تصوف در صدر اسلام

  • 1392/09/07 - 00:09
از نگاه برخي، پيش زمينه هاي تشکيل تصوف نه بصورت فرقه اي، بلکه به نيت تقرب به خداي متعال و در قالب علاقه به زهد و زندگي زاهدانه در صدر اسلام توسط گروهي از مسلمانان شکل گرفت.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در صدر اسلام، مسلمانان بيشتر اهل "دين" بودند و زندگي "زاهدانه" داشتند. چنانکه نيازي نمي ديدند که اهل عبادت و ديانت و زهد را براي ممتاز شدن از ديگران به نام خاص بخوانند، اما مومنان و بزرگان و پارساياني که مصاحبت پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم را درک کرده بودند به نام "صحابه" مي خواندند و کساني را که با صحابه مصابحت داشتند، "تابعين" مي ناميدند. پس از طي شدن دوزه خلفاي راشدين، بويژه در اواخر سده نخست که بسياري از مسلمانان به شر و شور زندگي پرداختند، گروهي از مسلمانان عنايت ويژه اي به امور ديني داشتند که اينان "عباد، زهاد" ناميده مي شدند.

اگرچه اعمال عبادي اين گروه کاملا معتدل بود[2]، اما در کنار اعمال عبادي به کارهاي معاش و تکاليف اجتماعي مشغول مي شدند و با هر مشکلي مبارزه مي کردند و در تلاش بودند که اوضاع و احوال بهتري در جامعه مسلمانان به وجود آورند.

در اين ميان فقراي اهل صفه بيش از ديگران زاهد و عابد بودند و چون دين اسلام بر اساس "ترغيب و ترهيب" است، لذا مهمترين عامل حيات مذهبي مسلمانان در سده نخست ترس بود. ترس از خداي انتقام گيرنده و ترس از مرگ و حساب روز قيامت و ترس از گناهي که سبب سوختن در آتش جهنم مي شده است.

اين نوع نگرش انسان را به "انزوا و گوشه نشيني و تسليم در برابر اراده الهي" سوق مي دهد و اين حالت در واقع قديم ترين شکل تصوف اسلامي است.

گروهي که براي نجات اخروي و ترس از زيانکاري در روز قيامت از دنيا کناره گيري کردند و به واسطه سست بودن اراده و کجي سليقه راه افراط و مبالغه در عبادت پيش گرفتند، مي توان گفت در راه خود اراده و قدرت معاش و اداي وظايف اجتماعي را به همراه انجام اعمال عبادي نمي ديدند، لذا يکباره از دنيا و هر چه ممکن است که سبب آلودگي معنوي شود، چشم پوشيدند و عمر خود را براي عبادت مصروف داشتند و از جاده اعتدال و ميانه روي و دستور اساس قرآن که بهره گرفتن از نعمتهاي دنيوي در حد متعارف است، منحرف شدند.

جاحظ و ابن جوزي بيش از چهل نفر از "زهاد" را در دو قرن نخستين اسلام نام مي بردند که براي احکام شرع، ظاهر و باطني قايل بودند و اينان به جنبه باطني و معنوي احکام اهميت مي دادند.[1]

در بين پيشروان زهد چند نفر را مي توان به عنوان مثال نام برد. ابوذر غفاري، حذيفه بن يمان، اويس قرني، صهيب رومي. بعد از اين گروه به اشخاصي به نام زهاد، نساک بکائون بر مي خوريم.

پس مي توان گفت در اين سده اگر چه از صوفي و تصوف نامي نيست، اما راه سلوک پيشروان طريقت عملي است و از مسائل نظري اثري ديده نمي شود. چنانکه جنيد بغدادي گفت:«ما اين تصوف به قيل و قال نگرفتيم و به جنگ و کارزار به دست نياورديم، بلکه از گرسنگي و بي خوابي يافته ايم و با دست بداشتن از دنيا و بريدن از آنچه دوست داشته ايم و در چشم ما آراسته بودند.»

در اين دوره وجه تمايزي بين يک مسلمان متعبد با صوفي وجود ندارد و اگر انزوا و فقر اختياري در پيشروان طريقت ملاحظه مي شود، به خاطر تدبر و تفکر بهتر در مفاهيم قرآني بوده است و درعين حال چنين افرادي با عبادت و زهد و ذکر و ورد احساس نزديکي بيشتري با خدا مي نمودند و هرگز پيش بيني نمي کردند که روزي خواهد آمد که مورد مزاحمت حکما و فرمانروايان و علماي شريعت قرار گيرند. زيرا از نظر پيروان شريعت همه احکام قرآني در يک درجه از اهميت است ولي صوفيان به برخي از اين احکام اهميتي بيشتر مي دادند. مثلا اهميت ذکر يا قرائت قرآن و يا تکرار يکي از اسماء الله را از اهميت نماز واجب کمتر نمي شمردند و به توکل به خدا در کاري اهميت بسيار مي دادند تا جايي که برخي از اين افراد تلاش براي معاش يا معالجه بيماري را مخالف با توکل مي شمردند.[3]

اين طرز تفکر و افراط و تفريط ها و احکام خداوند را به سليقه خود اجرا کردن، بعدا منجر به تشکيل گروه هايي همچون صوفيه گرديد که کاملا مخالف آن مشي و راه روي به سوي قرب الهي بود که در صدر اسلام و به انگيزه هاي خير صورت مي گرفت در نتيجه خبري از انسان سازي هايي که در صدر اسلام صورت مي گرفت نبود و افراد بارزي که افعال و اذکارشان مطابق شرع باشد،‌در اين ميان يافت نشد.

منابع:
1-فضيل بن عياض مي گفت:«بسا مردا که به مبرز روز و پاک بيرون آيد و بسا مردا که در کعبه رود و پليد بيرون آيد.»تذکره الاولياء، ج 1، ص 83
2-تاریخ تصوف در اسلام، ص 17- 19
3-بحث در آثار و افکار حافظ، ص 19

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.