31فروردین92 مخالفت علنی گنابادیه با قرآن و سنت!

  • 1392/02/03 - 04:44
سایت مجذوبان نور که وابسته به دراویش گنابادیه است در روز 31فروردین92 مخالفت علنی خود را با قرآن و سنت اعلام کرد و با دشمنان اسلام بار دیگر هم صدا شد.
قران

سایت مجزوبان نور  با انتشار مقاله ای، دستورات قرآن مبنی بر حکم مفسد فی الارض و محارب با خدا و رسول را خشونت آمیز خواند و آن دو را ابزار رفتار خشونت آمیز حکومت دینی با مخالفین خود  دانست  و عنوان کرد بسیاری از مردم سرزمین ها کشته  می شوند یا به جوخه اعدام سپرده  می شوند و متولیان حکومت گر دینی دلیل شرعی خود را به قرآن نسبت می‌دهند. (1)

حال برای اینکه به دراویش گنابادیه بفهمانیم که آیا احکام اسلام خوشونت آمیز است یا نه و آیا حکومت اسلامی باید نسبت به این مسائل چگونه برخورد کند توجه عزیزان را به مطالب زیر جلب میکنم: متاسفانه جهان غرب و ایادی آنان در داخل و خارج, با همه تـوان تـلاش کـرده اند که از اسلام چهره ای خشن و خون آلود ترسیم کـنـند. چهره ای که در آن انسان دوستی, مدارا, صلح و صفا جایی نـدارد.جدیدا آقای نور علی تابنده هم به این جرگه اضافه شده تا خودی نشان دهد و ابراز وجود کند تا از دشمنان نظام و اسلام عقب نیفتد!

 پیش از انقلاب اسلامی, این شبهه بارها از سوی متفکران اسلامی بـه بـوتـه نـقد و تحلیل گذارده شد و پاسخ درخور خود را دریافت کرد.

 پـس از انـقـلاب اسـلامـی, بـا حـضور اسلام در صحنه اجتماع, ایادی اسـتـعـمـار در لباس شرق شناس و متفکر و نظریه پرداز و روزنامه نـگـار بـرای رویـارویی با انقلاب اسلامی، از خشونت گـرایی اسلام سخن گفتند.شماری از همفکران آنها و غرب زدگان بـی هـویـت در داخل نیز, با آنان همنوا شدند.شماری از آنها که عـلاقـه ای هم به اسلام داشتند به توجیه مسأله ای چون: جهاد, حدود و تعزیرات و...پرداختند و به کژراهه افتادند. اینان برای زدودن خـشـونـت از چـهـره اسلام, خواهان دگرگونیهایی در احکام اجتماعی اسلام, شدند.

 در ایـن مـیان, شماری از لیبرالها تا آن جا پیش رفتند که احکام اجـتماعی اسلام, بویژه احکام جزایی آن را دستورهایی غیرانسانی و خشونت آمیز خواندند که نه مفید است و نه در خور اجرا. {2}

 بـرخـی از اعـضـای دولت موقت, همچنین جبهه ملی, در برابر قانون (قـصاص) ایستادند و صف آرایی کردند و در اعلامیه ای از هواداران خـود خـواسـتـند که برای رویارویی با این قانون, به اصطلاح آنان غیرانسانی, به خیابانها بیایند.{3}

 در برابر این شبهه افکنی ها, متفکران اسلامی,بویژه امام خمینی{4} و شـاگردان آن بزرگوار {5}به دفاع از اسلام و آموزه های حیات بخش آن برخاستند و به نقد و تحلیل سخنان یادشده پرداختند.

استاد شهیدمطهری, در برهه ای این مهم در دستور کار خویش قرار می دهد و بـه خـوبـی تـمـامی زوایای آن را بررسی میکند و ردپای اثرپذیری شـمـاری از مـسلمانان  {6} را در اول مشروطیت از این انگاره به درسـتـی می نمایاند و از اهل نظر و فکر و تحقیق می خواهد که به دفاع از منطق اسلام بپردازند.{7}

 در ایـن نوشتار, به کالبد شکافی واژه خشونت از نگاه شهید مطهری می پردازیم و سپس با اشاره به فلسفه احکام جزایی اسلام, پاره ای از آنـهـا را بـه بـوتـه بـررسی و تحلیل می نهیم که ببینیم آیا خشونت زایند و یا خشونت زدا.

کالبد شکافی مفهوم خشونت

 بـیـش تـر کـسانی که از خشونت سخن گفته اند, به روشنگری و بیان مـقـصـود خـود از ایـن واژه نپرداخته اند. شاید از نگاه آنها مـفـهـوم این واژه روشن بوده و نیازی به شناساندن و شرح نداشته اسـت.امـا استاد مطهری چنین شیوه ای را دنبال نکرده, بلکه با اشاره بـه مـفـهـوم لـغـوی خـشونت, به کالبد شکافی دقیق و عالمانه آن پرداخته است:

 (مـحـبـت و نـقـطه مقابل آن خشونت است. البته نقطه مقابل محبت, مـعمولا بغض است, ولی اثر محبت احسان و نرمی است و اثر بغض قهرا خشونت است و سخت گیری.) {8}

 اسـلام دیـن فطری است. هم مهر می ورزد و هم خشم. در زمان مهرورزی, بـا تمام وجود مهر می ورزد و در زمان خشم, بی هیچ چشم پوشی, برای حـیـات فرد و جامعه و پویندگی و بالندگی آنها, خشم خود را بسان صاعقه بر سر پایمال کنندگان حقوق مردم و سرکشان فرو می ریزد.

 بـا ایـن حال, شماری از دانشوران و صاحب نظران غربی, در مقایسه اسـلام بـا مـسـیحیت, مسیحیت را ستوده اند, غافل از این که چنین آیین و دینی, خشونت زاست و خشونت گستر. آنها, با نادیده انگاشتن چنین اصل مهمی, به اسلام خرده گرفته و نوشته اند:

 (اگر در اسلام مساله محبت به انسانها مطرح است, (و اگر در اسلام) احـسـان بـه انـسـانها و نرمش در مقابل انسانها (مطرح است). در مـقـابل, دشمن داشتن انسانها هم و خشونت به خرج دادن...هم مطرح است.) {9}

 درباره مسیحیت نوشته اند: (عـیـسای مسیح به محبت دعوت می کرد. در محبت هم میان افرادی که بـایـد بـه آنـهـا محبت شود استثنإ نمی کرد, خداپرست باشند یا نباشند, پیرو عیسی 19 باشند یا نباشند.)

 شـمـاری, کـه شـعـاع دید و نگاه آنان کوتاه و سطحی است, به صرف بـرخـورد بـایک اندیشه و عملی به ظاهر خشونت آمیز از سوی انسان یـا مکتبی, آن را محکوم می کنند. اما واقع گرایان, بدون شتاب و افـتـادن در دام احـسـاس و عـاطـفـه و هـیـجـانـهای زودگذر, به کـالـبـدشـکـافی و تحلیل موضوع و پیامدهای آن پرداخته و سپس به داوری مـی نـشـیـنـند. استاد شهید, با چنین نگرشی به موضوع, با یادآوری سخن گرانمایه زیر از پیامبر گرامی اسلام(ص):(احبب للناس ماتحب لنفسک واکره لهم ما تکره لنفسک.) {10}

 بـرای دیـگـران, همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری و همان را دشمن بدار که برای خود دشمن می داری.

 یـادآور می شود: این دستور در همه شریعتهای بزرگ, همانند شریعت موسی, عیسی و ... یکسان است.

 سـپـس اسـتاد پرسشی را بدین گونه طرح می کند: آیا این دستور در دیـگـر شـرایع کلی و مطلق است؟ ولی در اسلام این گونه نیست؟ آیا در اسـلام معنی حدیث بالا این است که: برای مردم دوست بدار آن چه را بـرای خـود دوسـت مـی داری, مگر برای بعضی از مردم. یا برای مـردم دوسـت بـدار آنچه را برای خود دوست می داری, مگر در بعضی از امور.

 اسـتـاد شهید, در پاسخ به پرسش یاد شده می نویسد: اسلام با دیگر شـریـعتهای آسمانی در این اصل کلی اختلاف ندارد. اختلاف در تفسیر محبت و برابرسازی آن بر موارد و نمونه های آن است {11} که در عرصه هـای گوناگون چالشهایی را در پی داشته است. بنابراین, باید دید مـقـصود از محبت و دوستی چیست؟ آیا مقصود محبت ظاهری است; یعنی کـاری کـنـیم که طرف مقابل خوشش بیاید, هر چند برای او در واقع زیان داشته باشد.

 یـا مقصود از محبت, محبت عقلانی و منطقی است؟ یعنی آنچه در واقع خـیـر و سـعادت است, همان گونه که برای خود می خواهی برای عموم مردم بخواه.

 آن گـاه, اسـتاد, برای روشن تر شدن مفهوم ظاهری و سطحی محبت از مفهوم واقعی آن به چند نمونه زیر اشاره می کند:

 1. مـمـکن است انسان گاه چیزی را برای خودش دوست بدارد که برای او زیـان آور بـاشـد. در مـثـل کسی که بیماری قند دارد, شیرینی بـرای او زیان دارد, ولی او شیرینی را دوست دارد. آیا درست است کـه در ایـن جـا بـگوییم چون تو شیرینی را دوست داری, برای همه مـردم دوست بدار, حتی برای کسانی که بیماری قند دارند؟ بی گمان چنین تفسیری از محبت در هیچ یک از شریعتها درست نیست.

 2. پدر و مادر فرزند خود را دوست دارند, این دوستی دوگونه ممکن است جلوه نماید:

 الـف. مـمـکن است برای شماری از پدر و مادرها, مقیاس دوستی این بـاشـد کـه هـر چه فرزندشان خواست و دوست داشت در اختیارش قرار دهـند و از هر چه بدش آمد, به او ندهند. حالا اگر این کودک مریض اسـت و پزشک برای او آمپول و دیگر داروهای تلخ و بدمزه را نسخه کرده و کودک هیچ یک از اینها را دوست ندارد.

 نـوعـی از دوسـتی این است که پدر و مادر این داروها را به کودک ندهند, چون ناراحت می شود!

 ب. گـونـه دیگر از محبت نسبت به فرزند محبت عقلانی و منطقی است.

 چـون پـدر و مادر, بچه خود را دوست دارند, هر چند با ناراحتی و نـاآرامی کودک, با همه توان تلاش می کنند که داروها را به هنگام به او بخورانند.

 پـدر و مـادری کـه دوسـتی اش عاقلانه و منطقی است, نمی تواند به خـواسـت فـرزنـد در زمان حال بسنده کند, بلکه باید آینده او را نیز, در نظر بگیرد.

 3. خـانـواده ای دارای چند فرزند است. پدر و مادر, همه آنها را دوسـت دارنـد. حـال اگـر یـکی از اینها به حق دیگر فرزندان دست درازی کـنـد, آیـا مـی تـوان گـفـت: چون پدر و مادر او را دوست دارنـد, بـایـد او را آزاد بـگـذارنـد. در این جا دوستی و محبت دیـگران هم مطرح است. در این جا دوستی عقلانی و منطقی اقتضإ می کند که مصلحت جمع معیار و مقیاس باشد, نه فرد. {12}

 نـمـونه های فراوانی در جامعه داریم که مصلحت جمع با مصلحت فرد بـرخـورد مـی کـند. در این جا, حتی مصلحت فرد این است که مصلحت او, فدای جمع شود:

 [)در این گونه موارد] خود محبت ایجاب می کند, عدم نرمی را, خود مـحـبـت ایـجـاب می کند خشونت را. خود محبت گاهی ایجاب می کند, حـداکـثر چیزی را که طرف برای خودش بدی تلقی می کند, مثلا اعدام را آن جا که پای مصلحت جمع در میان است.) {13}

 سپس استاد شهید, به عنوان نمونه از (قصاص) سخن به میان می آورد و یـادآور مـی شود: در اسلام اگر کسی به عمد بی گناهی را از بین بـبـرد, اسـلام اجازه قصاص می دهد که این را به مجازات او اعدام کـنـنـد. ممکن است گروهی بگویند: این قاتل یک نفر را کشته, چرا ما باید فرد دیگری را بکشیم.

 اگـر کشتن کار بدی است; چرا ما باید این کار بد را تکرار کنیم؟ قرآن به این شبهه پاسخ می دهد:
(ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب.) {14}

 ای خردمندان, قصاص مایه حیات و زندگی است.

 ایـن گونه کشتن را مرگ نینگارید حیات و زندگی بینگارید, ولی نه زنـدگی فرد, بلکه زندگی جمع. یعنی با قصاص یک نفر قاتل و سرکش, حـیـات جامعه و افراد دیگر را حفظ کرده اید; چرا که اگر شما به مـتـجـاوز و قاتل که یک نفر بی گناهی را کشته است, مهلت دهید و جـلـوگیری نکنید, فردا و فرداها دیگرانی پیدا می شوند و دست به خـون بـی گـناهان می آلایند پس این را کم شدن افراد جامعه نباید انـگـاشـت کـه حـفظ و بقای جامعه, در گرو آن است. با این نگاه, مفهوم (قصاص) دشمنی با انسان نیست.بلکه دوستی با انسان است.

 

منابع:

1-سایت مجذوبان نور مورخ 31فروردین92

2-روزنامه (کیهان), 1358/3/7.

3- (صـحـیفه نور), مجموعه رهنمودهای امام خمینی, ج15/2, ارشاداسلامی.

4-. همان مدرک 19/ ـ 21.

5-. (او بـه تنهایی یک امت بود), زندگی نامه و مصاحبه های شهید بـهـشتی, از مجموعه راست قامتان جاودانه تاریخ, دفتر اول211/ ـ ;215 دفتر سوم905/, واحد فرهنگی بنیاد شهید.

 6-. (پیرامون جمهوری اسلامی)136/, صدرا.

 7-. همان مدرک; (مجموعه آثار), ج354/1, صدرا.

 8- (تعلیم و تربیت در اسلام)218/, الزهرإ.

 9- همان مدرک.

 10-. همان مدرک.

 11-. (نـهـج البلاغه), نامه31/, فیض الاسلام921/ با اندکی تفاوت در واژه هـا با آنچه شهید مطهری آورده است; (مستدرک حاکم), ج168/4 نیز محتوای آن را آورده است.

 12-. (تعلیم و تربیت در اسلام)219/.

 13- همان مدرک220/ ـ 222.

 14- همان مدرک222/.

  15 سوره (بقره), آیه 179.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.