روایات اهل سنت دربارهی حکم به ظاهر افراد و ردّ دیدگاه سلفیان تکفیری
از مصادیق رحمت و توجه الهی، آن است که احکام را بر یقین مترتب کرده است نه بر حدس و گمان؛ یعنی تا یقین بر خلاف چیزی ندار ی، باید حکم به برائت کنی. لذا یکی از روشهای قرآن و روایات وارده در علاج پدیدهی تکفیر نیز به همین صورت است و قرآن و روایات، مسلمین را به درنگ و عجله نکردن در حکم به عدم اسلام دیگران امر کردهاند. خداوند در قرآن میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً.[نساء/94] ای کسانیکه ایمان آوردهاید، هنگامیکه در راه خدا گام برمیدارید، تحقیق کنید و به کسیکه اظهار صلح و اسلام میکند نگویید مسلمان نیستی...» ذیل این آیه شریفه، روایتی در کتب اهل سنت نقل شده که ابومسلم اصفهانی مینویسد: «أَلْقي إِلَيْکُمُ السَّلامَ یعنی اظهر لکم الاسلام.[1] (سلام را بر شما عرضه کرد)، یعنی اسلام را به شما عرضه کرده است.»
و در روایت نبوی آمده که پیامبر فرمود: «امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله و انّ محمداً رسول الله... فاذا فعلوا ذلک عصموا منّی دمائهم و اموالهم الاّ بحق الاسلام و حسابهم علی الله.[2] من مأمور شدم که با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر داده... و چون چنین کردند خون و مالشان از طرف من به جز به حق اسلام محفوظ بماند، ولی حساب آنان بر خداوند است.» بغوی میگوید: «این حدیث دلیل بر آن است که مردم در زندگی روزمره و معاملات خود با یکدیگر بر ظاهر احوالشان باید حکم جاری کنند نه باطن خودشان.»[3]
و در روایت دیگری اسامه میگوید: «بعثنا رسول الله فی سریه فصبحنا الحرقات من جهینه، فادرکت رجلاً فقال: لا اله الاّ الله، فطعنته فوقع فی نفسی من ذلک، فذکرته للنبی فقال رسول الله، اقال ال اله الاّ الله و قتله؟ قال، قلت یا رسول الله، انما قالها خوفاً من سلاح، قال: افلا شفقت عن قلبه حتی تعلم أقالها ام لا، فما زال یکرّرها علی حتی تمنیت انّی اسلمت یومئذ؟[4] رسول خدا ما را به جنگی فرستاد و صبح هنگام به منطقه حرقات از قبیله جهینه وارد شدیم. مردی را دیدم که لا اله الاّ الله گفت، ولی من نیزهام را بر او فرو بردم. این کار در دل من شک و تردید انداخت. پس به پیامبر عرض کردم. حضرت فرمود: آیا او لا اله الاّ الله گفت و تو او را کشتی؟ عرض کردم: ای رسول خدا، او به جهت ترس از سلاح من، کلمه توحید را گفته است. حضرت فرمود: آیا قلب او را شکافتی تا علم و یقین پیدا کنی که این کلمه را گفته یا نه؟ حضرت این جمله را چند بار تکرار کرد که من آرزو میکردم که در آن روز از نو اسلام بیاورم.»
نووی میگوید: «این حدیث دلیل بر قاعدهای معروف در فقه و اصول است که باید حکم به ظاهر افراد کرد و خداست که متولّی افراد است.»[5]
و در روایت دیگری، مقداد نقل میکند: «قلت یا رسول الله. آرایت ان اختلف انا و رجل من المشرکین ضربتین قطع یدی، فلّما هویت الیه لأضربه قال: لا اله الا الله أأقتله ام أدعه؟ قال: بل، دعه.[6] عرض کردم ای رسول خدا، اگر من با یکی از مشرکین زد و خورد کردیم و او دست مرا قطع کند و چون به طرفش میروم تا قصاص کنم، او کلمه توحید را بر زبان جاری سازد، آیا میتوانم او را به قتل برسانم یا باید او را رهایش کنم؟ حضرت فرمود بلکه باید او را رها کنی.»
در نتیجه اینکه سلفیان تکفیری با سطحینگری خود، از آیات و روایت، حکم به تکفیر افراد میکنند و همه چیز مسلمانان را مباح و جایز میشمارند، در حقیقت اولاً: جهل خود را نشان میدهند.
ثانیاً: توجهی به نظرات و دیدگاههای عالمان خود ندارند که چگونه محتاطانه از آیات و روایات برداشت میکنند تا خونی ریخته نشود و قتلی صورت نگیرد.
ثالثاً: اینان بویی از اسلام نبردهاند، و به عظمت مسلمانان معرفت ندارند که به راحتی اینگونه برادر مسلمان خود را تکفیر کرده و خون و مال و ناموس انان را مباح و جایز و حلال میشمارند.
این چند مورد از روایات، نمونهای از روایات فراوانی است که در کتب اهل سنت وارد شده است.
فاعتبروا یا اولی الابصار
پینوشت:
[1]. جامع التأویل، ابومسلم اصفهانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ایران، بیتا، ص203.
[2]. صحیح بخاری، بخاری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، کتاب الایمان، ج1 ص30 حدیث25.
[3]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، کتاب الایمان، باب تحریم قتل الکافر، ج1 ص95 حدیث 158.
[4]. شرح السنه، بغوی، المکتب الاسلامیه، بیروت، لبنان، ج1 ص70.
[5]. شرح صحیح مسلم، نووی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج2 ص104. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[6]. فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج7 ص321.
ارشاد الساری، قسطلانی، ج10، ص42. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید