چرا برخی علمای اهل سنت، لعن یزید را جایز نمی‌دانند؟!

  • 1399/06/06 - 16:39
چه کسی است که ماجرای شهادت مظلومانه حضرت سید الشهدا علیه السلام و هفتاد و تن از فرزندان و یاران آن حضرت را با لبان عطشان و به فجیع ترین وضع ممکن نشنیده باشد ، و بعد از آن چه کسی است که جریان اسارت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را بعد از شهادت امام حسین علیه السلام در تاریخ نخوانده باشد و بالاخره چه کسی است که از ظلم و ستم و فساد اخلاقی یزید و دستگاه خلافت او آگاهی نداشته باشد؟

آری یزید بن معاویه که پس از پدر خود حکومت و خلافت را موروث خویش می‌دانست در دوران خلافت خویش نه تنها گامی برای نشر و گسترش اسلام برنداشت بلکه به عکس حتی به حفظ ظاهر نیز نپرداخت و با راه اندازی بساط فسق و فجور در دستگاه خلافت خود، قصد نابودی همه مظاهر و شعائر اسلامی را داشت، شرب خمر، میمون بازی و سگ بازی، روابط نامشروع جنسی، قتل و کشتار مسلمانان، ریختن خون سبط رسول خدا و کسی که پیامبر اکرم او را از خود و خود را از او می‌دانست و بسیاری امور دیگر، همه و همه از یزید فردی ظالم، فاسق و منافق ساخته بود.
حال سوال این است که چرا با این وجود برخی از علمای اهل سنت حاضر به لعن چنین شخصیتی نیستند و لعن وی را علی رغم اعتراف و اذعان به ظالم و فاسق بودن وی ، جایز نمی‌دانند؟ 

بهتر است پاسخ به این سوال را از زبان یکی از کسانی که لعن یزید را ممنوع می‌داند مشاهده کنیم:
یکی از مانعین لعن یزید، سعد الدین تفتازانى از علمای بزرگ اهل سنت است؛ وى، علّت جلوگیرى از لعن یزید را چنین فاش مى‌كند و مى‏‌گوید: «فإن قیل: فمن علماء المذهب من لم یجوّز اللعن على یزید مع علمهم بأنّه یستحقّ ما یربوا على ذلك و یزید. قلنا: تحامیاً عن أن یرتقى إلى الأعلى فالأعلى.[1] اگر كسى بگوید: برخى از علماى مذهب، لعن یزید را جایز نمى‏‌دانند، در حالى‌كه مى‌دانند یزید مستحق لعن است - بلكه بیش‏تر از لعن استحقاق دارد - پس چرا از لعن یزید جلوگیرى كرده‌اند؟ در جواب آنان باید گفت: جلوگیرى آنان از لعن یزید به جهت ممانعت از بالا رفتن آن لعن به پدر یزید (معاویه) و بالاتر از او، یعنى خلفاى قبل از معاویه است. چرا که لعن یزید، به لعن معاویه و دیگر خلفا مى‏‌انجامد.»
آنان ناگزیرند حسین بن على (علیهماالسلام را واجب القتل بدانند، یا مانع ذكر واقعه كربلا شوند و یا لعن یزید را تحریم کنند تا با شور و حماسه همیشه جاودان تاریخ، یعنى شهادت سیّدالشهداء (علیه‌السلام) مقابله كنند؛ به راستى چرا آنان ناگزیر به مبارزه همه جانبه با واقعه كربلا و زنده نگه داشتن عاشورا هستند؟
چون پاى صحابه در كار است؛ زیرا معاویه و آن گاه خلفاى پیشین در این حادثه شریك جرم مى‏‌شوند. چرا که اولین سوالی که مطرح می‌شود این است که چه کسی یزید ظالم و فاسق را بر سر کار آورد؟ و مسلم است که در پاسخ به این سوال باید معاویه را عامل این اقدام دانست که با شکستن مفاد پیمانی که با امام حسن (علیه‌السلام) بسته بود با این که قرار بود کسی را به جانشینی و ولیعهدی خود انتخاب نکند، اما توطئه ترور امام را طراحی کرد و سپس فرزند ناخلف خویش را بر خلاف پیمان خود به خلافت برگزید پس ابتدا باید معاویه را لعن کرد و اگر سوال شود که چه کسی معاویه را به خلافت برگزید، به ناچار در پاسخ به این سوال باید به سراغ خلفای راشدین رفت و این است که بالاخره این لعن به خلفا نیز می‌رسد و در نهایت باید گفت مقصر اصلی همان کسی است که پس از رسول خدا (صلی‌الله‎علیه‌وآله)، مسیر خلافت را از راهی که خدا و رسولش برای آن معین کرده بودند تغییر داد و با خلیفه اصلی رسول خدا یعنی علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) به مخالفت برخاست و در یک کلام مقصر اصلی، همان غاصبین خلافتند.
ولی از آن جا که اهل سنت هیچ گاه حاضر به پذیرش این مساله نبوده و لعن خلفا را به هیچ وجه قابل گذشت نمی‌دانند، باید برای جلوگیری از این مساله راه چاره‌ای می‌اندیشیدند. لذا بهترین راه را در حکم به عدم جواز لعن بر یزید دانسته‌اند تا به قول تفتازانی، لعن یزید باعث لعن بالاتر از او یعنی خلفای راشدین نشود.
از این رو، نه ابن خلدون، نه ابن عربى مالكى، نه عبد المغیث بن زهیر نه ابن تیمیه و نه تفتازانى، هیچ كدام واقعیّت مطلب را در قضیه شهادت حضرت سید الشهدا (علیه‌السلام) بیان نكرده‌اند بلکه همگی به نوعی امام حسین (علیه‌السلام) را در جریان واقعه کربلا سرزنش و محکوم کرده و از یزید ظالم فاجر دفاع کرده‌اند.
و این‌جاست که باید گفت:

خشت اول گر نهد معمار کج          تا ثریا می رود دیوار کج

پی‌نوشت:

[1]. تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد 2/307

تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

بسیار زیبا و آموزنده

اطلاعات خوبی بود و پر مفهوم

خداوند یزید و حامیان یزید را لعنت کند

به خالد بن ولید و ابوموسی اشعری چه کسی سمت داد؟ مگر نه اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم اینکار را کرد؟ خالد را به فرماندهی لشکر گماشت و ابوموسی اشعری را والی یمن نمود. پس شما شیعیانی که این دو نفر را قبول ندارید لابد پیامبر صلی الله علیه وسلم را مقصر می دانید که در زمان خود ایشان را بر سر کار گذاشته است؟! خیلی از والیان زمان حضرت علی نیز به وی خیانت کردند، پس آیا باید علی را مقصر دانست؟!

اولا که تاریخ را تحریف نکنید ، پیامبر اکرم هیچ گاه سمتی به خالد ندادند و هیچگاه او را به فرماندهی لشکر اسلام نگماشتند ، اگر فرازهای تاریخی زیر را مطالعه نمایید خود به این مساله معترف می شوید خالد که بود و چه کرد ؟ خالدبن ولید از طایفه بنی مخروم از قبیله قریش بود. پدرش، ولید بن مغیره، از سرسخت ترین دشمنان اسلام و از نخستین کسانی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را مسخره کرد، و مادرش، لبابه صغری، دختر حارث بن حزن هلالی، خواهر میمونه و ام فضل ( همسر عباس ابن عبدالمطلب ) بود. خالد بن ولید یکی از اشراف قریش در جاهلیت بود که منصب القبه یعنی مسئولیت اسلحه خانه و مهمات جنگی، و نیز منصب طلیعه داری سپاه قریش را بر عهده داشت. وی یکی از فرماندهان مشرکان در جنگ احد و از عوامل شکست سپاه اسلام در آن جنگ بود. او که در تمامی جنگ های مشرکان علیه پیامبر اسلام شرکت داشت، پس از صلح حدیبیه به جمع مسلمانان پیوست و در غزوه فتح مکه و جنگ حنین شرکت کرد. وی در جنگ موته حضور داشت و پس از به شهادت رسیدن سه فرمانده آن نبرد، جعفربن ابیطالب و زید ابن حارثه و عبدالله بن رواحه، از سوی سپاهیان و جنگجویان موته و نه از سوی پیامبر اکرم ، به فرماندهی برگزیده شد و با عقب نشینی، سپاهیان مسلمان را به مدینه بازگرداند. او در مدینه با واکنش های منفی مسلمانان مواجه شد. مردم مدینه از وی به عنوان فراری از جهاد یاد کردند و خاک بر سر و روی وی پاشیدند. ولی قلم پردازان اهل سنت از خالد بن ولید در این صحنه بسیار تجلیل نموده و از وی به عنوان «سیف اسلام» یاد کرده اند. خالد بن ولید در زمان پیامبر نزد قبیله جذیمه رفت تا آنان را به اسلام دعوت کند، ولی از آنجایی که بین قبیله جذیمه و قبیله خالد بن ولید (بنی مخزوم) دشمنی بود، کینه دیرینه قبیلگی، خالد را بر آن داشت که علی رغم مسلمان شدن جذیمیان، نسبت به آنان بدبین باشد و به آنها حمله کند. وی عده ای از مردم مسلمان جذیمه را کشت و اموالشان را به غارت برد. رسول خدا از رفتار خالد ابراز انزجار نمود و فرمود: «خداوندا من از رفتار خالد بیزارم.» آنگاه امام علی علیه السلام را جهت دلجویی و پرداخت دیه به کشتگان آن حادثه به میان قبیله جذیمه اعزام نمود. پس از رحلت رسول خدا، خالد بن ولید به حمایت از گردانندگان شورای سقیفه بنی ساعده برخاست و برای اقتدار حکومت ابوبکر تلاش فراوان کرد. وی در جنگ با مرتدین و در جنگ های مسلمانان بر ضد رومیان و ایرانیان از فرماندهان اصلی جنگ بود. از جمله مهمترین جنایات فجیع خالد بن ولید در عصر حکومت ابوبکر، قتل مالک ابن نویره به اتهام شرک و برقراری رابطه نامشروع با همسر وی است. . . این فرازها کاملا شهادت می دهند که خالد دشمن اسلام و مسلمین بود و پیامبر اکرم هیچگاه چنین شخصی را فرمانده لشکر اسلام نمی کنند . اما در مورد فرماندهی خالد در جنگ موته نیز باید گفت : خود رسول اکرم شخصا در آن نبرد حضور نداشتند و ماجرا از این قرار بود که پس از شهادت فرمانده منتخب رسول خدا یعنی جعفر بن ابیطالب ، زید ابن حارثه به میدان آمد و پرچم لشگر اسلام را به دست گرفت و جنگید تا به شهادت رسید. پس از او نیز عبدالله بن رواحه که سومین فرمانده منتخب پیامبر بود فرماندهی لشگر را بر عهده گرفت و جنگید تا شهید شد. پس از شهادت سومین فرمانده، طبق دستور پیامبر، خود سپاهیان ثابت بن اقرم را به فرماندهی انتخاب کردند ولی او نپذیرفت. لذا مسلمانان خالد ابن ولید را برگزیدند . نکته دیگر اینکه این ابوبکر بود که علی رغم مخالفتهای عمر ، خالد را فرمانده لشکر خود کرد .

آخه شما که چیزی نمیدانید چرا الکی حرف میزنید مگه خلفا زنده بودن که بخوان معاویه رو خلیفه بکنن یه چیزی بگو که با عقل جور در بیاد، تا کی میخواین سترونی تو برف بکنید

اگه از مطالبی که نوشتید قصد نقد اصل مقاله رو دارید باید بگم معلومه که یا اصلا مقاله فوق رو نخوندید یا خوندید ولی چیزی نفهمیدید ، بحث در علت عدم جواز لعن یزید توسط برخی علمای عامه است که علتشو از زبان خود اونا ( تفتازانی ) بیان کردیم ، حالا این جملات شما این وسط خیلی نامفهومه! توصیه می کنم یک بار دیگه مقاله رو بخونید .

اَللّٰهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ،ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً ، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیٰادٍ وَابْنَ مَرْجٰانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَآلَ زِیادٍ وَآلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ

البته من فکر میکنم تفتازانی خودش قائل به لعن یزید می باشد و این سوال و پرسش را از زبان علماء اهل سنت بیان کرده گروهى از علماى اهل سنّت لعن وى را جايز مى دانند و برخى نيز به طور صريح يزيد را لعن مى كنند; از جمله: قاضى ابويعلى فرّاء،حافظ ابوالفرج ابن جوزى،حافظ ابوالحسن هيثمى،حافظ شيخ عبدالصمد بن حسن شيرازى، حافظ جلال الدين سيوطى،شهاب الدين آلوسى بغدادى،شهاب الدين ابن حجر مكّى،علاّمه برزنجى وشيخ محمّد عبده. در اين ميان برخى، از جمله آلوسى نيز پا را فراتر گذارده، وى را تكفير مى كنند. سعدالدين تفتازانى در شرح مقاصد مى نويسد: إنّ ما وقع بين الصحابة من المحاربات والمشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ، والمذكور على ألسنة الثقاة، يدلّ بظاهره على أنّ بعضهم قد حاد عن طريق الحق وبلغ حدّ الظلم والفسق; آن چه از جنگ ها و درگيرى ها بين صحابه اتّفاق افتاده است و بر صفحات تاريخ نوشته و بر زبان راست گويان جارى است، دلالت دارد بر اين كه بعضى از صحابه از مسير حق خارج شده و دچار ظلم و فسق شده اند. بنابراين سخن، فسق بعضى از صحابه و خروج آنان از مسير حق به اقرار سعدالدين تفتازانى مسلّم است. وى در پاسخ به چرايى سر زدن اين كارها از صحابه، مى افزايد: وكان الباعث له الحقد والعناد والحسد واللداد وطلب الملك والرياسة والميل إلى اللذات والشهوات، إذ ليس كلّ صحابيّ معصوماً ولا كلّ من لقي النبي صلى اللّه عليه وآله بالخير موسوماً، إلاّ أنّ العلماء لحسن ظنّهم بأصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله ذكروا لها محامل وتأويلات بها تليق; آن چه باعث اين ظلم و فسق شده، كينه، عناد، حسادت، خصومت، دنياخواهى، حبّ رياست و تمايل به هواى نفس و لذّات شهوانى است; چرا كه هر صحابه اى معصوم نيست و اين طور نيست كه هركس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را ببيند، فردى نيكوكار باشد، مگر اين كه علما با حسن ظنّى كه به صحابه دارند، كارهاى آنان را حمل بر صحّت كرده اند. پس بنابراين سخن تفتازانى، ارتكاب فسق از صحابه يقينى است. شاهد بر اين ادعا سخن زير است: وأمّا ما جرى بعدهم من الظلم على أهل بيت النبيّ صلى اللّه عليه وآله، فمن الظهور بحيث لا مجال للإخفاء ومن الشناعة بحيث لا اشتباه على الآراء، إذ تكاد تشهد بها الجماد والعجماء ويبكي له من في الأرض والسماء، وتنهَّد منه الجبال وتنشق الصخور، ويبقى سوء عمله على كرّ الشهور ومرّ الدهور، فلعنة اللّه على من باشر أو رضي أو سعى (وَلَعَذابُ اْلآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقى);1 اما آن حوادثى كه بر اهل بيت پيامبر عليهم السلام رخ داد، از ظلم و جنايتى كه آن چنان ظاهر و از پليدى آشكار بود كه بر هيچ كس مخفى نماند و نزديك بود كه زمين ها و شن زارها بر آن گواهى دهند و آن چه در زمين و آسمان ها بود، بر آن جنايت گريه كرد. كوه ها از آن ظلم، آهى اندوه ناك كشيده و صخره ها شكافته شد و زشتى اين جنايت بر پيشانى ماه ها و مرور زمان ها باقى ماند. پس لعنت خداوند بر هر كسى كه با آن ها همراه شود، يا تلاشى در مسير ايشان انجام داده و يا به كار آن ها رضايت داشته باشد. «هر آينه عذاب جهان آخرت شديدتر و بقاى آن بيشتر است». تفتازانى در ادامه سؤالى را مطرح مى كند و مى گويد: فإن قيل: فمن علماء المذهب من لم يُجَوّزِ اللعن على يزيد، مع علمهم بأنه يستحق ما يربو على ذلك ويزيد. قلنا: تحامياً عن أن يرتقى إلى الأعلى فالأعلى;1 پس اگر كسى بگويد: دانشمندان مذهب با وجودى كه علم به استحقاق لعن بر يزيد را دارند، چرا لعن او را جايز نمى دانند. در پاسخ بايد گفت: به جهت پيشرفت نكردن لعن به خلفاى پيشين...! آرى، اگر يزيد لعن شود، لعن او بالاتر مى رود و به پدرش سرايت مى كند. آن گاه به بالاتر از معاويه هم سرايت خواهد كرد. به همين جهت، وقتى از حافظ عبدالمغيث بن زهير حنبلى بغدادى، پرسيدند: چرا از لعن يزيد منع مى كنى؟ پاسخ داد: انما قصدت كف الألسنة عن لعن الخلفاء، وإلاّ فلو فتحنا هذا لكان خليفة الوقت أحق باللعن;2 تا خلفا مورد لعن قرار نگيرند. پس با اين بيان، هدف كسانى كه از لعن يزيد جلوگيرى مى كنند روشن شد. شايد آنان هم يزيد را مستحق لعن بدانند; اما براى اين كه لعن ترّقى نكند و بالاتر نرود، مانع از لعن يزيد مى شوند. .................................................................. 1 . شرح مقاصد: 2 / 306 ـ 307. 2 . ر.ك: سير أعلام النبلاء: 21 / 161.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.