داستان جنایت بهمن اردشیر در حق فرامرز پسر رستم
بهمن اردشیر، نوه کیگشتاسپ (نخستین پادشاه زرتشتی ایران)، از سر قلدری و تکبر، برای اینکه برتری خود را به رخ بکشد، فرمان داد خاندان رستم را بازداشت کنند. او حتی فرامرز پسر رستم را به قتل رساند. بهمن اردشیر، عاقبت از این رفتارهایش پشیمان شد. اما آیا رفتارهای او قابل جبران بود؟
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در شاهنامه کوشیده است که عدالت را در روایت تاریخ مراعات کند. چنان که بارها از رفتارهای زشت شاهان و شاهزادگان یاد کرده است. از جمله در داستان «بهمن اردشیر و قتل فرامرز» که به صراحت، بد رفتاریهای بهمن را بیان میکند.
در شاهنامه آمده است:
اسفندیار، پسر کیگشتاسپ، از پدرش خواست که حکومت را به او واگذار کند. اما کیگشتاسپ برای اینکه شرّ پسر را از سر خود رفع کند، او را به جنگ رستم فرستاد. رستم کوشید که از جنگ صرف نظر کند، اما اسفندیار نپذیرفت. پس نبرد رخ داد و اسفندیار زخمی شد.
اسفندیار که در حال مرگ بود، پسرش بهمن اردشیر را به رستم سپرد و به او گفت که نمیخواهم پسرم تحت سرپرستی پدرم کیگشتاسپ باشد. پس رستم، بهمن اردشیر را بزرگ کرد.[1]
مدتی بعد، رستم به دست برادرش شغاد کشته شد. سالها بعد هنگامی که بهمن به پاشاهی رسید، بر آن شد که انتقام خون پدرش را از خاندان رستم بگیرد! پس یاران خود را گرد آورده؛ به آنان گفت: اکنون، جای آن است که من به انتقام خون پدر به خاندان رستم بتازم. زال (پدر رستم) که از مقصودِ بهمن آگاه شد، پیامی به او فرستاد و ابراز بندگی کرد و گفت: تو خود از داستان، آگاهی و میدانی که رستم، در پی کشتن اسفندیار نبود و آنچه گذشت، سرنوشت بود. میدانی که از منِ زال، هرگز زیانی به تو نرسید و هر چه توانستم به تو خوبی کردم.
اما بهمن اردشیر، پوزش زال را نپذیرفت، پس با لشکریان خود به سوی زال تاخت و او را به بند کشید و داشتههای او را تاراج کرد و گنجهای خاندان رستم را به یاران خود بخشید:
هم اندر زمان پاى كردش ببند
ز دستور و گنجور نشنيد پند
همه زابلستان بتاراج داد
مهان را همه بدره و تاج داد [2]
فرامرز که از این داستان آگاه شد، رنجیده خاطر، با لشکریانش به سوی بهمن تاخت. نبردی سخت رخ داد. فرامرز اسیر شد و به فرمان بهمن، او را به دار آویخته، تیرباران کردند.[3]
پس از این رخدادها، پشوتن به بهمن گفت: تو پادشاهی خود را مدیون رستم و پدرش زال هستی، نه پدر و پدربزرگت. پس زال را رها کن. بهمن اندکی اندیشید، پس سخن پشوتن را پذیرفت و از رفتار خود پشیمان شد. آنگاه فرمان داد تا زال را از بند رها کرده، سپس پیکر فرامرز پسر رستم را با احترام به دخمه بسپارند.[4]
آن پشیمانی بهمن اردشیر نشان میدهد که رفتارش با خاندان رستم، درست نبود، منطقی و شرافتمندانه نبود. از سویی، فردوسی شرافتمندانه، این داستان را پنهان نمیکند، بلکه به روشنی آن را بیان میکند.
پینوشت:
[1]. حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، بر اساس نسخه مسکو، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی و مرکز خدمات کامپیوتری نور، 1389، شماره ثبت کتابخانه ملی: 815279، ص 755-758.
[2]. فردوسی، همان، ص 770.
میترا مهرآبادی، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی، تهران: انتشارات روزگار، 1379، ج 2، ص 598.
[3]. فردوسی، همان، ص 770-771.
[4]. فردوسی، همان، ص 771-772.
افزودن نظر جدید