اهداف اعراب از حمله به ايران

  • 1393/07/27 - 07:49
هر چند انگیزه‌های مادی یکی از عوامل تحریک کننده برخی از اعراب در شرکت در فتح ایران بوده، اما بدون شک انگیزهای معنوی نیز سهم بسیار عمده‌ای در این رابطه داشته است. از گفت و گوی نمایندگان سپاه اسلام با سرداران سپاه ساسانی، به این انگیزه‌های معنوی و اعتقادی، تا حدی می‌توان پی‌برد هر چند انگیزه‌های مادی یکی از عوامل تحریک کننده برخی از اعراب در شرکت در فتح ایران بوده...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مقدمه: نویسندگان باستانگرای افراطی و اسلام‌ستیز در ادامه ادعاهای خود می‌گویند: «هدف اعراب از حمله به ایران، چیزی جز کسب غنائم، برده و کنیز نبوده است. حمله به ایران برای ایرانیان چیزی جز از بین بردن کتابخانه‌ها و کشتن دانشمندان؛ همانند ابن مقفع و رازی و از بین بردن تشکیلات سیاسی و اداری آن‌ها نبوده است. اعراب چون هیچ کتابی (به جز قرآن) را لایق خواندن نمی‌دیدند، به از بین بردن کتابخانه‌های ایران پرداختند. آن‌ها کتابخانه ری و جندی شاپور را ویران کردند. اعراب، شهرهای ایران را نیز ویران کردند. علاوه بر این، در حمله به ایران، دین ایرانیان از بین رفت و تلاش شد که زبان فارسی و همه ارزش‌های فرهنگی از بین برود و به طور کلی این حمله از حمله مغول هم بدتر بوده است».

هدف اعراب مسلمان از حمله به ايران:

بدون شک عوامل مختلفی محرک اعراب در قصد فتح ایران بوده است. در این خصوص هم انگیزه‌های مادی و کسب غنایم و هم انگیزه‌های معنوی دخالت داشته است. پیامبر اكرم (ص) در مواردی وعده فتح ایران را به مسلمانان داده بود و مسلمانان دل‌گرم به این وعده‌ها به امر فتوحات پرداختند.[1] از طرف دیگر مسلمانان صدر اسلام در فقر نسبی به سر می‌بردند و تصور دست‌یابی به غنایم و ثروت‌های فراوان در مناطقی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وعده فتح آن‌ها را داده بود، می‌توانست انگیزه خوبی برای برخی از مسلمانان برای شرکت در این جنگ‌ها را فراهم نماید. با این حال نباید نقش مهم و اساسی اعتقادات معنوی در شور و شوق مسلمانان در این مسیر را از نظر دور داشت. فداکاری‌ها و جانبازی‌های آنان در این جنگ‌ها و سخنانی که از ایشان نقل شده است، نشان می‌دهد که ایمان آنان به خدا و قیامت و صدق رسالت نبی اكرم و باور به اینکه جز خدا را نباید پرستش کرد، اساس این مبارزات را تشکیل داده بود. آن‌ها وظیفه خود می‌دانستند مللی را که غیر خدا را به هر شکل و هر صورت پرستش می‌کنند را نجات دهند و آن‌ها را از شمیم توحید الهی و عدل اجتماعی بهره‌مند سازند و رهاسازی طبقات مظلوم از بند طبقات ستمگر را در سرلوحه اهداف خود قرار دهند.[2]
از گفت و گوی نماینده سپاه اسلام "زهرة بن حویه" طلیعه دار سپاه "سعد بن ابی وقاص"[3] با رستم فرخ‌زاد سردار سپاه ایران، می‌توان به انگیزه‌های معنوی و اعتقادی مسلمانان پی برد. طبری می‌نویسد: «رستم فردی را پیش زهره فرستاد. زهره آمد و مقابل وی قرار گرفت. رستم می‌خواست صلح کند و چیزی بدهد که اعراب باز گردند. از جمله چنین گفت: شما همسایگان مایید، یک دسته از شما در قلمرو ما بودند که رعایت شان می‌کردیم و از آزار بر کنار می‌داشتیم، همه جور کمک می‌کردیم و در جمع بادیه نشینان حفاظت شان می‌کردیم، در مراتع ما به چرا می‌آمدند و از دیار خودمان آذوقه به آن‌ها می‌دادیم، در قلمرو خودمان از تجارت بازشان نمی‌داشتیم و کار معاش آن‌ها مرتب بود و بدین سان به صلح اشاره می‌کرد. زهره به او گفت: راست می گویی، چنین بود که گفتی؛ اما کار ما چون آن‌ها نیست و مقصود ما چون مقصود آن‌ها نیست. ما به طلب دنیا سوی شما نیامده ایم، هدف و مقصد ما آخرت است. ما چنان بودیم که گفتی... پس از آن، خدای تبارک و تعالی پیامبری سوی ما فرستاد که ما را به پروردگار خویش خواند و دعوت او را اجابت کردیم، خدای به پیامبر خویش گفت: من این گروه را بر کسانی که به دین من نگراییده‌اند تسلط می‌دهم و به وسیله اینان از آن‌ها انتقام می‌گیرم و مادام که به دین من معترف باشند غلبه با آن‌هاست که دین من حق است و هر که از آن روی برگرداند خوار می‌شود و هر که بدان چنگ زند عزت یابد. رستم گفت: دین شما چیست؟ زهره گفت: شهادت به یگانگی خدا و این‌که محمد فرستاده خداست. رستم گفت: چه نیکوست و دیگر چیست؟ زهره گفت: اینکه بندگان را از عبادت بندگان به سوی عبادت خدای تعالی برند. رستم گفت: نیکوست، دیگر چه؟ زهره گفت: اینکه مردمان، فرزندان آدمند و حوا، برادرانند و از یک پدر و مادر. رستم گفت: چه نیکوست. اگر بدین کار رضایت دهم و من و قومم دین شما را بپذیریم چه خواهید کرد؟ آیا باز می‌گردید؟ زهره گفت: بله به خدا و هرگز به دیار شما نزدیک نمی‌شویم مگر برای تجارت یا حاجت».[4]
تمامی این سخنان نشان می‌دهد، حمله مسلمانان به ایران با هدف و با انگیزه الهی همراه بوده است. سخنان "زهره بن حویه" به عنوان یکی از مسلمانان و یکی از نمایندگان اعزامی سپاه اسلام به نزد سرداران ایرانی حکایت از اعتقاد آن‌ها در جهت گسترش اندیشه اسلامی بوده است. علاوه بر این، آیات قرآن کریم در باب جهاد و اهمیت آن [5] و نیز سخنان رسول اکرم (ص) در خصوص این فریضه الهی [6] می‌توانست محرکی قوی برای شرکت در فتوحات باشد. شهادت طلبی و شور دینی برای گسترش اسلام این اعتقاد را در دل مجاهدان پدید آورد که جنگ با غیر مسلمانان نبردی مقدس است و در این نبرد مقدس چه بکشند و چه کشته شوند پیروزند.[7] همین امر عامل بسیار مهمی بود که پیروزی‌های آن‌ها را رقم می‌زد.

نابودی كتابخانه‌ها !؟

نویسندگان مزبور، به نابودی کتابخانه‌ها در ایران خصوصاً کتابخانه‌های «جندی شاپور» و «ری» اشاره دارند. این نویسندگان معتقدند اعراب با ورود به ایران تمامی کتابخانه‌های موجود در ایران را تخریب کردند و کتاب‌های آن‌ها را سوزاندند. نکته‌ای که در همین ابتدا باید به آن توجه داشت این است که جزئیات حوادث فتوحات اسلامی در ایران و روم ضبط شده است؛ اما نامی از کتابخانه‌ای در ایران که به آتش کشیده شده باشد در هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد؛ بلکه مدارک تاریخی خلاف آن را ثابت می‌کند. [8] کتابخانه جندی شاپور و مرکز علمی ای که در این شهر قرار داشت، تا قرن‌ها بعد از ورود اعراب مسلمان، به حیات خود ادامه داده است. در آغاز ورود اسلام، مدرسه جندی شاپور به اوج شهرت رسید و تا دوره عباسیان که پزشکانی را از آن‌جا به بغداد بردند، ادامه یافت. جغرافی‌نویسان و جهان‌گردان مسلمانی که از آن‌جا دیدن کرده‌اند از جندی شاپور هم‌چون شهری آباد نام برده‌اند.[9] "زرین کوب" پس از اشاره به آغاز دوره عباسیان و عصر طلایی «ترجمه و تألیف» می‌نویسد: «در این زمان جندی شاپور هنوز مثل عهد خسروان پناه‌گاه معارف و علوم عقلی به شمار می‌آمد».[10] بعدها با رونق یافتن مراکز علمی در بغداد و دعوت از دانشمندان این مرکز علمی به بغداد، کم کم از رونق آن کاسته شد و بسیاری از کتاب‌های این مرکز علمی بعدها به بغداد منتقل شد و بخشی از آن‌ها در جریان نهضت ترجمه به عربی ترجمه شد. باید توجه داشت که در این مرکز علمی تنها دانشمندان ایرانی نبودند؛ بلکه دانشمندانی از تمدن سریانی و یونانی و هندی نیز به فعالیت مشغول بودند.[11] "سیریل الگود" معتقد است: «طی سالیان دراز، جندی شاپور بود که پزشکان بیمارستان‌ها و مؤسسات نو بنیاد عرب را تأمین می‌کرد».[12] رواج علم و معارف گوناگون، هم‌چنین وجود پزشکان بسیاری که تا قرن‌ها بعد از ورود اسلام به ایران، در این مرکز علمی حضور داشتند، نشان از عدم ویرانی آن به دست اعراب مسلمان دارد. علاوه بر این باید توجه داشت که این شهر به صلح فتح شده است.[13] پس دلیلی برای ویران کردن آن وجود نداشته است.
در ری نیز تا قبل از ورود اسلام اصلاً کتابخانه‌ای وجود نداشته تا اعراب بخواهند آن را ویران کنند. بعدها در دوره اسلامی "صاحب بن عباد" در این شهر کتابخانه‌ای بزرگ ایجاد کرد که البته بخش‌هایی از آن توسط سلطان محمود غزنوی به آتش کشیده شد. در «معجم الادباء» از "ابوالحسن بیهقی" نقل شده که می‌گفت: «کتابخانه‌ای که در ری وجود دارد، گواه صادقی بر ارج و بهای کتاب‌خانه نزد مسلمین است. بعد از آنکه سلطان "محمود بن سبکتکین" قسمتی از کتابخانه ری را سوزانید، من آن کتابخانه را وارسی کردم، دیدم فهرست کتابخانه در ده جلد تدوین یافته. جریان این است که چون سلطان محمود، وارد ری شد، بدو گفتند: این‌ها همه کتاب‌های رافضیان است و اهل بدعت، و او دستور داد، کتاب‌های کلامی را جدا کرده همه را سوزاندند».[14]
نویسندگان مغرض و ضد اسلام اشاره‌ای به ایجاد هزاران کتابخانه و مرکز علمی در سراسر ایران، پس از ورود اسلام نمی‌کنند؛ بلکه تنها به نابودی برخی از کتابخانه‌ها، آن هم بدون ذکر دلیلی قابل اعتنا پرداخته‌اند. شکی نیست که همین مراکز علمی و فرهنگی که بعد از ورود اسلام در ایران ساخته شد، هزاران دانشمند و عالم را در درون خویش پرورش داده‌اند. نویسندگان ضد دین، تنها با استناد به دلائلی واهی و شاهد آوردن از کتاب‌های نویسندگانی همانند خودشان، تلاش می‌کنند ورود اسلام به ایران را برای ایرانی فاجعه‌ای بزرگ جلوه دهند. به عنوان نمونه "میرزا فتحعلی آخوندزاده" که بعضاً به نوشته‌های او استناد می‌کنند، اولین کسی است که تغییر الفبا را از اسلامی به لاتین مطرح کرد و این افتخار را داشت که سرهنگ روسیه تزاری شده بود.[15] چرا نویسندگان مورد نظر که خود را مدافع زبان و ادبیات فارسی نشان می‌دهند به نوشته‌های افراد معلوم‌الحالی چون "آخوندزاده" و "ادوارد براون" استناد می‌کنند. دکتر ولایتی در مورد "ادوارد براون" و "سر جان ملکم" می‌گوید: «این‌ها وظیفه داشتند ناسیونالیسم عربی را برای نفی هویت ایرانی تقویت کنند… آن‌ها نقشه تخریب هویت ایرانی را دنبال می‌کردند».[16]
نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که اگر کتاب‌سوزی در ایران اتفاق افتاده بود «شعوبیه» آن را به عنوان یکی از نقطه ضعف‌های اعراب حتماً بیان می‌کردند؛ در حالی که این ادعا به هیچ عنوان از طرف آن‌ها بیان نشده است. شهید مطهری در این رابطه می‌نویسد: «در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب می‌کرد اگر کتاب سوزی در ایران رخ داده باشد، حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبی گری است. شعوبی گری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالت خواهانه و ضدتبعیض بود؛ ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتاب‌ها در مثائل و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان می‌نوشتند و پخش می‌کردند؛ جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا می‌کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمی‌کردند. اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانه‌ها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنی العباس ـ به حکم سیاست ضد اموی و ضد عربی که داشتند ـ به آن‌ها پر و بال می‌دادند، درباره‌اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه می‌انداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکرده‌اند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتاب سوزی ایران».[17]
در بخشی از نوشته‌های ضد دین آمده است: «علت از بین بردن کتاب‌ها و کتابخانه‌های ایران این بود که اعراب جز قرآن کتابی را لایق خواندن نمی‌دیدند». در پاسخ به این ادعای نادرست باید متذکر شد درست است که مسلمانان به قرآن بسیار اهمیت می‌داده‌اند و در برخی از موارد خلفا به بهانه حفظ این کتاب شریف از خطر تحریف، حتی جلوی نقل حدیث را نیز گرفته‌اند،[18] اما این دلیل نمی‌شود که بگوییم آن‌ها به هیچ علم و نوشته ای رغبت نشان نمی‌دادند. اسلام به مسئله علم آموزی اهمیت بسیاری داده است به گونه ای که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) طلب علم را برای هر مرد و زن مسلمانی واجب شمرده است،[19] و مسلمانان را ترغیب کرده تا علم را بیاموزند هر چند در چین باشد.[20] این امر بر خلاف نظریه‌ای است که می‌گوید اعراب به هیچ کتابی جز قرآن اهمیت نمی‌داده اند. اگر اعراب مسلمان تنها به قرآن اهمیت می‌دادند، پس چگونه است که این همه کتاب توسط مسلمانان ترجمه و یا تألیف شده است؟ علاوه بر این وقتی ثابت شد هیچ کتابخانه‌ای در ایران توسط اعراب ویران نشده و از بین نرفته است، دیگر این ادعا نمی‌تواند مقبول باشد.

یکی از نویسندگان ذکر شده در بخشی از مقاله‌اش اشاره دارد که «تا این‌جا تلاش کرده‌ام از سخنان فرزانگانی بهره بگیرم که نام‌های بزرگ دارند». در جواب باید گفت: «آیا فرزانگان فقط همان‌هایی هستند که سخن از ویرانی و قتل عام زده‌اند؟ آیا کسانی که این سخنان را انکار کرده‌اند و کم هم نیستند، بلکه به مراتب بیشترند، فرزانه نیستند»!؟ معلوم می‌شود فقط هر کس طبق مراد شما سخن بگوید فرزانه است!
علاوه بر این در بخشی دیگر از نوشته‌های این افراد معلوم الحال آمده است: «فریب گروهی تازی پرست ایران ستیز را نخورید. این را بدانید که تازیان برای پذیراندن آئین خرافه‌گرای خود که از ژرفای پندارهای بیمارشان برخاسته بود، چیزی جز خون و مرگ و ننگ و نکبت برای ما به ارمغان نیاورده‌اند». این عبارات علاوه بر این که به شعور میلیون‌ها ایرانی - که 1400 سال است اسلام را با دل و جان پذیرفته‌اند - توهین کرده و آن‌ها را انسان‌هایی خرافه‌پرست و فریب خورده معرفی نموده است، نشان از دست و پا زدن‌های ذلیلانه‌ای است که نویسنده با استفاده از کلمات سخیف می‌خواهد آتش درونی خویش را خاموش سازد؛ چرا که می‌داند مردم ایران هرگز حاضر نیستند دست از اسلام و اعتقادات اسلامی خویش بردارند.

نتيجه‏ گيری:

هر چند انگیزه‌های مادی یکی از عوامل تحریک کننده برخی از اعراب در شرکت در فتح ایران بوده، اما بدون شک انگیزهای معنوی نیز سهم بسیار عمده ای در این رابطه داشته است. از گفت و گوی نمایندگان سپاه اسلام با سرداران سپاه ایران، به این انگیزه‌های معنوی و اعتقادی، تا حدی می‌توان پی برد. دستورات قرآن کریم و فرمایشات رسول خدا (ص) در باب جهاد نیز محرکی دیگر در این زمینه بوده است. نابودی کتابخانه‌های ایران و به طور خاص کتابخانه جندی‌شاپور نیز اتهام نادرست دیگری است. ساخت مراکز علمی در حد بسیار وسیع در ایران و ایجاد کتابخانه‌های گسترده در این مرز و بوم توسط مسلمانان، نکته ای است که نویسندگان ضد دین نخواسته‌اند به آن اشاره کنند.

فهرست منابع

قرآن
1) ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.
2) ابن مسكويه؛ تجارب الامم، مترجم: ابوالقاسم امامى، تهران، سروش، 1369.
3) اميني، سيد عبد الحسين؛ الغدير، ترجمه: جمعي از مترجمان، تهران، بنياد بعثت، بي تا.
4) پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحه، تهران، دنياي دانش، چهارم، 1382.
5) ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد؛ الغارات، تحقيق: سيد جلال‏ الدين المحدث، بي جا، بي تا.
6) حضرمي، محمد بن بحر؛ حدائق الانوار، جده، دارالمنهاج، چاپ اول، 1419.
7) دارمي، عبدالله بن بهرام؛ السنن، دمشق، مطبعة الاعتدال، بي تا.
8) ذهبي؛ سير اعلام النبلاء، بيروت، مؤسسه الرساله، 1413.
9) رازي، ابوحاتم؛ اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، چاپ دوم، 1381.
10) زرین‏کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1355.
11) صفا، ذبيح الله؛ تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، تهران، مجيد، چاپ اول، 1384.
12) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387.
13) الگود، سيريل؛‌ تاريخ پزشكي ايران، ترجمه: باهر فرقاني، تهران، امير كبير، چاپ سوم، 1386.
14) مجلسي، محمدباقر؛ بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403.
15) مطهري، مرتضي؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، چاپ سي و دوم، 1385.
16) نصر، سيد حسين؛ علم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1386.
17) واقدى، محمد بن عمر؛ المغازى، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1369.
18) وكيلي، هادي؛ تعامل اسلام و ايران در گستره تاريخ، ‌قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.

پی نوشت:

[1]. در روايتي از سلمان فارسي، پيامبر در هنگامه حفر خندق در جنگ احزاب به گستره فتوحات اسلام اشاره نموده است. الغارات، ص434 و المغازي، ص337 و الكامل، ج‏7، ص203-204.
[2]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص87-88.
[3]. تاريخ‏ الطبري، ج‏5، ص1687.
[4]. همان.
[5]. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم‏». صف: آيات 10 تا 12.
[6]. قال رسول اللّه(ص): «إنّ اللّه عزّ و جلّ ليدعو الجنة يوم القيامة، فتأتي بزخرفها و زينتها فيقول سبحانه: أين عبادي الّذين قاتلوا في سبيلي و جاهدوا؟ ادخلوا الجنّة، فيدخلونها بغير حساب‏». حدائق الانوار، ص248.
[7]. مغيره به رستم گفت: «هر كس از ما كشته شود به بهشت مى‏رود و هر كس از شما را بكشيم به جهنم مي ‏رود و هر كس از ما بماند بر هر كس از شما بماند ظفر مى‏ يابد». تاريخ الطبري، ج5، ص1700.
[8]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص270.
[9]. علم و تمدن در اسلام، ص197.
[10]. تاريخ ايران بعد از اسلام، ص436.
[11]. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، ص31 و 32.
[12]. ‌تاريخ پزشكي ايران، ص268.
[13]. تاريخ الطبري، ج5، ص1888 و تجارب الامم، ج1، ص342-343.
[14]. الغدير، ج7، ص89.
[15]. تعامل اسلام و ايران، ج1، ص9.
[16]. همان، ص13.
[17]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص202.
[18]. السنن، ج1، ص85 و سير اعلام النبلاء، ج2، ص601.
[19]. نهج الفصاحه، ص557 و بحار الانوار، ج1، ص171.
[20]. اعلام النبوه، ص112 و بحار الانوار، ج1، ص180 و نهج الفصاحه، ص217.

منبع: پژوهشکده باقرالعلوم

بازنشر

دیدگاه‌ها

لزوم تفکیک بین عرب اول و عرب دوم

مسیحیان : کاتولیک ها به پیش روس ها رفتند و گفتند ایا به ما ایمان می اورید انها قبول نکردند ولی وقتی ارتدکس ها تبلیغ کردند روسیه تبدیل به کشور مسیحی شد. مسلمانان : ایرانیان و ناموس هایشان را تهدید کردند که باید اسلام بیاورید و وقتی این کار را نکردند وحشیانه حمله کردند و شهرهارا به تاراج بردند مسیحیان : مسیحیت بدون شمشیر در بین وایکینگ ها اسکاندیناوی روم شرقی و بالکان و فرانسه منتشر شد مسلمانان : به مصر تاختند به اسپانیا به یونان به صربستان به ایران به بین النهرین به کشورهای خاورمیانه باید کمی واقع بین باشید

گرامي، شما وارد بخش «زرتشت و باستانگرايي» در اين سايت ميشويد، سپس بين اسلام و مسيحيت مقايسه ميكنيد! شما تعلقات زرتشتي داريد، و براي اينكه كسي به تفكرات شما ايرادي نگيرد، ميكوشيد كه بين اسلام و مسيحيت نزاع ايجاد كنيد، تا خود را از اين مهلكه بيرون بكشيد. غافل از اينكه نه زرتشتيگري و نه مسيحيت هيچ يك توان ايستادگي دربرابر اسلام را ندارند، نه در ساحت شمشير و نه در ساحت منطق. اما نقد بر همين گفتار شما: كاتوليك و ارتدوكس در ابتدا يك فرقه بودند. هنگامي كه بخشهاي زيادي از روسيه مسيحي شد، هنوز ارتدوكس و كاتوليك از هم جدا نشده بودند. اما درباره فتوحات و پذيرش دين با اختيار يا اجبار... مسيحيت به زور شمشير كنستانتين و جانشينان او منتشر شد. در قرون وسطي، مسيحيان با تشكيل دادگاههاي تفتيش عقائد و شكنجه و كشتار و قتل و غارت، مسيحيت را ترويج دادند. مسيحيت به زور شمشير در امريكاي جنوبي برقرار شد. درباره اسلام نيز فتوحات با شمشير بود (طبيعي هم بود). در همين يكي دو قرن گذشته (در قرن 20-21 ميلادي)، در 90 درصد جنگهاي بزرگ، متجاوز و آغازگر جنگ، دولتها و كشورهاي مسيحي (مثل امريكا، انگليس، فرانسه و...) بوده و هستند. شما اين را رها كرده و از جنگهاي 1400 سال پيش ايراد ميگيريد؟ هم مسيحيان و هم زرتشتيان، برخلاف ادعاهاي دروغينشان، دينشان را به ضرب شمشير گسترش دادند. اگر درباره زرتشتيگري نيز شك داريد، كتيبه كرتير در استان فارس را بخوانيد تا بدانيد دين زرتشتي با قتل و كشتار و تجاوز و به زور شمشير در ايران منتشر شد. كمي واقع بين باشيد.

بنا به فرمایش آیت الله قزوینی در شبکه ولایت که زیر نظر حضرت آیت الله مکارم شیرازی کار میکند حمله اعراب مسلمان به ایران حجت شرعی نداشته و خلاف رفتار رسول الله در جنگ ها بوده است.خودتان بروید در اینترنت جستجو کنید و فیلم ها را ببینید.

جناب "س" جمله شما ابهام و ایهام دارد

برید گفتگوی فرخزاد و سعدبنن وقاص رو از شاهنامه بخونید

ممنون از پیشنهاد شما، نکته: رستم فرخزاد (فرمانده ارتش ساسانی) با شصت هزار نیروی جنگجو (و بنا بر بعضی منابع تاریخی، با یکصد و بیست هزار مرد جنگی) از مدائن به سمت میدان نبرد خارج شد. سپس نامه‌ای به برادرش نوشت و از احوال ستارگان و صورت‌های فلکی خبر داد، چه اینکه وی منجم بود و از حالات ستارگان دریافته بود که سپاه عرب بر ساسانیان پیروز خواهد شد. لذا مدتی درنگ کرد تا در گردش ستارگان تغییری حاصل آید! لیکن فایده‌ای نداشت. رستم فرخزاد از آنجا لشكر كشيد تا به محلی به نام كوثى (حوالی قادسیه) رسيد. در این هنگام يكى از سپاهیان عرب كه اسير شده بود را نزد او بردند. رستم فرخزاد از او پرسيد: «چه سبب شده كه شما به این سرزمین بيایيد و چه می‌خواهيد؟» آن اسير عرب پاسخ داد: «ما اينجا آمده‌‏ايم كه وعده‌ی خداوند را انجام دهيم كه اگر مسلمان نشوید، ما سرزمین شما را مالک خواهيم شد». رستم گفت: «اگر پيش از حصول آرزو كشته شويد چه مى‏‌گویيد؟» اسير گفت: «هر كه از ما كشته شود داخل بهشت خواهد شد و هر كه زنده بماند خداوند وعده‌ی خود را نسبت به او انجام خواهد داد. ما به اين وعده يقين داريم». رستم گفت: «ما به دست شما تباه مى‏‌شويم (با اين ايمانى كه داريد).» آن اسير عرب پاسخ داد: «كارهاى زشت شما موجب تباهى شما مى‏‌شود. خداوند شما را به حقیقتِ كارهاى زشت خودتان دچار نموده است». رستم از اين گفتگو سخت خشمگين شد و فرمان داد گردن آن اسير را زدند. سپس از آنجا سوى ناحیه‌ی برس‏ (سرزمینی نزدیک قادسیه) لشكر كشيد. وقتی سپاهيان رستم فرخزاد به آنجا رسیدند، دست به فساد و چپاول گشودند. اموال و فرزندان مردم را ربودند. عفت زنان را تباه كردند، باده نوشيدند و عربده كشيدند. مردم نزد رستم آمده؛ ضجه و ناله سر دادند. لذا رستم فرخزاد ميان سپاه آمد و گفت: «اى مردم پارس! به خدا سوگند آن اسير عرب راست می‌گفت! آنچه باعث تباهى ما شده كارهاى زشت ماست. به خدا سوگند، اعراب با اينكه با اين مردم در حال جنگ هستند، رفتار بهترى با آنان دارند. سيره‌ی آنها بهتر از كردار شماست». سند: محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (مشهور به تاريخ طبری)، ترجمه ابو القاسم پاينده‏، انتشارات اساطير، تهران‏ ۱۳۷۵، ج‏ ۵، ص ۱۶۷۷ / ابن‌ اثير جزرى‏، الكامل في التاريخ، ناشر: دار الصادر، بيروت‏ ۱۹۶۵، ج ‏۲، ص ۴۵۹-۴۶۰ / ابن اثير جزرى، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: عباس خليلى و ابو القاسم حالت‏، ناشر: مؤسسه مطبوعات علمى،‏ تهران‏ ۱۳۷۱، ج ‏۸، ص ۲۲۹-۲۲۸ / تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران ۱۳۶۳، ج ،۱ ص ۵۱۲ / ديوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، الناشر: دار الفكر، بيروت ۱۹۸۸، ج ۲، ص ۵۲۸

چیزی درباره صحت این حرف رستم فرخزاد که گفت شما ایمان دارید و به واسطه ی آن به دست شما تباه می شویم نمی دانم اما می دانم تعصبات و ملی گرایی های ایرانیان در آن دوره کم از ایمان مسلمانان نبود.

اگر عمر خوب است پس چرا او را لعنت میکنید؟کسیکه از نظر شما غاصب خلافت است چگونه صلاحیت دارد به کشور دیگری حمله کند و افکار انحرافی و غاصبه خود را به دیگران تحمیل کند؟

سلام این چ حرفی که میزنید فرمانده اعراب برای ایرانیان 3 شرط گذاشتن 1_مسلمان شوید و ب ما بپیوندید 2-ب ما باج بدهید 3-مال و ناموستان را در اختیارمان بگزارید حتا نامه یزدگزد در موزه بریتانیا هست شاید شما جیره خورهای عرب منکر این هم هستین

سلام. بله شرط گذاشتند. ساسانیان هم در تازش به سرزمین‌های همسایه شبیه همین کار را میکردند (و البته خیلی وقتها هم شرط نمیگذاشتند و همینطور شهرها را با خاک یسان میکردند. بگذریم... نامه یزدگرد هم در موزه بریتانیا نیست ! دروغی است که به خورد ملت داده اند و برخی باور کرده اند.

اهمیتی نداره این نامه در موزه باشد یا نباشد.شما ساسانی و اقداماتش را و کشورگشایی هایش را با مسلمین مقایسه کردی. این یعنی شما در اصل متصرف شدن و کشورگشایی هر دو را به یک چشم دیدی.لطفا فقط در جوابم کتمان نکن که روشن است.خرده ای نیست.اما شما این سوال مرا یک بار برای همیشه جواب بده سامان جان برادر عزیزم: آیا اعراب از نظر اسلام حق حمله به ایران داشتند یا خیر؟اگر نداشتند پس تمام . دیگه پیرامونش مقاله نگذارید چون خودتون با پاسختون منسوخ و مردود بودن آن را از نظر دین پذیرفتید. اما اگر داشتند طبق کدام دلیل و قاعده و شریعت ؟ این خون ها با چه انگیزه و حکم (((( الهی )))) ریخته شد ؟ آیا چنین جوازی برای آنان بود؟ آیا صرف یک حدیث یا روایات نبی اکرم ( ص ) برای آنان دلیل و جواز بود؟ آیا شما به جهاد ابتدایی اعتقاد دارید؟اگر دارید با چه ویژگی رهبری ؟ آیا نیاز نیست عصمتی در میان باشد تا مطمئن باشند که فرمان الهی است. آیا هر حاکم در هر جامعه ای که اسمش شد اسلامی حق صدور فرمان جهاد ابتدایی دارد؟ یا نه اصلا جهاد ابتدایی نداریم؟ جواب مرا فقط در قالب بله و نه و یا به صورت کوتاه بدهید و لطفا کامل و با سوال سوال مرا جواب ندهید . منتظرم .

سلام، شما اگر لطف بفرمایید نامه یزدگرد رو بفرمایید در کجا ی این کتابخانه قرار دارد ممنون می شویم. ما که هر جای این کتابخانه را زیر و رو کردیم چیزی نیافتیم.

جواب بدید . منتظرم.اگر جواب ندید این طور برداشت می کنم که جواب ندارید و تمام پست هایتان از نظرم مردود و کذب خواهد بود.

سلام. حق نداشتند حمله کنند. جهاد ابتدایی به امر امام معصوم و بنا بر ضرورت رخ میدهد.

خب.احسنت.خدا رفتگانتو بیامرزه.پس نتیجه می شود به هر نیتی و هدفی که بوده و نبوده اساسا مشکل شرعی داشته و شرعا مردود بوده چون در حضور ولی معصوم بود ولی به اذن ایشان نبوده و این که اعراب چه کردند و چه نکردند و تفاوت های رفتاریشان و این که آتش زدند یا نزدند ، کشتند یا نکشتند ، بردند یا نبردند یا بخشیدند یا نبخشیدند اصلا اهمیتی ندارد چون باطن کار نادرست و حرام بوده.وگرنه همه می دانیم خلفا کار زیاد کردند اما آیا باید بگوییم فلان خلیفه فلان عمل رو انجام داده پس خدابیامرزدش و نور به قبرش بباره.نخیر . شیعه می گوید کاری نداریم ثواب کردند یا گناه.در هر صورت باطن کار غلط بوده و خلافت را غصب کردند و این یعنی همه کارهایی که به عنوان خلیفه کردند یعنی کشک .

یعنی عمر که غاصب خلافت بود بنا به نظر امام معصوم و ائمه یا پیامبر اسلام به ایران حمله کرد و غارت نمود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حمله اعراب به ایران خلاف تمام قوانین شرعی وزیرپا نهادن اصول عادی انسانی بود وهرگز اسلام را به ایران نیاورد بلکه تنها توحش کثیف عربی را به این سرزمین آورد. وهیچ ایده اسلامی نداشت بلکه تنها به طمع غنایم بوده وبس... وطبیعی است که یک ملت بزرگ وآزاده هرگز تسلیم شرط وشروط مشتی عرب بیابانگرد بی تمدن نخواهد شد حتی اگر زمانه برایش مرگ وشکست مقدر کند....قهرمانانی مثل رستم زنده نمیمانند تابچشم خود ببینند زنان آزاده ایرانی بعنوان کنیز در اختیار اعراب پست قرار بگیرند.......واین طبیعی است برای اطلاع از جنایات اعراب در تیسفون و ری وجلولا بکتاب دو قرن سکوت استاد زرین کوب مراجعه کنید... جالب است بدانید بر خلاف اعتقاد این عرب پرستان(چون هرگز خداپرست نبوده ونشده اند)اعراب طالب بودند سرزمینهای مغلوب هرگز مسلمان نشوند تا بتوانند جزیه بگیرند وبزرگترین ایمه عالم شیعه نه در این جنگها شرکت کردند ونه فرزندانشان را فرستادند(مولاعلی وامام حسن ع)....... و اصل حکومت عمر نا مشروع وغاصبانه بوده وتمام فتوحانش هم بطبع غاصبانه است ضمنا برای دوستانیکه به مظالم ساسانی اشاره دارند تمام ظلم ساسانی بعنوان حکومت خودی(هرچه باشد ایرانی است) قابل مقایسه با جنایات تاریخی اعراب پس از فتح نیست.ایرانیان در سالهای بعدی دایما مشغول جنگهای مختلف بوده اند وارامش برای همیشه رخت بربست....برای سالها ایرانیان راموالیان عرب(بتحقیر)نامیدند.

از قدیم گفته اند یک سوزن به خوت بزن و یک جوالدوز به مردم بسیاری فراموش می کنند که ساسانیان چه کردند که اعراب مسلمان توانستند با نفرات اندک یک امپراتوری را سرنگون کنند!

این را هم بدانید که تمام دین اسلام وادعاهای عربی اعراب در مقایسه با فتوت وغیرت ناسیونالیستی ایرانی هیچ است (چه آن زمان وچه امروزه)....برای مثال شش کشور عربی در جنک شش روزه اعراب واسراییل چنان ضربه از اسراییل نیم وجبی تازه تاسیس در یافت کردند که تاابد فراموششان نشود..............ولی ایرانی که امروزه توسط عربستان دولت مجوس خوانده میشود نه تنها ازخود بلکه از کشور های همسایه اش دفاع میکند وبرخلاف ادعای برادران عرب پرست که آنها را آورندگان اسلام میدانند خود اعراب پیروزی خود راسیطره عرب بر ایرانیان مینامند نه پیروزی اسلام .............برای مثال صدام خود را سردار قادسیه می نامید ودیگران.......... و اعراب پس از رحلت پیامبر اهتمامی به اسلام نداشتند بلکه تمام اهتمام آنها عربیتشان بوده..برای مثال اهل رده پس از رحلت آن بزرگوار مرتد شده و سر از دین تافتند...... پس اشتباه نکنیم ایرانیت ما نماد تمدن بزرگی اعتبار جغرافیا...وتمام سهم وداشته ما از این دنیاست.... همیشه ایرانی پاینده وعزتمند باشید...

تاحدودی درست می فرمایید اما نباید در تعصب و ناسیونالیسم افتاد که این خود چاهی بس بزرگ است

سلام خدمت خانندگان و مدیران سایت خوب ادیان . میخوام چند موضوع رو مشخص کنم اولا سو استفاده باستان پرستان و بازی دوطرفه آنها درباره فتح ایران . ثانیا فاتح دانستن عمر ؟! توسط همان باستان پرستان . باستان پرستان ضد دین که کلا در نوشتن تاریخ اسلام نقش فعالی دارند از طرفی موضوع رو به عمر ربط میدن و از طرفی با مذهب تشیع ملت میخوان اسلام رو بکوبن . یک بازی دوسر سود رو در راستای اهداف خودشون پیش ببرند . . سفسطه فاتح دانستن عمر فتح حکومت ظالم ساسانیه یک امر جهادی بود و ربطی به عمر نداره .عمر ژنرال دگول نیست و این جنگ ، جنگی با سربازان ژنرال دوگول نیست مسلمانان جهادگران هستند .طرح موضوعات مهم و بررسی دقیق دیدگاه پیامبر گرامی اسلام در جنگ خندق حین کندن خندق ...جرقه خوردن تیشه به سنگ میفرمایند من فتح روم را دیدم ..و در جرقه بعد میفرمایند من فتح ایران را دیدم (البته عین جملات نیست) این حدیث برای همه ما آشناست . خب بنابراین روایت فتح ایران و روم و نجات مردم تحت ظلم آرمان رسول الله ص بوده است و همچنین وعده حق ایشان به مسلمانان ... و شخص بنده کاری به تفاسیر دیگران نداریم . نکته اول :رسول الله ص درهمان راستا روزهای آخر حیاتشان شریفشان فرمانده جنگ روم را مشخص میکنند( اسامه بن زید ) برای تحقق همان آرمان و همان وعده بر حق.. نکته دوم : مشارکت کنندگان در جنگ با ایران کسانی بودند که این سخن و وعده رسول الله را شنیده بودند و به این خاطر وارد این جنگ میشوند ... بزرگانی همچون سلمان فارسی .عمار یاسر و ...عیبید ثقفی .. بنابر این جنگ با ساسانیه جنگ عمر نیست آرمان رسول الله برای نجات مردم ایران و روم است موضوع دوم فتح زمان عمر و بزرگ کردن این قضیه است باید گفت مگر فتح روم زمان ابوبکر نبود پس چرا نمیگوئیم ابوبکر فاتح روم است و اساسا قائل به طرح این مسئله نیستیم ...این نکته اساسی جواب بزرگنمایی و سو استفاده باستان پرستان از فتح ایران در زمان عمر است و تاریخ نویسی باستان پرستان برای ماست و اساسا فرقی نمیکند ما ایرانی باشیم یا رومی ما مسلمانیم موضوع دیگری هم اضافه میکنم کشتار مردم و دروغ هایی در این مورد است اگر کسانی مثل خالد بن ولید در جنگ ایران بودند در جنگ روم هم بودند ؟! پس چرا خبری از روم نیست . .

سلام و عرض ادب. بله باستان پرستان از حمله به ایران و فتح ایران سوء استفاده می کنند. برای آنها باستان یک ابزار برای اشکال کردن به شیعه است. چرا با اهل سنت به گفتگو نمی نشینند و شیعه و امام اول مولا علی را مورد هجمه قرار می دهند؟ در جنگ خندق پیامبر پیش بینی آینده را بیان فرمودند؛ اما با چه روشی باید دید حکومت در دستان علی است یا خلیفه دوم؟ در عمل روش خلیفه با روش پیامبر تفاوتی اساسی دارد. اگر معدود یاران خاص اهل بیت در این جنگ ها شرکت نمی کردند تازه مسلمانان چه از اسلام واقعی می فهمیدند.

فقط اينو يقين دارم كه اگه اينا وارد ايران ما نميشدن الان ما متمدن ترين كشور دنيا بوديم درست مثل چندين قرن گذشته

اسیاب خونی گرگان برگی از تاریخ و اثبات کننده جنایات مسلمانان تازیست.خدا رو شکر باران بارید و بالاخره اسیاب چرخید.هرچی خون از اعراب ریخته بشه بازم کمه

پاسخ به کامنت "مهدی" که در تاریخ 1398/02/09 ساعت 07:56 نظر داده: بعید میدانم که اسم واقعی ایشان مهدی باشد. جدیداً برخی از زرتشتیان و بهاییان و همچنین برخی از اتباع سعودی با اسم‌های فیک شیعه نظر می‌دهند که می‌توان از روی ادبیات آنها این مسئله را تشخیص داد. در هر صورت چند کلمه خطاب به ایشان: 1. شما میفرمایید "هرچی خون از عرب‌ها ریخته بشه بازم کمه" چرا؟ چون "برخی" از عرب‌ها 1400 سال پیش کار اشتباهی کردند و برخی از عربها امروز رابطه خوبی با شما ندارند، پس شما راضی هستید که همه عرب‌ها کشته بشن؟ شاید این نگاه شما برخاسته از عقده‌های درونی هست که در وجود شما تلنبار شده و شما رو دچار اختلال فکری کرده. پیشنهاد میکنم از فضای آلوده برخی کانال‌ها و پیج‌ها دور بشید چون این طرز فکر کردن شما و این جور صحبت کردن برکت رو از شما دور میکنه و گرفتار همه جور بیماری و اضطراب میشید. ارامش از شما گرفته میشه آروم آروم به فنا میرید. دقت کنید که همه ایرانی‌ها در طول تاریخ که آدمهای خوبی نبودند. در تاریخ ایران هم خوب داریم هم بد. خوب برخی از حکومت‌های ایرانی در طول تاریخ به کشورهای دیگه حمله کردند. مثل کورش که به اوپیس حمله کرد "و حمام خون به راه انداخت" (مقاله داندامایف را در همین سایت بخونید با سند توضیح دادیم) حالا مردم بقیه کشورها باید بگن که "همه ایرانی‌ها باید کشته بشن"؟ یا انوشیروان به شهرهای مختلفی حمله کرد و برخی شهرها را با خاک یکسان کرد. خوب مردم اون کشورها الان باید به ایران فحش بدن؟ چون هزاران سال پیش فلان شاه ایرانی مردم اون شهر رو قتل عام کرد؟ به نظر شما این منطقیه؟

اما درباره آسیاب خونی گرگان! اولاً اقای زرینکوب توضیح دادند که بسیاری از این اخبار کشت و کشتارهای عرب در ایران دروغ هست. یعنی موبدان زرتشتی از روی کینه دروغ میگفتن و عربها برای قهرمان سازی از خودشون دروغ میگفتن (5 نفر رو میکشتن میگفتن ما 500000 نفر رو کشتیم! خالی بندی و روحیه خودقهرمان‌پندازی). خوب هست که در مطالعه تاریخ بیشتر فکر کنید. عرب‌ها در فتح ایران 30 هزار نیرو داشتند. خب؟ این نیروها (یعنی لشکر مسلمین) در حرکت خودشون از جنوب غربی ایران تا شمال ایران اگر در هر شهر و روستا فقط 1 کشته میدادن تا برسن شمال باید کلاً نابود میشدند. چی شد که اکثر مردم ایران در مقابل لشکر مسلمین مقاومت نکردند؟ اصلا چرا مردم گرگان و اطراف این همه به سادات احترام میگذارند و این همه امامزاده در اطراف گرگان هست؟ مردم گرگان به خوبی فهمیدند که جنایات بنی امیه ربطی به اسلام نداشت و اصلاً بنی امیه دشمنان پیامبر اسلام بودند. شاید بخاید بگید مردم گرگان احمق و نادان و خرافاتی هستند که در این صورت باید بدانید بنی امیه خون مردم گرکان را ریختند شما هم آبروی مردم گرگان را می‌ریزید. پس شما بدتر از بنی امیه در حق مردم گرگان جنایت میکنید. بهتر هست از فضای کینه و عقده بیرون بیایید. کمی از کانالها و پیج‌هایی که حرفهای ناحساب به شما القا میکنند و باعث میشن که ارامش از شما گرفته بشه فاصله بگیرید. با تشکر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.