بنام تشیع، به کام تصوف!

  • 1393/07/02 - 10:16
از دیگر اشخاصی که شاخه‌ی صوفیان شیعه ادعا دارند که او از جانب ائمه‌ علیهم السلام در امر طریقت و دستگیری مجاز بوده، ابراهیم ادهم است. وی از بزرگان صاحب نام صوفی و زاهد پیشه‌ی قرن دوم هجری بوده که با امثال فضیل عیاض و سفیان ثوری نیز سر و سری داشته است. نوشته‌اند که وی در آخر عمر به شام رفت و در یک نبرد دریایی به شهادت رسید.

پایگاه جامع فرق و ادیان_ از دیگر اشخاصی که شاخه‌ی صوفیان شیعه ادعا دارند که او از جانب ائمه‌ علیهم السلام در امر طریقت و دستگیری مجاز بوده، ابراهیم ادهم است. وی از بزرگان صاحب نام صوفی و زاهد پیشه‌ی قرن دوم هجری بوده که با امثال فضیل عیاض و سفیان ثوری نیز سر و سرّی داشته است. نوشته‌اند که وی در آخر عمر به شام رفت و در یک نبرد دریایی به شهادت رسید.[1]
صاحب طرائق‌الحقائق مدعی است که سر سلسله‌ی ادهمیه که منسوب به ابراهیم ادهم است، از سوی امام زین العابدین علیه السلام اجازه‌ی دستگیری دارد.[2] اشکال‌هایی بر این ادعا وارد است. از جمله اینکه؛ بنا بر گواهی تاریخ، ابراهیم ادهم زمان امامت حضرت امام محمد باقر علیه السلام را نیز درک کرده و با وجود حضور امام پنجم دیگر صحیح نیست که بگوییم وی سلسله‌ای را به دستور امام چهارم راه‌اندازی کرده باشد. اگر وی طبق ادعای متصوفه شیعه بود، می‌بایست این اجازه را در طریقت از امام باقر علیه السلام گرفته باشد و یا لااقل مهر تایید ایشان را داشته باشد.
نکته‌ای مهم در رابطه با این شخصیت مرگ وی است که از آن به شهادت تعبیر کرده‌اند. طبق عقیده‌ی شیعه جهاد باید به اذن امام معصوم علیه السلام یا ولی او باشد. ابراهیم ادهم با کدام اجازه در جنگ شرکت کرده، حال آنکه ائمه علیهم السلام نه شخصاً در جنگی شرکت کرده‌اند و نه شیعیانشان را ترغیب به شرکت در چنین نبردهایی نموده‌اند (جز قیام زید). همان‌طور که امام صادق علیه السلام در آن اوضاع آشفته‌ی تاریخی و قیام‌های مکرر فرمودند: لو کان (ای حرب) خیراً ما سبقونا الیه.[3]
گذشته از این مباحث، با رجوع به کتب رجالی شیعه نامی از این شخصیت نامی صوفی یافت نشده و ذکری از وی به میان نیامده است. این در حالی است که شرح حال نویسان صوفی، مفصل از وی سخن گفته و به داستان سرایی پرداخته‌اند.
ادعای تشیع ابراهیم ادهم منحصر به گفته‌ی برخی صوفیان شیعه مذهب بوده و اهل سنت این ادعا را نکرده‌اند، چنان‌که سلمی، در کتاب خود شرح حالی از وی آورده و اصلا به ادعای تشیع ابراهیم و اجازه‌ی وی از طرف امام سجاد علیه السلام اشاره‌ای نکرده است.[4]
نمونه‌ی همین ادعا را در رابطه با بشر حافی، شخصیت دیگری از صوفیان صاحب‌نام مشاهده می‌کنیم که وی را مجاز از طرف امام موسی بن جعفر علیه السلام معرفی می‌کنند. به نظر می‌رسد که خاستگاه این ادعا، جریان توبه‌ی بشر حافی باشد که علامه‌ی حلی در منهاج الکرامه داستان آن را به این صورت نقل می‌کند:
روزى امام موسى بن جعفر علیه السلام در بغداد از كنار منزل بُشر عبور مي‌كرد. صداى ساز و نواز و آواز داخل خانه بگوش حضرت رسيد. در اين موقع كنيز بُشر براى ريختن خاكروبه از منزل خارج شد. حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: اى كنيز؛ صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟!
كنيز گفت : حُرّ و آزاد است. حضرت فرمود: راست مي‌گویى اگر بنده مى‌بود از مولاى خود مي‌ترسيد. كنيز وارد منزل شد. بُشر بر سر سفره شراب نشسته بود، علت تاخير او را پرسيد؟! گفت شخصى از كنار خانه شما رد مى‌شد از من سؤال كرد صاحب اين خانه عبد و بنده است يا حُرّ و آزاد؟
گفتم: آقا حُرّ و آزاد است.
فرمود: آرى اگر بنده بود، از مولای خود مي‌ترسيد. اين سخن حضرت چنان در قلب بُشر تاثير كرد كه سر از پا نشناخت با پاى برهنه از منزل خارج شده خود را به امام موسى بن جعفر علیه السلام رساند و از كرده خود پشيمان شد و توبه كرد و از گذشته‌هاى خود پوزش خواسته و با چشم گريان بازگشت. از آن روز ببعد اعمال زشت خود را ترك كرد و از جمله زهاد وعرفاء قرار گرفت.
در رابطه با این جریان چند نکته قابل توجه است. نخست اینکه؛ صرف این ملاقات دلیل بر شیعه بودن بشرحافی و ارادت اهل بیت علیهم السلام به وی نیست؛ بلکه حداکثر می‌توان محبت او را نسبت به خاندان وحی متوجه شد. نکته‌ی دوم اینکه؛ مرحوم علامه در نقل این داستان منبع و مدرکی ارائه نمی‌دهد، در حالی که ایشان در موارد مشابه به ذکر منبع اهتمام دارند. و نکته‌ی آخر اینکه؛ ایشان در نقل داستان توبه‌ کردن بشر حافی و چگونگی آن، تنها است و سایرین[5] داستان توبه‌ی او را به گونه‌ای دیگر بیان کرده‌اند. بنابر این پذیرش داستان علامه با وجود بی سند بودن آن مشکل است.
از داستان توبه‌ی بشر حافی که بگذریم، او در فقه از اهل سنت بوده و جزء پیروان سفیان ثوری شمرده می‌شود.[6] از او نقل می‌کنند که وی سفیان ثوری را مانند ابوبکر و عمر در زمان خود می‌دانست.[7] با این حساب ادعای شیعه بودن او توسط برخی متصوفه‌، حرفی مضحک است که با مراجعه به تاریخ و ارائه‌ی مستندات آن، قابل قبول نخواهد بود.

پی‌نوشت:
1- زرکی، الاعلام، ج1، ص31 – فرهنگ معین، ج5، ص75
2- طرائق الحقائق، معصوم علیشاه، ج2، ص109
3- وسائل الشیعه، ج11، ص32 (ر.ک الحیاه السیاسیه للامام الحسن علیه السلام، سیدجعفرمرتضی عاملی)
4- طبقات صوفیه، ابوعبدالرحمن سلمی، ذکر ابراهیم ادهم
5- تذکره الاولیا، رساله‌ی قشیریه، طبقات صوفیه
6- شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی، ج3، ص122
7- سیراعلام النبلاء، ذهبی ج7، ص239

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.