بابیت
این تصور که دولت قاجار به دلیل سرکوب بابیان جلوی پیشرفت بابیت را گرفت، شاید چندان صحیح نباشد. چرا که بعلاوه حمایت های درونی برخی عناصر حکومتی از این جریان، بابیت به ابزار تسویه های سیاسی درون حکومتی تبدیل شد و دامن زدن به آن، موجب گسترش بابی گری در کشور گردید.
پیامبرخواندهی بهائی کتاب بیان علیمحمد شیرازی را اثری بلندمرتبه و بینظیر دانسته است. اما جالب است بدانیم که این اثر به اصطلاح الهی و بینظیر جناب باب، حاوی جملات لغو و بیهودهای میباشد. از اینرو علیمحمد شیرازی در یکی از بندهای این کتاب که حدوداً در سنّ 29 سالگی نوشته، به معلّمش دستور داده تا وقتی پنج سالش تمام نشده او را كتک نزند!
پیامبرخواندهی بهائی، ضمن تمجید از کتاب بیان علیمحمد شیرازی، هرگونه ادعای نسخ آن را از جانب خود رد کرده است. اما از آنجایی بهائیان که از توجیه آثار و احکام غیرعقلانی جناب باب بازماندهاند، نوشتهجات او را منسوخ برشمردهاند. اما اگر بهائیت ناسخ بیان بوده، پس جناب بهاء، برای جذب پیروان جناب باب، به دروغ متوسل شده است؟!
طبق تعریف بهائیان از دین، اگر آموزهای سبب جنگ و خونریزی شود اطلاق دین بر آن صحیح نیست. اما این ادعا در حالیست که به تصریح متون بهائی، بابیت، مروج خشونت و خونریزی بوده است. لذا طبق تعریف پیشوایان بهائی، مسلک بابیت دین به شمار نیامده و بهائیتی که خود را ادامهی بابیت و موعود باب برشمرده نیز از دایرهی ادیان خارج خواهد بود.
مبلّغین بهائی در توجیه تبدل ادعاهای علیمحمد باب، او را در اصل دارای مقام خدایی و پیامبری دانسته که ادعای بابیت و مهدویتش را پوششی برای پذیرش مردم در ابتدا دانستهاند. اما بر فرض که این توجیه باب را قبول کنیم و او را به عنوان پیامبری اولوالعزم بپذیریم، پس تکلیف امام زمان (علیه السلام) و موعود اسلام چه میشود؟!
یکی از پیجهای تبلیغی بهائیت با استناد به خبرگزاری مهر، گم شدن متن توبه نامهی باب در مجلس را دلیلی بر انکار اصل توبهی علیمحمد شیرازی گرفت. اما به راستی اگر مشکل بهائیان سند توبهی باب است، که شرح آن در کتابهای معتبر ایشان به تفصیل ذکر شده و اگر به دنبال بهانهجویی هستند که این خبر، بهانهی خوبی است.
حسینعلی بهاء در جایی مطالب خود را عین کلمات باب خوانده که هیچ نسخی در آن صورت نگرفته؛ اما در جایی دیگر، کتاب بیان را تا سطح زیادی پایین آورده است. اما این تناقضگوییهای بهاء، تنها به این صورت قابل توجیه است که او در ابتدا، با هدف جذب بابیها، ادعای برتری آثار خود و نسخ آثار باب را رد کرده و در ادامه، خلاف آن را مطرح نموده است.
پیروان بابیت پس از تبعید به عراق، از آشوبهای خود دست نکشیده و جنایات کمسابقهای را در این کشور رقم زدند. اما جالب آنکه پیامبرخواندهی بهائی (به عنوان سرکردهی بابیان)، نه تنها از این آشوبها جلوگیری نکرد، بلکه خود پیشگام این جنایات بود. اینها همه در حالیست که بهائیان، پیامبرخواندهی خود را پیامآور صلح و ناسخ جنگ میدانند!
یکی از این شواهد حمایت استعمار روستزار از جریان آشوبطلب بابیت را میتوان در تأمین تسلیحات و آذوقهی آنان برشمرد. از اینرو منابع بهائی، منبع تأمین تسلیحات و آذوقهی بابیان شورشی زنجان را منابع نامعلوم معرفی و امان الله شفا با بیان شواهدی، نظریهی پشتیبانی بابیان از جانب دولت استعماری روس تزار را تقویت کرده است.
پس از اعدام علیمحمد باب، یکی از مهمترین اقدامات بابیان، طرح ترور ناصرالدین شاه است. اما ناکارآمدی نقشهی آنان، موجب انتقام از بابیان شورشی شد. در این میان، شواهدی بر نقش اساسی پیامبرخواندهی بهائیت در ترورها و ناآرامیهای کشور وجود دارد؛ شواهدی که ادعای صلحپروری این مدعی دروغین را به شوخی مضحک مبدل ساخته است.
علیمحمد شیرازی یکی از مدعیان دروغینی است که مدعی مقام مهدویت شده و خود را امام دوازدهم شیعیان دانسته است. اما جالب است بدانیم در عین حال، علیمحمد باب به وجود حضرت حجّت بن الحسن العسکری (علیه السلام) اعتراف کرده و ضمن کافر دانستن منکر نواب اربعهی ایشان در عصر غیبت صغری، اعمال آنان را حبط شده دانسته است.
بهائیان بر این باورند که علیمحمد شیرازی، قائم موعود اسلام بوده که در سال 1260، ادعای خود را علنی نموده است. این در حالیست که علیمحمد باب (در تفسیر سورهی کوثر خود)، با اشاره به دو غیبت صغری و کبری برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و نام بردن از نواب خاص ایشان، امام زمانی را تبیین کرده که هیچگونه تطبیقی با او ندارد.
ادوارد براون که نزد بهائیان از جایگاه ویژهای برخوردار است، در مقدمهی خود بر کتاب نقطة الکاف، ریشهی فرقهی بابیت و مسلک شیخیه را یکی دانسته است. اما این ادعا زمانی بیشتر تقویت میشود که مدعی قائمیت بابیت، خود را شاگرد مکتب شیخیه میدانسته و از عقاید باطل پیشوایان شیخی، برای توجیه قائمیت خود و ادعای نسخ اسلام استفاده کرده است.
مبلّغان بهائی مدعی شدند که احاديث اسلامی دورهی آیین بابی را بین 5 تا 19 سال دانستهاند. این در حالیست که اولاً: نویسندگان بهائی، حتی یکی از این روایات را ذکر نکردهاند! ثانیاً: اگر منظور آنان، تاریخهایی است که برای شهادت یا رحلت امام زمان (عجّل الله فرجه) ذکر شده؛ باید گفت این هم با ادعای آنان همخوانی ندارد.