافى جلد ۱ ص ۱۱۸ روایه ۲ / ..... / ..... / .... ۵- قَالَ وَ کیفَ أَصِفُ رَبّی بِالْکیفِ وَ الْکیفُ مَخْلُوقٌ وَ اللّهُ لَا یوصَفُ بِخَلْقِهِ رسول الله(ص) .... فرمود: چگونه توانم پروردگارم را بچگونگى توصیف کنم در صورتی که چگونگى مخلوقست و خدا بمخلوقش توصیف نشود!/ کافی ج۱ ص۱۲۷ ح۹ / ..... / ..... / .... ۶- سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع یقُولُ إِنّ اللّهَ لَا یوصَفُ وَ کیفَ یوصَفُ وَ قَدْ قَالَ فِی کتَابِهِ وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقّ قَدْرِهِ فَلَا یوصَفُ بِقَدَرٍ إِلّا کانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِک. ..... امام صادق علیه‏السلام فرمود: همانا خدا را توصیف نتوان کرد چگونه توان توصیفش نمود که در کتابش فرماید: خدا را چنانکه شأن اوست نشناختند، پس خدا با هیچ مقیاسى توصیف نشود جز آنکه بزرگتر از آنست./اصول کافى جلد ۱ صفحه: ۱۳۸ / ..... / ..... / .... ۷- سُبْحَانَ مَنْ لَا یحَدّ وَ لَا یوصَف .... منزه باد آنکه محدود نباشد و به وصف در نیاید./ اصول کافى جلد ۱ صفحه: ۱۳۷ / ..... / ..... / .... ۸- قَالَ لِی عَلِی بْنُ الْحُسَین(ع): إِنّ اللّهَ لَا یوصَفُ بِمَحْدُودِیهٍ عَظُمَ رَبّنَا عَنِ الصّفَهِ فَکیفَ یوصَفُ بِمَحْدُودِیهٍ مَنْ لَا یحَدّ وَ لَا تُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللّطِیفُ الْخَبِیر. ..... امام سجاد(ع): همانا خدا به هیچ محدودیتى توصیف نشود، پروردگار ما بزرگتر از وصف است، چگونه بمحدودیت وصف شود آنکه حدى ندارد بینائیها او را درک نکنند و او بینائیها را درک کند و او لطیف و آگاهست./ اصول کافى جلد ۱ صفحه: ۱۳۵ روایه: ۲ / ..... / ..... ۹- وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یصِفُونَ سوره انعام ایه ۱۰۰ / ..... / ..... ۱۰- بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ ... سوره انبیاء آیه ۱۸ / ..... / ..... ۱۱- لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُون‏ ... سوره انبیاء آیه ۲۲ / ..... / ..... ۱۲- مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُون‏ ... سوره مومنون آیه ۹۱ / ..... / ..... ۱۳- سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُون ... سوره‏ صافات آیه ۱۵۹ / ..... / ..... ۱۴- سُبْحانَ رَبِّک رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یصِفُون‏ ... سوره صافات آیه ۱۸۰ / ..... / ۱۵- سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُون‏ ... سوره زخرف آیه ۸۲ / ..... / ..... / .... و در آخر حدیثی از امام صادق علیه السلام را ذکر میکنم که دقیقا برعکس کسی را مشرک میدانند که اسماء و صفات خداوند را عین ذات او بداند : / ..... / امام علیه السلام میفرمایند: اِسْمُ اَللَّهِ غَیرُهُ وَ کلُّ شَی ءٍ وَقَعَ عَلَیهِ اِسْمُ شَی ءٍ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَا خَلاَ اَللَّهَ فَأَمَّا مَا عَبَّرَتْهُ اَلْأَلْسُنُ أَوْ عَمِلَتِ اَلْأَیدِی فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ اَللَّهُ غَایهٌ مِنْ غَایاتِهِ وَ اَلْمُغَیا غَیرُ اَلْغَایهِ وَ اَلْغَایهُ مَوْصُوفَهٌ وَ کلُّ مَوْصُوفٍ مَصْنُوعٌ وَ صَانِعُ اَلْأَشْیاءِ غَیرُ مَوْصُوفٍ بِحَدٍّ مُسَمًّى لَمْ یتَکوَّنْ فَیعْرَفَ کینُونِیتُهُ بِصُنْعِ غَیرِهِ وَ لَمْ یتَنَاهَ إِلَى غَایهٍ إِلاَّ کانَتْ غَیرَهُ لاَ یزِلُّ مَنْ فَهِمَ هَذَا اَلْحُکمَ أَبَداً وَ هُوَ اَلتَّوْحِیدُ اَلْخَالِصُ فَارْعَوْهُ وَ صَدِّقُوهُ وَ تَفَهَّمُوهُ بِإِذْنِ اَللَّهِ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یعْرِفُ اَللَّهَ بِحِجَابٍ أَوْ بِصُورَهٍ أَوْ بِمِثَالٍ فَهُوَ مُشْرِک لِأَنَّ حِجَابَهُ وَ مِثَالَهُ وَ صُورَتَهُ غَیرُهُ وَ إِنَّمَا هُوَ وَاحِدٌ مُتَوَحِّدٌ فَکیفَ یوَحِّدُهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَیرِهِ وَ إِنَّمَا عَرَفَ اَللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ یعْرِفْهُ بِهِ فَلَیسَ یعْرِفُهُ إِنَّمَا یعْرِفُ غَیرَهُ لَیسَ بَینَ اَلْخَالِقِ وَ اَلْمَخْلُوقِ شَی ءٌ وَ اَللَّهُ خَالِقُ اَلْأَشْیاءِ لاَ مِنْ شَی ءٍ کانَ وَ اَللَّهُ یسَمَّى بِأَسْمَائِهِ وَ هُوَ غَیرُ أَسْمَائِهِ وَ اَلْأَسْمَاءُ غَیرُهُ . / ..... / امام صادق(ع)فرمود: اسم خدا غیر خود اوست و هر آنچه نام «چیز» بر آن قرار بگیرد مخلوقیست غیر خدا و اما آنچه بزبان تعبیر شود (کلمه الله که بزبان آید) یا بدست انجام گیرد (وقتی بخط نوشته شود) آن مخلوقست و خدا مقصودی از مقاصد او است و صاحب علامت غیر از خود علامت است زیرا علامت توصیف می شود و هر چیز که توصیف شود مصنوع است و صانع همه چیز بهیچ حدی که قابل ذکر باشد توصیف نشود، پدید آورده نشده تا چگونگی پدید آمدنش از روی مصنوعی جز او شناخته شود و مردم در شناسایی او بهر نهایتی که رسند او غیر از آنست، کسی که این حقیقت را بفهمد هرگز گمراه نشود، اینست توحید خالص، با اجازه خدا آن را بجویید نگهدارید و باور کنید و درست بفهمید. هر که گمان کند خدا را با حجاب یا صورت یا مثال شناخته است مشرکست زیرا که حجاب و مثال و صورت غیر خود اوست زیرا او یگانه است و یکتا دانسته پس چگونه او را شناخته باشد کسی که عقیده دارد او را بغیر او شناخته، کسی که خدا را بخدا شناسد او را شناخته است و کسی که او را بخود او نشناسد او را نشناخته است بلکه غیر او را شناخته، میان خالق و مخلوق چیز دیگری نیست و خدا خالق همه چیز است بدون ماده و مایه، و خدا به اسمائش نامیده و خوانده شود، او غیر اسمائش باشد و اسما غیر او. / ..... / . فکر نکنم برای شخص منصف بیشتر از این نیاز به دلیل باشد. / ..... / << اما ایراد دوم مرحوم قاضی این است که میگوییم آنچه در عالم متحقق می‌گردد، با اسماء و صفات تحقق می‌پذیرد.>> / ..... / یعنی مرحوم قاضی میخواهد بگوید آنچه در عالم متحقق میشود به ذات خداست؟ پس اسماء و صفات چکاره اند؟ یعنی جمیع صفات خالق و رازق و محیی و ممیت و هزار اسم دیگری که در دعای جوشن کبیر میخوانیم همه برای قشنگی ادعیه گفته شده؟ / ..... / آیا دعای سمات را نخوانده است : ... ِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِاسْمِک الْعَظِیمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَکرَمُ الَّذِی إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَهِ انْفَتَحَتْ وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى‏ مَضَایقِ أَبْوَابِ الْأَرْضِ لِلْفَرْجِ انْفَرَجَتْ وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى الْعُسْرِ لِلْیسْرِ تَیسَّرَتْ وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى الْأَمْوَاتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ وَ إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَى کشْفِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ انْکشَفَتْ وَ بِجَلَالِ وَجْهِک الْکرِیمِ أَکرَمِ الْوُجُوهِ وَ أَعَزِّ الْوُجُوهِ الَّذِی عَنَتْ لَهُ الْوُجُوهُ وَ خَضَعَتْ لَهُ الرِّقَابُ وَ خَشَعَتْ لَهُ الْأَصْوَاتُ وَ وَجِلَتْ لَهُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِک وَ بِقُوَّتِک الَّتِی تُمْسِک السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِک وَ تُمْسِک السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ بِمَشِیتِک الَّتِی دَانَ لَهَا الْعَالَمُونَ وَ بِکلِمَتِک الَّتِی خَلَقْتَ بِهَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ بِحِکمَتِک الَّتِی صَنَعْتَ بِهَا الْعَجَائِبَ وَ خَلَقْتَ بِهَا الظُّلْمَهَ وَ جَعَلْتَهَا لَیلًا وَ جَعَلْتَ اللَّیلَ سَکناً «۴۲۶» وَ خَلَقْتَ بِهَا النُّورَ وَ جَعَلْتَهُ نَهَاراً وَ جَعَلْتَ النَّهَارَ نُشُوراً مُبْصِراً وَ خَلَقْتَ بِهَا الشَّمْسَ وَ جَعَلْتَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ خَلَقْتَ بِهَا الْقَمَرَ وَ جَعَلْتَ الْقَمَرَ نُوراً وَ خَلَقْتَ بِهَا الْکوَاکبَ وَ جَعَلْتَهَا نُجُوماً وَ بُرُوجاً وَ مَصَابِیحَ وَ زِینَهً وَ رُجُوماً وَ جَعَلْتَ لَهَا مَشَارِقَ وَ مَغَارِبَ وَ جَعَلْتَ لَهَا مَطَالِعَ وَ مَجَارِی وَ جَعَلْتَ لَهَا فَلَکاً وَ مَسَابِحَ وَ قَدَّرْتَهَا فِی السَّمَاءِ مَنَازِلَ فَأَحْسَنْتَ تَقْدِیرَهَا وَ صَوَّرْتَهَا فَأَحْسَنْتَ تَصْوِیرَهَا وَ أَحْصَیتَهَا بِأَسْمَائِک إِحْصَاءً وَ دَبَّرْتَهَا بِحِکمَتِک تَدْبِیراً وَ أَحْسَنْتَ تَدْبِیرَهَا وَ سَخَّرْتَهَا بِسُلْطَانِ اللَّیلِ وَ سُلْطَانِ النَّهَارِ وَ السَّاعَاتِ وَ عَرَّفْتَ بِهَا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ وَ جَعَلْتَ رُؤْیتَهَا لِجَمِیعِ النَّاسِ مَرْأًى وَاحِدا ... الی اخر… / ..... / ..... / .... بهترین قضاوتی که میتوان از کلام مرحوم قاضی کرد این است که فکر کرده ما برای اسماء و صفات خداوند استقلالی قائل شده و آن ها را شریک خدا دانسته ایم. که والله چنین نیست بلکه اسماء و صفات خداوند وسیله ای برای خداوند است تا به آنها اعمال را انجام دهد ((و ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها)) ، چرا که ذات خداوند منزه از قرین شدن با مخلوقات است همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای صباح میفرماید ((یامن دلّ على ذاته بذاته و تنزّه عن مجانسه مخلوقاته. )) / ..... / ..... / .... << و ایراد دیگر مرحوم قاضی این بود که ما میگوییم اسماء و صفات مبداء خلقت عالم و آدم است. >> / ..... / در این مورد نیز احادیث فراوانی موجود است اما لطفا قبل از خواندن ادامه مطلب کمی فکر کنید.... تا اینجا فهمیدیم که اسماء و صفات خداوند حادث بوده و مخلوق اند و همه چیز در عالم به اینها انجام میشود، و دانستیم که اسماء و صفات وسیله ای فی مابین خداوند و سایر مخلوقات است چنانکه امام جواد علیه السلام فرمود ((کانَ اللّهُ وَ لَا خَلْقَ ثُمّ خَلَقَهَا وَسِیلَهً بَینَهُ وَ بَینَ خَلْقِهِ)) حال آیا امکان دارد مخلوقی قبل از اسماء و صفات خداوند خلق شده باشد؟ یعنی مثلا موجود دیگری آفریده شده بعد صفت الخالق خداوند خلق شده!! / ..... / کاش مرحوم قاضی هم قبل از اظهار نظر کمی تأمل و تفکر میکرد. / ..... / در این خصوص امام رضا علیه السلام میفرمایند (( لم یزل اللّه وحده لا شی‏ء معه ثمّ خلق الأسماء بدیعا و اختار لنفسه الأسماء.)) / ..... / ..... / .... << سپس ایراد دیگری گرفته که میگوییم عبادت انسان به سوی اسماء و صفات خداوند صورت می‌گیرد؛ نه به سوی ذات او که در وصف نمی‌آید و درو هم نمی‌گنجد.>> / ..... / این سخن تهمت بوده چرا که چهارمین رتبه توحید در شیخیه توحید عبادت میباشد، اما چیزی که نباید از آن غافل شد جهت عبادت است. چرا که خداوند در مکانی یا در جهتی نیست که رو به او کنیم و مستقیم او را عبادت کنیم، لذا خداوند در هر عالمی جهت عبادتی برای خلق قرار داد، مانند کعبه که تا رجعت جهت عبادت زمینیان است. / ..... / در فرق معبود و جهت عبادت مرحوم حاج محمدکریم خان اع میفرمایند: ... ((بدان که فرق مابین معبود و جهت عبادت آن شد که تو جهت عبادت را برای معبود میخواهی نه معبود را برای جهت عبادت یعنی هر گاه معبود تو را بخدمتی دیگر وادارد دست از آن جهت برمیداری و بجهتی دیگر خواهی متوجه شد و اگر دل بجهت بسته بودی در مثل این وقت دست از آن معبود برمیداشتی که چرا امر بخلاف آن جهت مطلوب کرد مثلاً کسی طالب ریاست است اگر سلطان باو بگوید ریاست مکن از سلطان منضجر میشود که چرا مرا نهی از ریاست کرد پس از سلطان دست برمیدارد نه از ریاست و هر گاه طالب سلطان و رضای سلطان است دست از ریاست برمیدارد چرا که سخط سلطان در آن است و مقصود رضای سلطان است نه غیر پس معبود در حقیقت آن چیز است که او مقصود اصلی است و جهت آن چیز است که او تابع است)) / ..... / ..... / .... << در آخر مرحوم قاضی میگوید : بنابراین، شیخ احسائی خدا را مفهومی پوچ و بدون اثر، خارج از اسماء و صفات می‌داند؛ و این عین شرک است. >> / ..... / حال با احادیث مذکوره و توضیحات فوق منصفانه قضاوت کنید که چه کسی مشرک است؟ / ..... / ما موحدینی هستیم که مواقع صفت را دانسته و ذات خداوند را از صفات مبری دانستیم و به کلام امیرالمؤمین علیه السلام معتقد شدیم که فرمود کمال التوحیده نفی الصفات عنه. / ..... / و السلام

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.