اتحاد اسلامى، یکی از دلایل سکوت امیرالمؤمنین در برابر خلفا
وحدت و اتحاد جهان اسلام، یکى از مصالح عمده مسلمانان است که در فرهنگ اسلام، به آن اهمیت خاصى داده شده است؛ چنانچه قرآن از وحدت اسلامى به عنوان نعمت الهى یاد میکند «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا.[آلعمران/103] و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید!» و اختلافات غیر منطقى را در ردیف عذاب الهى بیان کرده است.«وَأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ.[انعام/152] و مسلماً این راه راست من است؛ بنابراین از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی مکنید که شما را از راه او پراکنده میکند.»
اتحاد مسلمانان یکى از بزرگترین آمال و آرزوهاى منادى وحدت، امیرالمؤمنین بود؛ ایشان فرمود: «هميشه همراه جمعيّتهاى بزرگ (اکثريت طرفدار حق) باشيد، که دست خدا با جمعيّت است. از جدايى (از تودههاى عظيم و مؤمن) بپرهيزيد؛ زيرا افراد تنها و جدا، نصيب شيطانند، همانگونه که گوسفند تکرو، طعمه گرگ است. آگاه باشيد! هر کس به اين شعار (شعار تفرقه انگيز خوارج) مردم را دعوت کند، او را به قتل برسانيد، هر چند زير عمامه من باشد (و به من پناهنده شود)»[1]
براساس اهمیت وحدت اسلامى است که امیرالمؤمنین یکى از علل سکوت خود را، حفظ وحدت بیان کرده است؛ چنانچه آن حضرت در جواب ابوسفیان، (پس از غصب خلافت توسط سقیفه، مىخواست به حمایت از امیرالمؤمنین، فتنه به پا کند) فرمود: «اى مردم! امواج کوهپیکر فتنهها را، با کشتىهاى نجات (علم، اتحاد و ایمان) بشکافید؛ از راه اختلاف و پراکندگى، دورى گزینید و نشانههاى تفاخر بر یکدیگر را از سر برزمین نهید.»[2]
و پس از انتخاب عثمان توسط شورای خلافت فرمود: «شما خود مىدانید، من از همه براى خلافت شایستهترم. به خدا قسم! مادامى که کار مسلمین رو به راه باشد، و تنها بر من جور و جفا شده باشد، مخالفتى نخواهیم کرد؛ پاداش چنين فضيلت و عملى را از خدا مىطلبم و زهد مىورزم در آنچه شما به خاطر زيور و زينتش با يكديگر رقابت مى كنيد.»[3] و نیز در نخستین روزهاى خلافت خود، طى خطبهاى این موضوع را یادآورى کردند؛ «عبدالله بن جناده» مىگوید: من در نخستین روزهاى زمامدارى امیرالمؤمنین، از مکه وارد مدینه شدم، دیدم همه مردم در مسجد پیامبر دور هم گرد آمدهاند و انتظار ورود امام را مىکشند، ناگهان، ایشان در حالىکه شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد؛ دیدهها به سوى او خیره شد، او در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند آغاز کرد و فرمود: «هان اى مردم! ... گروهى از قوم ما به حق ما تجاوز کرده و خلافت را از ما سلب کردند و حکومت به دست دیگران افتاد؛ به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود، و بیم آن نمىرفت که بار دیگر کفر و بتپرستى به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگرى رفتار مىکردیم.»[4]
بنابراین سکوت امیرالمؤمنین در برابر خلفا و حتى همکارى ایشان در برخى از موارد، براساس مصالح اسلام و مسلمین و به جهت عدم تفرقه و از بین نرفتن اتحاد اسلامی بود. این سیاست، از سوى امیرالمؤمنین، در آن شرایط و مقطع زمانى، معقول، منطقى و حکیمانه بود؛ سکوت ایشان، به این معنا نیست که آن حضرت ازحق خود دفاع نکرده و درصدد پذیرش حکومت نبوده است، زیرا آن حضرت بارها از حق خود دفاع کرد و از سوى دیگر، ایشان از این اجبار به سکوت، به تلخى یاد کرد و آن را جانکاه نامید؛ چنانچه فرمود: «چشم خاشاك رفته را بر هم نهادم و با استخوان در گلو آب دهن فرو بردم، و براى فرو نشاندن خشم صبر كردم به چيزى كه از حنظل (گياهى بسيار تلخ) تلختر و براى دل از كاردهاى بزرگ دردناكتر بود.»[5]
چنین سکوتى، نشانگر کمال فضایل و انسانیت امیرالمؤمنین است و این والاترین عملى است که انسان انجام مىدهد.
سکوت امیرالمؤمنین بدان معنا نیست که ایشان از مرگ مىترسد، که خود درباره اشتیاقش به مرگ فرمود: «به خدا سوگند! انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است! (من اگر سکوت مىکنم) به خاطر آن است که اسرارى در درون دارم که اگر آنها را اظهار کنم، شما همچون طنابها در چاههاى عميق به لرزه در مىآييد!»[6]
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه127.
[2]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه5.
[3]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه74.
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص307.
[5]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه217.
[6]. نهج البلاغه، امیرالمؤمنین، خطبه5.
افزودن نظر جدید