اقطاب بد زبان و بی ادب

  • 1400/02/25 - 08:24
فرقه‌های صوفیه بالاترین مقامات را برای اقطاب خویش متصور هستند و همواره در سخنان خود، شأن و جایگاه امام را برای ایشان قائل هستند. اما برخی از این اقطاب، در اعمال و رفتار خود هیچ شباهتی به ائمه اطهار (علیهم السلام) ندارند تا بتوان آنان را به ائمه (علیهم السلام) تشبیه و یا حتی مقایسه کرد. از امیر عارف گرفته که همواره مردم را کتک می‌زده و آنان را خر میخوانده تا امثال صفی علیشاه و صلاحی که بی ادبی را در حق دیگران تمام کردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه‌های صوفیه بالاترین مقامات را برای اقطاب خویش متصور هستند و همواره در سخنان خود، شأن و جایگاه امام را برای ایشان قائل هستند و از قطب به ولی خدا یا حتی امام وقت یاد می‌کنند. برخی از ایشان آن‌چنان شأن و جایگاهی برای قطب متصور هستند که حتی وجود قطب، در عصر غیبت را کافی از وجود امام می‌دانند. [1] اما برخی از این اقطاب، در اعمال و رفتار خود هیچ شباهتی به ائمه اطهار (علیهم السلام) ندارند تا بتوان آنان را به ائمه (علیهم السلام) تشبیه و یا حتی مقایسه کرد. به‌عنوان ‌مثال شمس‌الدین افلاکی زمانی که می‌خواهد امیر عارف نوه مولوی را معرفی کند، با این عنوان شروع کرده است: «در ذکر مناقب سلطان العارفین، برهان الواقفین، قدوة المکاشفین، قطب الابدال و اوتاد ...» [2] 

با بررسی زندگی و سخنان ایشان متوجه خواهیم شد که او در کمال بی‌ادبی و گستاخانه با افراد و اطرافیان خود سخن می‌گفته است. افلاکی نقل می‌کند که: «وقتی ایشان با مریدان خود وارد شهر مرند می‌شوند. به دیدن شیخ مرند به نام شیخ اسحاق می‌روند و وقتی وارد می‌شوند شیخ می‌گوید: هی جوان از کجایی؟ امیر عارف گفت: از ملک روم هستم. شیخ اسحاق گفت: نیکو گفتی، بدان که من سرِّ مولانای روم هستم. اما ناگهان حضرت چلپی (امیر عارف) فریادی بر او زد و گفت: که‌ای خرِ ناخلف! سرِّ سگان کوی او هم نیستی، تو از کجا و این لاف دروغ از کجا؟ و این بیت را گفت:
مغز خر خوردی مگر تا از عما
پشّه را خوانی تو همراز هما
ای خری کین از تو خر باور کند
خویش با تو هم سِر و هم سَر کند

حضرت چلپی او را همچنان برداشته و بر زمینش زد و سیلی چند بر قفایش کوفت و درگیری عجیبی در شهر ایجاد شد... تا اینکه شیخ اسحاق بعد از سه روز مرد.» [3] همچنین وقتی شخصی به سجده مریدان بر امیر عارف طعنه زده و اعتراض نمود، امیر عارف به او گفت: «از آن انوار که در باطن فاطن شیخ است بی‌خبری، چون‌که خری». [4]

صفی علیشاه نیز بعد از مرگ رحمت علیشاه وقتی با محمدکاظم اصفهانی (سعادت علیشاه) بیعت کرد ولی وقتی انتظاراتی که از او داشت برآورده نشد دست بیعت به منور علیشاه می‌دهد و قطب سابق خود محمدکاظم تنباکوفروش اصفهانی را با بدترین تعابیر و کلمات مورد هجمهٔ خود قرار می‌دهد و ایشان را ابله، گوساله، ابوجهل، زندیق و جاهل خوانده است. [5]

همچنین صلاحی قطب خود خوانده دراویش گنابادی نیز گویا از این دو نفر الگوبرداری کرده و در مواجه با مخالفین خود وقاحت و زشتی کلام را در حق آن‌ها تمام می‌کند و مخالفین خود را با بی‌ادبی تمام مورد خطاب و حمله قرار می‌دهد. صلاحی وقتی با دعوت مسعود وحدت شیخ مأذون دراویش گنابادی مبنی بر بیعت دراویش با سید علیرضا جذبی روبرو می‌شود، در متنی که در فضای مجازی منتشر می‌کند به‌شدت به ایشان تاخته و با بی‌ادبی تمام، توهین‌های فراوانی را نثار ایشان می‌کند. صلاحی در بخشی از این متن، شیخ این فرقه را شخصی مستبد، خودرأی و مغرور خوانده و در بخشی دیگر ایشان را شخصی بی وقار و لوده خوانده و می‌گوید: «در آن چندروزه‌ای که در بیمارستان مهر با شما نشست وبرخاست داشتم، متوجه شدم که متأسفانه فروتنی را با لودگی اشتباه گرفته‌اید و وقار لازم را ندارید». صلاحی همچنین بارها در سخنان و متن‌هایی که در فضای مجازی منتشر کرده است به رقیب خود سید علیرضا جذبی توهین کرده و ایشان را قاتل، شیخ صنعان زمان، ساقط علیشاه خوانده است. این اقطاب با اوصافی که ذکر شد، خود را ولی خدا بر روی زمین دانسته و خود را انسان کاملی معرفی می‌کنند که هدایت و ضلالت مریدانشان به دست آن‌هاست.

پی‌نوشت:
[1]. عبدالله، مبلغی آبادانی، تاریخ صوفی و صوفیگری، ناشر حر، 1376، ج 1، ص 474
[2]. افلاکی، شمس‌الدین احمد، مناقب العارفین، انتشارت دنیای کتاب، تهران، 1362، ج 2، ص 852
[3]. همان، ص 850
[4]. همان، ص 909
[5]. کیوان، سمیعی، دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، نشر پاژنگ، 1370، ص 61-62

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.