آیا هشام بن حکم باعث شهادت امام کاظم (علیهالسلام) شد؟
هشام بن حکم، از متکلّمان مشهور قرن دوم شیعه، مدافع سرسخت امامت، از یاران خاص امام صادق و امام کاظم (علیهماالسلام) است. امام صادق (علیهالسلام) او را بر شاگردان سالمندشان مقدّم میداشت و میفرمود: او با دل، زبان و دستش به یاری ما برخاست؛ همچنین به او فرمود: مانند تویی باید با مردم مناظره کند و شفاعت به دنبال توست.
برخی برای تضعیف شیعه، وثاقت هشام بن حکم را زیر سؤال برده و قبول داشتن هشام بن حکم توسط شیعه را، طعنی برای شیعه قرار میدهند.
برای طعن هشام بن حکم با استفاده از روایاتی که نقل میکنند، قصد دارند ثابت کنند زندانی شدن امام کاظم (علیهالسلام) و شهادت ایشان، به سبب مناظرات و عدم تقیه هشام بود؛ ازجمله از رجال کشی میآورند که امام رضا (علیهالسلام) فرمود: با آن کاری که هشام کرد، آیا اعتقاد دارید که هشام بخشیده میشود؟[1]
و یا از برخی از شخصیتهای شیعه نقل شده که به هشام پیغام داده شد که از بحث کردن دست بردارد؛ در برخی روایات آمده که مدتی دست برداشت، سپس ادامه داد و یا آمده، او از این عمل خودداری نکرد، تا اینکه آن اتفاق برای امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد!
در پاسخ به این مطلب، جوابهای مختلفی میتوان داد؛ برخی از این جوابها عمومی است و فرقی نمیکند که شبههکننده از چه فرقهای است، و برخی از جوابها اختصاصی برای اهل سنت یا برای وهابیت است.
اما جوابهای عمومی:
- هشام بن حکم فرد نابغهای بود که با مخالفین شیعه مناظره میکرد، و غالباً پیروز از مناظره خارج میشد؛ عدهای از مناظره منع شده بودند و توان مناظره نداشتند ولی امام صادق (علیهالسلام) به هشام فرمود: مانند تو، باید که مناظره کند.[2] همین امر باعث شد که هشام در زمان خود مورد حسادت دوست و دشمن قرار گرفت[3] و از تهمت و افتراهای آنان در امان نماند، گروهی او را تکفیر کرده، گروهی او را ملحد،[4] گروهی او را غالی[5] خواندند و گروهی نیز او را متهم به تجسیم کردند.[6] چنان این تهمتها علیه هشام زیاد شد و آن اتهامات را تکرار کردند، که راویان شیعه نیز باور کرده و آن مطالب را به هشام نسبت داده و درباره آن از ائمه سؤال میکردند.
- نهی از مناظره در دوران مهدی عباسی صورت گرفته و پس از آن دوران تقیه تمام شده و هشام در دوران مهدی عباسی طبق سفارش امام کاظم (علیهالسلام)، از مناظره خودداری کرده بود.[7] هشام مىگوید: امام هفتم براى من پیام فرستاد: در این ایام که مهدى (سومین خلیفه عباسى) بر سر کار است مواظب باش و از سخن گفتن بپرهیز; زیرا خطر جدى تهدیدت مىکند. هشام به فرمان امام (علیهالسلام) عمل کرد و از خطر نجات یافت تا آنکه مهدى عباسى درگذشت و بار دیگر اوضاع به حال عادى برگشت.[8]
- طبق برخی روایات، نهی از مناظره و بحث، از ابتدا شامل هشام و امثال او نمیشد؛ از اینرو، هشام خود گفته است: «مثلی لاینهی عن الکلام.[9] مانند من از مناظره نهی نشده است.» امام صادق (علیهالسلام) هم به وی فرموده است: «مِثلُکَ فلیُکلم الناس.[10] مانند تویی باید با مردم سخن گوید.»
- خلاف آنچه در این اشکال آمده است، امام رضا (علیهالسلام)، همچنین امام جواد (علیهالسلام) برای هشام طلب رحمت کردهاند.[11] امام رضا (علیهالسلام) میفرماید: خدا او را رحمت کند؛ او بنده خیرخواهی بود که اذیت میشد از طرف دوستانی که به او حسادت میکردند.
- در برخی روایات، نزد امام رضا (علیهالسلام) در مورد نظر زراره و هشام پرسیدهاند، امام نظر هشام را ترجیح داده و در روایتی دستور به دوستی هشام دادهاند.[12]
- روایاتی که در نکوهش هشام آمده، امکان معارضه با روایات مدح نسبت به هشام را ندارد. (که به عقیدۀ برخی متواترند)[13] آیتالله خویی در مورد این روایت میفرماید: در بین روایات مذمت هشام، یک روایت صحیح وجود دارد که ناچاریم فهم آن را به اهلش واگذاریم و این روایت در مقابل روایات بسیاری که در ستایش هشام است و بر عظمت ایشان دلالت میکند، تاب مقاومت ندارد؛ همچنین مضمون این روایت باطل است و از خارج میدانیم، علت زندانی شدن امام کاظم (علیهالسلام)، مناظرات هشام نبوده، چگونه این روایت غیر قابل تصدیق را بپذیریم؟[14]
- بر فرض صدور روایات ذم، وجه جمع آن است که بر تقیه حمل شود و ائمه برای مصون ماندن هشام از گزند دشمنان، چنان موضعی گرفتهاند؛ نظیر آنچه در مورد زراره نیز نقل شده است.
- داستانی که برای اثبات اشتباه هشام نقل میکنند، منجر به فرار خود هشام شده و سرانجام، دو ماه پس از این قضیه رحلت کردند؛ امام کاظم (علیهالسلام) قبل از این مناظره هم به زندان افتاده (چه در زمان مهدی عباسی، چه در زمان هارون عباسی)؛ بنابراین علت زندانی شدن امام (علیهالسلام) این قضیه نبوده؛ همچنین آنچه در مناظره علت این زندانی شدن و شهادت امام ذکر شده، اعتقاد به امامت امام کاظم (علیهالسلام) و واجب الاطاعه بودن ایشان است، که این مسئلهای مخفی در آن زمان نبوده است و عقیده سری شیعه نبود؛ ممکن است اعتراف به این عقیده (که اگر امام (علیهالسلام) فرمان قیام دهد، گوش به فرمانم) برای اعتراف کننده مایه دردسر گردد، که طبق این نقل همین اتفاق افتاده و در اثناء همان جلسه، هشام به مدائن و کوفه فرار کرد.
اما در جواب وهابیت باید گفت:
اگر این اشکال را به هشام میگیرید که به دلیل تقیه نکردن، باعث شد، که امام کاظم (علیهالسلام) به زندان بیفتد و به شهادت برسد، هشام اشتباه بزرگی را مرتکب گردیده و باید تقیه میکرد که این اتفاق نیفتد؛ وهابیت هم باید بپذیرند که تقیه، چه امر مهمی است و ترک آن چه خسارتی در پی دارد.
بنابراین نباید با تقیه (آن هم در برابر مسلمان) مخالفت کنند و این اصل شیعه را که بسیار عقلایی است، نکوهش نکنند.
پینوشت:
[1]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص278.
[2]. الکافی، کلینی، ج1، ص173، ح4. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص270، ح486. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. اختیار معرفة الرجال، کشی، ص279، ح500.
[5]. الملل و النحل، شهرستانی، ج1، ص185.
[6]. مقالات الإسلامیین، اشعری، ص32، 205، 207، 210، 304 و521.
[7]. اختیار معرفةالرجال، کشی، ص265-266 و ص269-270. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[8]. عوالم العلوم والمعارف والاحوال، بحرانی، ج21، ص404.
[9]. اختیار معرفةالرجال، کشی، ص270-271.
[10]. الکافی، کلینی، ج1، ص173، ح4.
[11]. اختیار معرفةالرجال، کشی، ص270 و ص278.
تنقیح المقال فی علمالرجال، مامقانی، ج3، ص297-298.
[12]. اختیار معرفةالرجال، کشی، ص267 و 268. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[13]. تنقیح المقال فی علمالرجال، مامقانی، ج3، ص298.
[14]. معجم رجال الحدیث، آیتالله خویی، ج19، ص352.
افزودن نظر جدید