فرادرمانی یا بزرگ نمایی اجنه و شیاطین

  • 1397/03/28 - 11:13
فرادرمانی ادعا شده در عرفان حلقه نوعی پذیرفتن قدرت اجنه و تسلیم شدن در برابر آن‌هاست. این فرقه با ترویج فرادرمانی، به دنبال بزرگ‌نمایی قدرت شیاطین و نفوذ آن‌ها در زندگی انسان‌هاست. در حالی که اجنه در برابر قدرت الهی و تکیه‌گاه مستحکم قرآن و اهل بیت معصومین(علیهم السلام)، نه تنها از خود هیچ قدرتی نداشته بلکه جرأت نزدیک شدن به انسان را نخواهند داشت.

مطلب اجمالی_ در عرفان حلقه برای تشویق افراد به درمان‌گری به آن‌ها القاء می‌شود که در زندگی و درون شما موجودات غیرِارگانیکی وجود دارد، و اگر فرادرمانی انجام نشود، گرفتار بحران‌های روحی و روانی شدیدتری خواهید شد.
با توجه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) اَجنه و شیاطین از خود هیچ قدرتی نداشته و تنها از طریق خارج شدن بندگان از مسیر عبودیت و حریم الهی می‌توانند در انسان‌ها نفوذ کرده و مشکل ساز شوند.
بنابراین فرادرمانی ادعا شده در عرفان حلقه نوعی پذیرفتن قدرت اَجنه و تسلیم شدن در برابر آن‌هاست. در نتیجه این فرقه با ترویج فرادرمانی، به دنبال  بزرگ نمایی قدرت و نفوذ شیاطین در وجود و درون انسان‌هاست. در حالی که اَجنه در برابر قدرت الهی و تکیه گاه مستحکم قرآن و اهل بیت معصومین(علیهم السلام)، نه تنها از خود هیچ قدرتی نداشته بلکه جرأت نزدیک شدن به حریم الهیِ انسان را نخواهند داشت.

مطلب تفصیلی_  درعرفان حلقه برای تشویق افراد به درمان‌گری به آن‌ها القاء می‌شود که در زندگی و درون شما موجودات غیرارگانیکی وجود دارند و اگر فرادرمانی انجام نشود، گرفتار بحران‌های روحی و روانی شدیدتری  خواهید شد.
  این فرقه برای ترساندن مردم از قدرت اجنه و شیاطین در ایجاد مشکل برای انسان‌ها، با مطرح کردن فرادرمانی، به دنبال تبلیغ و ترویج عرفان کیهانی به عنوان تنها ناجی بشریت در درمان این نوع بیماری است.
از طرفی عرفان ارائه شده در فرقه‌ حلقه، عقیده و ایمان در آن مطرح نبوده و با بهانه‌ی رحمانیت عام الهی‌، همه انسان‌ها از هر مسلک و سلیقه ای را به خود جذب می‌کنند.[1] باید گفت: توسط همین نگرش است که مخاطبانی با عقیده‌ی ضعیف به عضویت این گروه در آمده و  کار را برای مَسترهای حلقه در فرادرمانیِ دروغین راحت کرده است.
در این‌باره به چند مطلب مهم و اساسی اشاره می‌شود.
اولاً: اَجنه و شیاطین کم‌ترین نفوذ را در برابر قدرت‌ الهی دارند، به عبارتی قدرت اجنه دربرابر توکل و توسل به خدا و اهل بیت(علیهم السلام) هیچ است و نمی‌توانند در زندگی بشر وارد شده و مشکل ساز شوند. «إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيْسَ بِضَارِّهِمْ شَيْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[مجادله/10] همیشه نجوا و راز گفتن از (نفوس شریره) شیطان است که می‌خواهد مؤمنان را دلتنگ و پریشان خاطر کند در صورتی که هیچ زیان به آن‌ها نمی‌رساند جز آن‌که امر خدا باشد، و مؤمنان باید همیشه بر خدا توکل کنند.»
ثانیاً: هیچ کدام از اَجنه و شیاطین بدون این‌که از آن‌ها به هر علتی دعوتی شده باشد در درون کسی وارد نمی‌شود. حال این دعوت می‌تواند آگاهانه باشد، مثل افردی که به دنبال احضار اجنه هستند؛ و یا این‌که این دعوت ناآگاهانه باشد، که بسیاری از مردم از این طریق اجنه و شیاطین را وارد زندگی خود می‌کنند. به عنوان مثال: انجام دادن گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره، عدم رعایت آداب شرعی و دینی در مورد مباحث زنانشویی، نگاه به تصاویر گناه آلود، و... می‌تواند از روزنه‌های نفوذ اجنه و شاطین باشد.
از آیات و روایات معصومان(علیهم السلام) هم استفاده می‌شود که شیطان و جنود او تنها بر کسانى تسلط و نفوذ دارند که از مسیر بندگى خدا خارج شده و در اثر غفلت به خودپرستى و هواپرستى مشغول شده‌اند؛ و گرنه بندگان صالح و مخلص خدا از نفوذ و تسلط اجنه و شیاطین ایمن هستند. چنان‌که در برخى آیات خود شیطان به این واقعیت اعتراف نموده است: «قال فبعزّتک لأغوینّهم اَجمعین، الّا عبادک منهم المخلصین[ص/82-83]  گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را از راه به در مى‌برم؛ مگر بندگان پاكدل تو را.»
ثالثاً: مشکلات درمان شده با روش فرادرمانیِ فرقه حلقه، غالباً موقتی بوده و بعد از مدت کوتاهی بیماری با شدت بیشتری برگشته است. این خصوصیت در احوالات بسیاری از مستبصرین از این فرقه دیده می‌شود.
رابعاً: انسان به جای فرادرمانی مطرح شده در عرفان حلقه و امثال آن، می‌تواند با افراد متخصص در دین و همچنین آگاه در امور اَجنه و نحوه‌ی نفوذ و رسوخ آن‌ها در زندگی بشر، مشورت کرده و مشکل خود را با تکیه بر آموزه‌ها و راه‌کارهای دینی حل و فصل نماید.

در نتیجه فرادرمانی ادعا شده در عرفان حلقه نوعی پذیرفتن قدرت اَجنه و تسلیم شدن در برابر آن‌ها بوده و این فرقه با تبلیغ و ترویج فرادرمانی، به دنبال  بزرگ نمایی قدرت شیاطین و نفوذ آن‌ها در درون وجودی انسان‌ها است. در حالی که با توجه به آیات قرآن کریم و همچنین روایات ائمه(علیهم السلام) اَجنه و شیاطین در برابر قدرت الهی و دژ مستحکم قرآن و اهل بیت معصومین(علیهم السلام) نه تنها از خود هیچ قدرتی نداشته بلکه جرأت نزدیک شدن به حریم الهی را نداشته و نخواهند داشت.

پی‌نوشت

[1]. محمد علی طاهری، فرادرمانی، آمریکا، Create Space ، ص 12.

تولیدی

دیدگاه‌ها

مغز انسان پیچیده ترین چیزی است که تا اطلاع ثانوی در جهان هستی کشف شده و لاجرم این سیستم بسیار توانائی ها و مختصاتی دارد که هنوز کشف نشده است . گاهی بیماری های که تصور می کنیم علت های جسمی دارند دارای منشا کاملا روانی و ذهنی هستند . به عنوان مثال یک نوع کوری به نام کوری هیستریک هست که شخص بیمار دارای چشمان کاملا سالم است منتهی قادر به دیدن نیست و دروغ هم نمی گوید یعنی واقعا قادر به دیدن نیست ولی یک فرق با نابینای واقعی دارد و آن این است که هنگام رفتن به اشیا برخورد نمی کند ! مثل کسانی که در خواب راه می روند و ممکن است در لبه پرتگاهی به راحتی راه بروند و سقوط نکنند . می خواهم بگویم سیستم روانی نقش بسیار مهمی در سلامت انسان دارد و به همین ترتیب اگر من به یک پزشک واقعا اعتقاد داشته باشم قطعا او خیلی بهتر از دیگران من را مداوا می کند . یکی از دوستان که متخصص قلب است می گفت بارها تشخیص غلط داده و داروی اشتباه تجویز کرده منتهی بیمار درمان شده است ! خلاصه این که اگر من بگویم انرژی درمانی می کنم و شما به من بنا به هردلیلی اعتقاد مثبت داشته باشید ممکن است سردرد شما بعد از انرژی درمانی من واقعا بهتر شود و این اصلا دلیلی بر این نیست که انرژی درمانی یا جادوجنبل های دیگر قدرت شفا بخشی دارند . دیگر این که یک نوع تیپ شخصیت به نام هیستریک خیلی مستعد تاثیر پذیری و ...توسط این بازی ها است که اگر شما بتوانید افراد دارای این شخصیت را شناسایی کنید بعد از شروع مثلا فلان کلاس علوم غریبه خواهید دید که طرف مدعی است دیشب فلان جن یا فلان غول را دیده و یا بعد از این که استاد فلان ورد را خواند غش می کند و....

با سلام و احترام همه مطالبی که فرمودید در حقیقت عظمت خالق و در عین حال پیچیدگی کار خداوند متعال را نشان میدهد. مبحث الهام و تلقین همچنان که از نظر روان شناسى مورد توجه فراوان است، از نظر علم اخلاق نیز شایان توجه مى باشد و بزرگان این علم توانسته اند استفاده هاى زیادى از این راه در قسمتهاى مختلف تعلیم اخلاق و تربیت نفوس بکنند. بحث تلقین و اینکه شما به کسی اعتماد داشته باشی ممکن است اثرات به ظاهر مثبت داشته باشد ولی اگر فعل انجام شده که در اثر تلقین به وجود آمده است کار ناصحیحی باشد قطعا از نظر اسلام مردود و عقوبت دنیوی و اخروی را به دنبال خواهد داشت. البته در عرفان حلقه از فرادرمانی به عنوان حقانیت این فرقه و آموزه های آن بهره میبرند و به نوعی فرادرمانی را به عنوان معجزه عرفان حلقه معرفی میکنند. باید گفت غالب افرادی که ادعای ارتباط با ماوراء الطبیعه هستند شیاد و کلاه بردارند و میخواهند از این طریق به ثروت، قدرت و شهرت دست پیدا بکنند. ولی در عین حال موجوداتی به نام اجنه وجود خارجی دارند منتها هرگز جرئت ورود به حریم انسان مومن را ندارند چون حریم انسان مومن حریم الهی است و در حریم خدا این موجودات جرئت نفوذ و ظهور ندارند. البته باید گفت بعضی از شیادان و مرتبطان با این موجودات با استفاده از داشته های اجنه برخی کارهای به ظاهر خارق العاده انجام میدهند اما هرگز این کارها اصالت قطعیت و همچنین دوام ندارد. چون سر منشاء آن الهی نیست. لطف میکنید برای رسیدن به نتیجه بهتر تعریف دقیق خودتون از انرژی درمانی را بیان کنید؟

من در سن و سال جوانی و جاهلیت ! خیلی از مباحث ماوراطبیعه و...خوشم میامد و به طریق اولی چقدر از وقت طلائی و گرانبهای جوانی را تلف کردم خدا می داند و همان بهتر که خودم ندانم که در غیراینصورت از غصه دق خواهم کرد . چند نفر از مدعیان این تیپ علوم را دیده باشم خدا می داند و باز خداشاهد است هیچکدام پیش آدم معمولی و عوامی مثل من روسفید نشدند و هریک به نوعی باعث دلزدگی و احساس یاس شدند و چه بسا مشکل از خودم باشد و شاید هردو مشکل داشتیم .منتهی الان به تمامی عزیزانی که علاقمند به این مسائل هستند توصیه می کنم وقت و انرژی خود را صرف چیز دیگری کنند و باورکنید اگر در یک رشته حتی مکانیکی یا جامعه شناسی یا.....حتی چیزی مثل صنایع دستی که به نظر به علم و دانش بی ارتباط است و به ذوق و هنر نزدیک است . خلاصه تخصص در هر رشته هنری یا علمی به شما همان حسی را می دهد که مثلا از استادی در فلان رشته موهوم متافیزیکی انتظار دارید . یک معلم خوب . یک پزشک خوب . یک آشپز خوب و حرفه ای هم نعوذبالله صاحب کرامت است و هم نعوذبالله قادر به معجزه خواهد بود . آن پزشکی که یک کودک را جلوی چشم والدین وحشت زده اش از کام مرگ بیرون می کشد معجزه نکرده ؟ او صاحب کرامت نیست ؟ منصورحلاج در پای دار به فرزندش می گوید که تو را توصیه می کنم به علم حقیقت که ارزش آن از هرچه تصور کنی بالاتر است .(نقل به محتوی ) خداوند ما را هدایت کند و از شر شیاطین هزاررنگ و هزارچهره حفظ کند .والسلام

با سلام و ادب همه علما، فقها و عرفا روی این نکته متفق القول هستند که انجام واجبات و ترک محرمات انسان را به سعادت حقیقی می‌رساند. آیت الله بهجت آن عارف وارسته می‌فرمایند اگر ما به دانسته های خود عمل کنیم، خداوند علوم دیگر را نیز به ما می‌آموزد یعنی خداوند ما را به ندانسته ها هم آگاه می‌سازد. دقیقا در همین مورد از امام صادق ع روایت است که می‌فرمایند: « مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کفِی مَا لَا یعْلَم هر کس عمل کند به آن چه می داند، کفایت می کند از آن چه نمی داند. و همچنین امام باقرعلیه السلام نیز فرموده است: « مَنْ عَمِلَ بِمَا یعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ یعْلَم هر کس عمل کند به آن چه می داند، خداوند به او می آموزد آن چه نمی داند.» این روایات و بسیاری از روایات دیگر ندر صدد تفهیم این نکته مهم هستند که اگر کسی بخواهد به خدا و سعادت و تعالی برسد اگر فقط به دانسته های خود عمل کند، یعنی همین انجام واجبات سفارش شده و محرمات نهی شده از انها میتواند مسیر عرفان و کمال را طی کند و نیازی نیست متوسل به فرقه ها، فلان کلاسها، استادان آنچنانی و... بشود. اما اینکه فرمودید هر کس در کار خود متخصص بشود و به آن تسلط داشته و از آن لذت ببرد و از طریق همین تخصص به مخلوقات خدا خدمتی ارائه دهد خود نوعی از عرفان است. بله همین طور است، (البته هر کار و تخصصی باید در مرحله اول از لحاظ شرعی و عقلی مورد تایید باشد) و بعد از آن اگر این عمل برای رضای خدا و در جهت خدمت به خلق باشد قطعا انسان را به خداوند نزدیک خواهد کرد. البته این نکته را مد نظر داشته باشد که، کرامت داشتن و امثال اینها نشانه عارف بودن نیست، بلکه عارف واقعی کسی است انجام واجبات کرده و از محرمات الهی دور باشد. موفق باشید

پاسخ آقای حمید : دوست عزیز ضمن تشکر از عنایتی که به عرایض من داشتید . واقعا قادر نیستم برای انرژی درمانی تعریفی ارایه کنم . رد کلی و تایید کلی برای من مقدور نیست و لاجرم فقط می توانم بگویم نمی دانم . اما به عنوان کسی که چندصباحی در رشته روانشناسی تحصیل کرده و تجربه اندکی از کار بالینی و کلینیکی دارد می توانم بگویم که عجایب و غرایب بسیار در عملکرد و سلامت یا بیماری روان انسان بوده ام که هرکدام به تنهایی برای یک عمر حیرانی از قدرت خلقت باری تعالی کافی است ، به قول حلاج : یا دلیل المتحیرین...باری . خیلی اوقات افرادی که افتخار مصاحبت با آنها را به عنوان مشاور داشتم بعد از یکی دوجلسه که کمی اطمینان به این حقیر پیدا می کردند از اتفاقات متافیزیکی که برای آنها رخ داده بود صحبت می کردند و می توانم با اطمینان بگویم از صد مورد حدود ۹۹ مورد چیزی که دیده بودند هیچ چیز جز بازی های ذهنی خود آنها نبود منتهی مواردی هم هست که من نمی توانستم توضیح منطقی یا علمی بر اساس دانش ناچیز خودم ارائه دهم . اصولا انسان به عنوان موجودی که از زبان استفاده می کند و این زبان هم ذاتا سمبلیک است خواه ناخواه موجودی متافیزیکی است و هرچقدر هم این قضیه را انکار کند بیفایده است و ربطی به اعتقاد او ندارد . همین که شما در زمان حاضر یاد خاطره تلخی می افتید و حال فعلی شما هم اندوهگین می شود دلیل قوی بر این موضوع است که غیرماده بر ما تاثیر می گذارد و قدرت یک خاطره موهوم که نه وزن و نه شکل و نه بعد دارد حس و حال ما را تغییر می دهد . بنابراین حتما روش ها و اعمالی هستند که در نظام مادی و علی و معلولی نمی گنجند اما توانائی تاثیر بر انسان را خواهند داشت .

از طرف دیگر در حال حاضر نوعی اعتماد بی حد و بدون چون و چرا به علم وجود دارد که دیگر شورش درآمده و به نوعی انحراف ذهنی انجامیده که می شود تعبیر علم زدگی را برای آن بکار برد . این هم از طرف دیگر دیوار افتادن است و همان نتیجه ای را می دهد که انکار کلی علم و دانش بشری و اصرار بر حفظ بعضی سنت های پوسیده گذشتگان دارد و در تاریخ خوانده اید که مردم فلان روستا واکسن را ابزار شیطانی می دانستند و حالا برعکس هرمزخرفی که فلان آدم دارای مدرک دانشگاهی بگوید من قبول خواهم کرد و این می شود علم زدگی . در همین رشته روانشناسی وقتی قاعده و مرز بین سلامت و بیماری می شود نرمال و آنرمال یعنی هرچیزی که فراگیر شود دیگر اختلال نیست و عین سلامت است لاجرم عمل مشمئزکننده ای مثل همجنس گرائی از لیست اختلال ها خارج می شود و در بعضی ازکشورها ازدواج آنها هم قانونی می شود و حتی می توانند کودکی را به فرزندی قبول کنند که واقعا ستون فقرات آدم می لرزد از سرنوشت آن طفل معصومی که این زوج والامقام ! قرار است سرپرستی کنند ! باری . همین حالا اگر من بگویم می خواهم یک حرف غیرعلمی بزنم بقال سرکوچه هم حاضر به شنیدن آن نیست و خلاصه ایمان چشم بسته به این علم انسان محور و فرد پرست گاهی به ترکستان می رود . لابد از قرون وسطی شنیده اید و دیکتاتوری کلیسا که هیچ چیزی را حتی به اندازه سرسوزن اختلاف با افکار منجمد خویش تحمل نمی کرد . در حال حاضر بشر در دوران دیکتاتوری علم بسر می برد و حاکمیت بی چون و چرای مراجع علمی و تخصصی جای کوچکترین مخالفت را نگذاشته است . هروئین در لابراتوارهای تخصصی کمپانی بایر ساخته شد . مت آمفتامین یا شیشه توسط دانشمندان ژاپنی و بمب شیمیایی و اتمی و...همگی توسط دانشمندان صاحب هزارعنوان والای علمی اختراع شده اند . بدیهی است که زیرسئوال بردن کلی علم فقط از یک ذهن بیمار ساخته است و بشر جز علم سلاحی برای غلبه بر بدی ندارد منتهی سنجش هرچیز توسط خط کش علم هم از سردیوار افتادن است و بس .

با عرض سلام و ادب مجدد فرمایش شما در مورد علم زدگی و همین طور تحجر و امثال اینها صحیح است. متاسفانه در دنیای امروز مجامع علمی و دانشگاهی ما به طور چشم گیر و تعجب آوری علم زده شده و به دنبال تراشیدن دلیل علمی و محسوس برای هر اتفاق و رویدادی هستند. به نوعی ماوراء الطبیعه باید دلیل علمی و محسوس داشته باشد تا مورد پذیرش حضرات قرار بگیرد. در واقع تعارضی که بین علم و دین یا به نوعی تجربه و ماوراءالطبیعه وجود دارد (البته بسیاری از دستورات و آموزه های دینی با علم یا همان عقل بشری سازگار است، اما آنچه به آن رنگ و بوی علمی میدهند متاسفانه نفس انسان است. هر چیزی که نفسانی باشد به نام علم به بشر عرضه میشود)بیشتر به نوع تفسیر و تعریف از جهان و عالم بر میگردد. یعنی بشر امروز که بیشتر از هر زمان دیگر بر طبل تجربه و باور علمی میکوبد بیش از هر زمان دیگر است. البته طبیعی هم هست چون بعد از رنسانس اروپایی دیگر اعتماد به دین بر اثر خیانت های کلیسا و افراد به ظاهر متدین ولی در حقیقت گرفتار نفس و تحجر به شدت کاهش یافت؛ و از همین جا بود که هر چیزی که قابل تجربه و مشاهده بود حجت شد و هر چیزی که فراتر از مشاهده و به نوعی همان ماوراء طبیعت بود به نهایت بی اعتباری تنزل پیدا کرد. متاسفانه در دنیای امروز هر چیزی که با علم بلکه هر چیزی که با نفس و طبع آدمی سازگار باشد حقیقت و واقعیت محسوب میشود. متاسفانه دنیای امروز گرفتار نوعی اومانیسم است که در مقابل و عرض خداوند تعریف میشود و به همین خاطر هر چیزی به میل بشر خوش آید خوب بوده و اگر هم به آن بی توجهی و یا مقابله شود، حقوق بشر رعایت نشده است. وقتی حرف انسان بر کلام و دستورات خداوند متعال و همچنین فرستادگانش ترجیح داده شود، گروه هایی مثل شیطان پرستان یا همجنس گرایان موجه و قانونی شمرده میشوند. و اینها و بسیاری از مسائل دیگر حاصل علم زدگی البته هر کدام از این فرقه ها و گروه های موجود و همچنین مسائل سیاسی اجتماعی رخ داده شده در این دنیای رنگارنگ، برای خود دارای جریان شناسی مفصل با دلایل جدای از هم هستند که در این مجال نمی گنجد. ولی آنچه که نمیشود آن را انکار کرد این است که غالب مشکلات فعلی دنیای امروز فاصله گرفتن بشریت از اسلام اصیل و رفتن به سمت هوای نفس با توجیه علمی و بعضا دینی است. با آرزوی موفقیت روز افزون

پاسخ : سلام مجدد . فرمایش شما صحیح است و انجام اعمال خارق العاده یا به قولی کرامات دلیلی بر عارف بودن انسان نیست و در هندوستان تا دلتان بخواهد مرتاض هست که قادر به اعمال عجیب و غریب هستند ولی آیا واقعا راه آنها به سمت قرب الهی است؟ من در آن چند سطر منظورم کسانی بودند که احتمالا در سن و سال جوانی با خواندن شرح حال برخی از عرفا و شرح کرامات آنها جذب این مسائل می شوند و قسمت جلوه های ویژه ! این مباحث برای آنها شگفتی آور و خوشایند است . و اگر هدف انجام کارهایی است که پیش دیگران شاهکار تلقی شود و دنبال تحسین و میخ کوب کردن خلق الله هستید با دنبال کردن هرکدام از رشته های علمی یا هنری و نهایتا متخصص شدن در آن به این هدف می رسید . هرچند که انسان اگر صرفا به دنبال تایید گرفتن از دیگران باشد سرانجام خوشایندی نخواهد داشت و اتفاقا این از آن بلیات است که هزار نوع شر از آن تولید می شود . منتهی در یک سن و سال خاص که انسان هنوز به یک هویت شخصی دست پیدا نکرده طبعا واکنش بقیه در برابر اعمال وی خیلی مهم جلوه می کند و مثل فوتبالیستی است که گل زدن را به خاطر هورا کشیدن تماشاچی ها دوست دارد .خلاصه بگویم منظور من جوانها بودند . آخر خودم تا دلتان بخواهد وقت و انرژی در راه سراب و بیراهه های منتهی به هیچ هدر داده ام . کسی نبود که چراغی باشد یا دست راست را نشان بدهد و بگوید این راهی که افتان و خیزان می روی به هیچ دریاچه خنک و زلالی نمی رسد و چشمان تو محو سراب است . باور کنید عین علف هرز بار آمدم . آزمون و خطای محض ، که سهم خطاهای من وزنی ویران کننده داشت . اگر گفتم هیچ کسی نبود که راهی نشان بدهد منظورم این نبود که بی کس و تنهای مطلق بودم . شاید گاهی چراغی هم کورسو می زد یا نجوای هشداری شنیده می شد . منتهی من نمی دیدم و نمی شنیدم و برادامه سفر بر این بیراهه ها اصرار داشتم . ناپلئون می گوید هم سردار خوب و هم سردار بد هردو اشتباه می کنند . منتهی یک سردار بد بر تکرار اشتباه خود اصرار دارد . باید جای چو من باشی تا درک کنی معنی اصرار بر اشتباه چیست و چه طعم تلخی و چه تلخی مزمن و پایان ناپذیری....از اینها گذشته شروع این چندسطر چه ربطی به انتهای آن دارد؟ هیچ ربطی ندارد و مشکل از تداعی های نامربوط ذهن من است والسلام .

در نظر قبلی صحبت از فوتبال و هورای تماشاچیان شد .چندی قبل در تذکره اولیای عطار به یک پاراگراف برخوردم که جالب بود و بد نیست شما هم بشنوید . می دانید که در قدیم بازی به نام چوگان بود که بازیکنان با یک چوب که سری مثل چوب گلف دارد و البته از آن بلندتر است سوار بر اسب یک توپ کوچک را به هدف می زدند و به آن توپ می گفتند گوی و در زمانه ما وقتی مثلا بازی به جای حساس می رسد و بازیکن گل می زند طبیعی است که تماشاچی ها هورا می کشند و حالا به این قسمت از نثرعطار که ماجرای مرگ و شکنجه فجیع حسین ابن منصور حلاج را حکایت می کند توجه کنید . دقیقا در آن جا که جلاد سر حلاج را از بدن جدا می کند : نمازشام بود که سرش ببریدند . مردمان خروش کردند و حسین گوی قضا به پایان میدان رضا برد... لازم به توضیح نیست که سر حلاج به گوی تشبیه شده و این گوی طول زمین را تا انتها می پیماید و همراه با هلهله تماشاچیان به هدف می رسد که برای من شباهت این ماجرا با زمان حاضر بسیار جالب بود که ظاهرا در قرن ها قبل هم جماعت تماشاچی چوگان به عینه مثل زمان حاضر بوده اند . من عاشق متن های کلاسیک ایرانی هستم و تقریبا نود و نه درصد ادبیات ما راجع به مذهب و عرفان است و من البته وارد جزئیات و بحث های تخصصی مذهبی نمی شوم و کاری ندارم فلان عارف که فلان حرف را زده با اصول مذهب چقدر همخوان است یا منافات دارد و صرفا از لحاظ ادبی و زیبائی هنری برای من قابل توجه است . در ادامه قدرت بیان سیل آسای عطار و شیفتگی او به عرفان و تصوف شاهکاری مثل تذکره اولیا را به وجود آورده که حاوی هزاران نکته ارزشمند است در همین حکایت حلاج وقتی او را به دلیل ادعای خویش چوب می زنند . عطار می گوید با هرضربه چوب ندائی از آسمان می آمد که لاتخف یا ابن منصور ! و شیخ عبدالجلیل صفار می گوید اعتقاد من به آن چوب زننده بیش از اعتقاد به منصور حلاج است که چنین آواز فصیح از آسمان می شنید و دست او نمی لرزید و به جهت حفظ شریعت هم چنان می زد ! از بحث این که اصلا چنین چیزی ممکن است و چطور از آسمان ندا می آمده که بگذریم انصافا حکایت زیبائی است و تاکید بر حفظ شریعت و برخی اصول ظاهری و اهمیت آن جالب و زیبا است . و اما عطار با آن ایمان محکمی که به خداوند دارد در انتهای حکایت حلاج از قول شبلی حرفی نقل می کند که آدم احساس می کند سرنوشت حلاج و شکنجه و اعدام او برای آنها آنقدر سنگین بوده که دوست دارند از خدابپرسند چرا راضی شده او این همه عذاب بکشد . هرچند عطار در چندپاراگراف قبل این عذاب و قطعه قطعه شدن را افتخار بزرگی برای منصور می داند و متذکر می شود که هیچ کس را از اهل طریقت چنین فتوحی نبود . منتهی یک شب بعد از قتل حلاج شبلی به سر گور او می رود که البته فقط خاکستری از جسد حلاج باقی مانده و کالبد وی را بعد از اعدام سوزاندند و خاکستر به باد دادند و خلاصه با خدا چنین مناجات می کند : خدایا آخراین که بنده تو بود . مومن و عارف و موحد . این همه بلا با او چرا کردی ؟ یا دلیل المتحیرین....

سلام مجدد و عرض ارادت : کاملا موافقم . علاوه بر سیطره و تسلط کامل مراجع تخصصی و...کذا و کذا ..ما در دورانی زندگی می کنیم که اوج پرستش فرد و نفس نقطه پرگار هر حرکت و گردش ما است . نمی توان تصور کرد که همین اینترنت چه بلایی سر ما می آورد . هرکس که فکر می کند مثلا اینترنت و علی الخصوص شبکه های اجتماعی صرفا ابزارهایی هستند که می شود در راه خیر استفاده کرد و از بلایای آن مصون ماند متوجه ذات مخرب و طبعات آن نیست . شما تصور بفرمائید کودکان امروز که والدین آنها از لحظه راه رفتن و مثلا تولد یک سالگی تا جشن فارغ التحصیلی آنها عکس در صفحه خود می گذارند و طبیعی هم هست و من هم اگر بچه داشتم همین کار را می کردم متوجه نیستند که این طفل معصوم مثل یک ستاره سینما بزرگ می شود و فردا هزارنوع بحران هویت خواهد داشت وفکر می کند با بقیه فرق دارد و مثلا آیا در خدمت سربازی می تواند با دیگران و محیط کنار بیاید ؟ تمامی فیلم های سینمایی به نوعی در گوش تو زمزمه می کنند که تو با بقیه فرق داری و قانون مال دیگران است و تو استثنا هستی می توانی از هر خط قرمزی بگذری و تو لازم نیست هیچ تعهدی را رعایت کنی ! ....آن چه البته به جائی نرسد فریاد است و متاسفانه ما و همه آدمها مسافر این تخته پاره هستیم که دست خوش امواج خروشان بلایا است . در حال حاضر بچه بزرگ کردن کار سختی است و ازدواج کردن و اعتماد کردن و...حتی وقتی چیزی از مغازه می خری مطمئن نیستی که اصل است یا تقلبی و...انسان بودن چه کار سختی است و انگار قدیم این موجود در این دنیای وانفسا راحت تر زندگی می کرد و این تکنولوژی که می گویند تسهیل گر است خودش دشمن خطرناکی است . انشالله که این حرفهای من اشتباه باشد و دچار توهم شده باشم .والسلام

سلام علیکم. متاسفانه باید گفت: وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا(انسان با شوق و رغبتی که خیر و منفعت خود را می‌جوید (چه بسا به نادانی) با همان شوق و رغبت شر و زیان خود را می‌طلبد، و انسان بسیار بی‌صبر و شتاب‌کار است.) به فرموده امام علی‏ علیه السلام «الانسان بعقله؛انسان به عقل خود انسان است.» و باز می‌‏فرمایند: «اصل الانسان لُبِّه، اصل انسان خرد او است.» متاسفانه الان نفس به جای عقل حاکم شده است. اگر عقل به همان معنای الهی و اصیلش مورد توجه قرار گیرد قطعا به کمال و تعالی بشریت کمک شایانی خواهد کرد ولی دنیا گرایی و دنیا خواهی نفس را به جای عقل به بشریت قالب کرده است. به همین خاطر است که کسی ربا می‌گیرد فکر می‌کند که نسبت به بقیه زرنگتر است ویا کسی دزدی میکند با هر عنوان و روشی، اسمش را می‌گذارد زرنگی و عاقل بودن. همچنین تقوا و اخلاق هم در بسیاری از مراودات و ارتباطات انسانها به فراموشی سپرده شده است. امیرالمؤمنین یکی از خصوصیاتش این است: از مکر و فریب دور است. در یک جمله‌‌‌‌‌ای از حضرت نقل شده که: «لو لا التّقی لکنت ادهی العرب، اگر تقوا دست و پای مرا نمی‌‌‌‌‌بست، از همه‌‌‌‌‌ی آحاد و مکّاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم.» یک جای دیگر در مقام مقایسه‌‌‌‌‌ی معاویه با خودش، (چون معاویه به مکر در حکومت معروف بود) ؛به حسب آنچه که نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاویة بأدهی منّی» معاویه از من زرنگتر نیست. منتها علی چه کند؟ وقتی بنای بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش با معیار و در حیطه ی تقوا عمل می‌کند. تقوا که نبود، دست و زبان انسان همصدا با شیطان و از حریم الهی خارج شده و میتواند همه چیز بگوید، خلاف واقع میتواند بگوید، تهمت میتواند بزند، دروغ به مردم میتواند بگوید و... همین عرفانهای کاذب با سوء استفاده از مقدسات و از طرفی ناآگاهی مردم رشد پیدا کرده کرده اند. تمامی عرفانهای کاذب چند شاخصه مشترک دارند، رسیدن به شهرت، قدرت و ثروت. به همین خاطر حرفهای جذاب ولی در عین حال تهی و پوچ را به نام آرامش، به خدا رسیدن، درمان شدن و... به مردم عرضه می‌کنند که متاسفانه خسارات زیادی به اعتقادات و روان مردم وارد کرده اند. موفق و پیروز باشید

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.