تشیع و تصوف در کتاب نورعلی تابنده

  • 1394/03/23 - 20:41
با اینکه تشیع و تصوف از جهت لغوی و مفهومی دو معنای کاملاً متفاوت هستند؛ در کتاب آشنایی با عرفان و تصوف که مولف آن نورعلی تابنده قطب فرقه صوفيه گنابادی است، خلاف این مطلب ادعا شده است و بر آن برهان‌های غیرمنطقی آورده شده است. در اينجا سعی شده در مورد لغات تشیع و تصوف و هم‌چنین اتحاد معنایی آن دو لغت مورد بررسی قرار گيرد...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با اینکه تشیع و تصوف از جهت لغوی و مفهومی دو معنای کاملاً متفاوت هستند؛ در کتاب آشنایی با عرفان و تصوف که مولف آن نورعلی تابنده قطب فرقه صوفيه گنابادی است، خلاف این مطلب ادعا شده است و بر آن برهان‌های غیرمنطقی آورده شده است. در اينجا سعی شده در مورد لغات تشیع و تصوف و هم‌چنین اتحاد معنایی آن دو لغت مورد بررسی قرار گيرد.

تشیع از ماده "شیعه" است که در لسان العرب این‌طور ترجمه شده: «الشِّيعةُ: أَتباع الرجل و أَنْصارُه.[1] شیعه یعنی پیروان یک شخص و یاران او». و همچنین تشیع از باب تفعل است که در معنای تأکید و مبالغه به‌کار رفته است. همان‌طور که در لسان العرب چنین می‌نگارد: «تَشَيَّعَ في الشي‏ء: اسْتَهلك في هَواه‏[2] یعنی هلاک شود در هوای آن چیز»، به عبارتی تشیع تبعیت خالص و محض را گویند.

و اما از جهت تاریخی آنچه از احادیث به ما رسیده است این است که در همان زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) شیعه به معنای کسانی بوده است که پیرو و تابع امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(علیهما صلوات الله) بوده‌اند؛ همان‌طور که در دعای ندبه می‌خوانیم که پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «و شیعتک علی منابر من نور.[3] شیعیان تو بر منابری از نور هستند». و همچنین در تفسیر «أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة [بینه/7] فقط آنها بهترین خلایق هستند» نیز رسول خدا در لحظات پایانی عمر مبارکشان به وصی و جانشین خود این‌چنین فرمودند: «فَإِنَّهُمْ شِيعَتُكَ وَ أَنْصَارُكَ وَ مَوْعِدِي وَ مَوْعِدُهُمُ الْحَوْضُ يَوْمَ الْقِيَامَة[4] پس همانا آن‌ها شیعیان تو و یاران تو هستند و وعده‌گاه من و آنها در روز قیامت حوض (کوثر) است.» و شیخ مفید نیز از رسول‌الله (صلی الله علیه و آله) روایتی نقل کرده است که حضرت می‌فرمایند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ عُلِّمْتُ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَ مُثِّلَتْ لِي أُمَّتِي فِي الطِّينِ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا- وَ نَظَرْتُ فِي السَّمَاوَاتِ كُلِّهَا فَلَمَّا رَأَيْتُ رَأَيْتُكَ يَا عَلِيُّ فَاسْتَغْفَرْتُ لَكَ وَ لِشِيعَتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.[5] سبع المثانى‏(سوره مباركه حمد كه‏ دو بار خوانده مى‏ شود) به من تعليم داده شده است و امّت من در عالم طين (عالم ذرّ) براى من تصوير شد تا اينكه به كوچك و بزرگشان چشم انداختم و در همه آسمان‌ها نظر افكندم و چون خوب نگريستم اى على تو را ديدم، پس براى تو و تمامى شيعيانت كه تا روز قيامت مى‏ آيند آمرزش طلبيدم.» اینکه پیدایش شیعه از زمان بعد از رحلت یا شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است، از کم‌اطلاعی و بررسی نکردن روایات و تاریخ است و الا با تحقیق در روایات منقول از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به‌وضوح می‌توان پی برد که لفظ شیعه و شیعیان امیر المومنین (علیه‌السلام) در زمان حضرت ختمی‌مرتبت لفظ و گروهی کاملاً شناخته‌شده بوده‌اند.

اما در مقابل، اثری از لفظ تصوف که برای آن معانی متعددی گفته‌اند، در عرب بلیغ نیست.(عرب‌ها تا حدود زمان امام سجاد(علیه‌السلام) بلیغ بودند و بعد از آن بر اثر جنگ‌هایی که در آن زمان با پادشاهی ایران و روم شد و زبان عجم با عربی مخلوط شد، روال بلاغت عربی کم‌کم دچار افول شد و کلمات عربی بعد از آن را "تولیدشده"  یا "مولده" گویند.) و به گفته لغوی شهیر صاحب کتاب مصباح المنیر: «تَصَوَّفَ: الرَّجُلُ وَ هُوَ (صُوفِيٌّ) مِنْ قَوْمٍ (صُوفِيَّةٍ) كَلِمَةٌ مُوَلَّدَة.[6] تصوف الرجل یعنی او صوفی است؛ از قوم صوفی است و کلمه‌ای تولید‌شده است.» پس لفظ تصوف کلمه‌ای تولید شده است که بعد از عرب فصیح و بلیغ بوده است و قرینه بر این مطلب هم؛ علاوه بر این ادعای لغوی شهیر، این است که اثری از لغت تصوف در کتاب‌های معتبر مثل لسان العرب و امثال آن نیست. همچنین  اثری از گروهی به نام صوفیه با این تشکیلات و عقاید فعلی که از آن‌ها مشاهده می‌شود؛ در زمان رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله) نبوده است و حداکثر چیزی که در صدر اسلام وجود داشته است، زهد افراطی بود که غالبا مورد مذمت معصومین قرار مي گرفت.

اما کتاب آشنایی با عرفان و تصوف، در ادعایی واهی و پوچ لفظ تشیع و تصوف را مترادف خوانده و می‌نویسد: «در مورد تشیع و تصوف(دو لغت درواقع برای یک حقیقت) محققین به‌خصوص غربی‌ها اشتباهات فراوانی دارند.»[7] و بعد از آن در ادعایی دیگر حقیقت شیعه و تصوف را مکتب و تفکر و منش می‌خواند و می‌نویسد: «وقتی خود مکتب ملاک باشد، نباید به لغت پرداخت.»[8] عجیب است که نویسنده‌ی این مقدمه حتی فرقه‌ی جعلی صوفیه را جزء شیعه معرفی نمی‌کند و ادعا می‌کند مکتب شیعه همان گفته‌های صوفیه است. درحالی‌که برای کسی که احوال بزرگان این گروه را مطالعه کند، پرواضح است که قولا و عملا آن‌ها مخالف مکتب و رویه‌ی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) -که عمود و رکن مکتب شیعه هستند- بوده‌اند و برای اثبات این ادعا کفایت می‌کند روایتی که از امام رضا(علیه‌السلام) منقول است که فرمودند: «عَنِ الرِّضَا(علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ ذُکِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِیَّةُ وَ لَمْ یُنْکِرهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَیْسَ مِنَّا وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ فَکَأَنَّمَا جَاهَدَ الْکُفَّارَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّه.[9] کسی که نزد او از صوفیه یادی شود و او با زبان و قلب خود صوفیه را انکار نکند از ما نیست و کسی که صوفیه را انکار کند گویا که مقابل (چشمان) رسول‌الله جهاد کرده است.»

پی‌نوشت:

[1]. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، انتشارات داراحیاء التراث العربی، 1408 قمری، جلد ‏8، ص 188
[2]. همان، ص 190
[3]. قمی شیخ عباس، مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه، چاپ نهم،1387، ص 806
[4]. الهلالی سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، مصحح: انصاری زنجانی خوئینی محمد، قم، الهادی‌، ۱۴۰۵ هجري قمري،ص 832
[5]. مفيد محمد بن محمد، الأمالي(للمفيد)، مصحح: استاد ولى حسين و غفارى على اكبر، كنگره شيخ مفيد، 1413 قمری، قم‏، ص 89
[6]. فيومى أحمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج 2، موسسه دار الهجرة، قم، ‏1414 قمری، ص 352
[7]. تابنده نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف، انتشارات حقیقت، تهران، 1383، چاپ سوم، ص 1
[8].همان، ص 2
[9]. نوری حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، مصحح مؤسسة آل البیت علیهم السلام، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ قمری، ص ۳۲۳

تولیدی

دیدگاه‌ها

من کارشناس ارشد ادیان و عرفان هستم. از اینکه با این صراحت نکته به این بدیهی را که تصوف و تشیع از ابتدا یکی بودند پوچ و بی اساس خواندید متعجب و متاثر شدم.. جهت اطلاعتان عرض میکنم این نکته از بدیهیات در عرفان و تصوف است و رد و انکار شما هم تاثیری در اصل ان ندارد چون متخصصین این رشته نیستید و جهل شما به ان باعث شده این مطلب را بنویسید و باعث سوظن افراد عادی جامعه بشوید. واقعا مطالبی که توسط اشخاص در سایتها نوشته میشوند بیشتر پوچ و از سر بی اطلاعی است ولی شما عینا به صوفیه توهین کردید با حدیث جعلی از امام رضا!؟ جهت اطلاع شما امام رضا بودند که خرقه و اجازه به معروف کرخی که ام السلاسل بودند دادند... قضیه خرقه و اجازه مستقیما و یا غیر مستقیم به جز فرقه نقشبندیه به شخص امام علی میرسد و دقیقا تصوف و تشیع یکی هستن...اگر در زمانهایی مانند صفویه و مکتب اصفهان در رد صوفیه اشخاصی مانند ملاصدرا و شاگردان و اساتیدش نوشته اند به عنوان مثال رساله سه اصل ملاصدرا منظورشان رد تصوف دروغین بوده است و اگرنه خود انها به صوفی صدیق بودنشان مباهات میکردند و خود را شیعه و صوفی میدانستند. اگر شما نمیتوانید سخنان اشخاصی مانند نور علی تابنده را درک کنید ایراد از شما نیست سطح سخنان بالاتر از درک و فهم افرادی است که پنجره قلب خود را به ان بسته اند...و اگرنه این سخن نکته تازه ای نیست که ایشان از خودشان اختراع کنند و شما میتوانید دقیقا در کتاب ارمانها و واقعیتهای اسلام اثر دکتر سید حسین نصر و به خصوص فصل پنجم کتاب به تفصیل توضیحات ایشان پیرامون تشیع و تصوف و طریقت را مطالعه کنید از شما خواهش میکنم اگر قلبتان کدورتی نسبت به عرفان و تصوف دارد هرگز دیگر اظهار نظری عمومی درباره ان نکنید که روی سایرین تاثیر بگزارد چون این شاید حتی در پیشگاه خداوند گناهی نابخشودنی و توهینی بزرگ به ایشان باشد...

سلام علیکم در مقاله فوق دو بحث کاملا مجزا است اول مبحث لغویی که آیا تصوف و تشیع مترادف هستند یا خیر ؟ دوم آیا در رویه و منش و تفکر تشیع همان تصوف است؟ بحث اول مربوط به ادبیات عرب است که در تخصص شما نیست و مبرهن توضیح داده شده است . در مورد دوم هم شما چند ادعا داشتید: 1.حدیث امام رضا جعلی ست. 2. ملا صدر ا به صوفی بودنش افتخار می کرده است. 3. اینکه امام رضا به معروف کرخی خرقه و اجازه داده اند. همه ی این ادعاها احتیاج به اثبات دارد؟

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.