کربلای ساختگی بهائیان در ایران

  • 1398/06/22 - 21:29
پیشوایان بهائی با توسل به مظلوم‌نمایی و برانگیختن حسّ ترحم مردم نسبت به خود و همچنین به دست فراموشی سپردن خیانت‌هایشان به ایران و ایرانی، به ذکر افسانه‌سرایی‌هایی از مظلومیت ساختگی پیروانشان در ایران پرداخته‌ و به نوعی واقعه‌ی کربلای حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را برای پیروان خود شبیه‌سازی کرده‌اند که ما در این مقاله، در مقام رد آن هستیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیشوایان بهائی با توسل به مظلوم‌نمایی و برانگیختن حسّ ترحم مردم نسبت به خود و همچنین به دست فراموشی سپردن خیانت‌هایشان به ایران و ایرانی، به ذکر افسانه‌سرایی‌هایی از مظلومیت ساختگی پیروانشان در ایران پرداخته‌اند.
همچنان که عبدالبهاء پس از شرح ظلم‌های ادعایی وارده به بهائیان یزد و اصفهان از سوی مسلمانان، با تشبیه بهائیان این حوالی به یاران امام حسین (علیه السلام)، ایرانیان را بدتر از قاتلین حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) برشمرده و نوشته است: «سبحان الله هزار سال بود که ملّت ایران بالاخصّ شیعیان در ماتم حضرت سیّد الشهداء شهید دشت کربلا نوحه و ندبه می‌کردند و گریه می‌نمودند و حنین و انین را بعنان فلک اثیر می‌رسانیدند که لشکر یزید پلید بر جسد آن شهید اسب دواندند و سمند راندند و زخم نمودند اینست که حضرت مسیح می‌فرماید پدرهای شما انبیای خدا را کشتند و شما قبورشان را معمور می‌نمائید و زیارت می‌نمائید و سجده می‌کنید و می‌بوسید بعینه این عبارت ما صدق حال ایرانیانست نفوسی حضرت امام حسین را بنهایت زجر و قهر شهید نمودند و حال اولاد قاتلین ناله و حنین می‌کنند و قبور شهیدان را تعمیر می‌نمایند اینست مقدار غفلت و نادانی ناس».[1]

اما در نقد و بررسی اظهارات پیشوای بهائیان لازم است به ذکر نکاتی بپردازیم:
اول: ادعاهایی که پیشوای بهائیت در خصوص سرکوب بهائیان در یزد و اصفهان مطرح کرده، در کدام کتاب تاریخی نوشته شده است؟! آیا تنها مستند این نسل‌کشی گسترده، ادعای پیشوایان دروغین بهائیتی است که حتی خود در آن زمان آن‌جا حضور نداشتند؟! دروغ‌های شاخ‌داری که هر عقل سلیمی از پذیرش آن‌ها اِبا دارد؛ چرا که به عنوان نمونه عبدالبهاء در آن زمان (حدوداً اواخر قرن سیزدهم شمسی) آمار بهائیان یزد که از قضا در اقلیّت نیز بودند را پنج هزار خانه بیان می‌کند [2] که با لحاظ میانگین هر خانه پنج نفر، چیزی حدود 25.000 نفر جمعیت بهائیان، آن هم فقط در شهر یزد تخمین زده می‌شود! این در حالیست که بر اساس برآوردهای صورت گرفته، جمعیت کنونی کلّ بهائیان در کشور ایران پس از ده‌ها سال تبلیغ و با داشتن حمایت‌های خارجی، کمتر از 50.000 نفر برآورد می‌شود![3] اصلاً در آن زمان شهر یزد چقدر جمعیت داشته که 25.000 نفر آن بخواهند بهائی، آن هم در اقلیّت و مظلوم باشند؟!
دوم: جالب است بدانیم پیشوایان دروغین بهائی بخاطر برانگیختن حسّ ترحم مردم نسبت به فرقه‌ی خائن بهائیت و همچنین شبیه‌سازی افسانه‌ی نسل‌کشی بهائیان در اصفهان و یزد، اعمال متوحشانه‌ای از جمله غارت و آزار زنان و کودکان بهائی [4]، مثله کردن بهائیان [5] و حتی پاره پاره کردن اجساد و اسب تاختن بر بدن بهائیان را به مردم مسلمان ایران نسبت می‌دهند.[6] تا شاید با نسبت دادن ارتکاب اعمال متوحشانه‌ی چنینی به مردم مسلمان ایران برعلیه هموطنان بهائی خود، واقعه‌ی عاشورا و نحوه‌ی شهادت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را برای بهائیان شبیه‌سازی کند! اعمالی که نه تنها هیچ مستند تاریخی (به جز افسانه سرایی‌های عبدالبهاء) ندارد، بلکه از سیره‌ی اسلامی و اخلاق ایرانی نیز به دور است.
سوم: پیشوایان بهائیت پس از انتساب این افسانه‌های خشن به مردم ایران، ایرانیان را با القابی نظیر اشرار، گرگ [7]، سباع ضاریه [8]، کلاب (سگ‌ها)، ستمکار، شمر، یزید [9]، وحشی‌تر از برابره (وحشی‌های) آفریقا [10]، سنگ‌دل، اهل فساد [11] و... خطاب کرده است. حال تصور کنید کسی که ایران و ایرانیان را از نزدیک ندیده و نشناخته، با این مطالعه‌ی این اراجیف چه تصوری نسبت به مردم ایران پیدا خواهد کرد؟! از طرفی هتاکی‌های بی‌شرمانه‌ی عبدالبهاء به مردم ایران، بخاطر افسانه‌هایی که حتی خود هم شاهد آن نبوده، چگونه با ادعای ایرانی ماندن و ایرانی دوستی عبدالبهاء از سوی بهائیان سازگار است؟!
چهارم: از طرفی مقایسه‌ی شهادت امام حسین (علیه السلام) در راستای احیای دین و اصلاح اُمّت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)، با پیروان فرقه‌ی بهائیت چگونه قابل قبول است؟! در حالی که استعمار با پشتیبانی از دین‌سازان بهائی، نه با اهداف الهی، بلکه با هدف انشعاب در جامعه‌ی ایرانی اسلامی و ایجاد ستون پنجم، بهائیت را پدید آورد! شاهد آن هم که بهائیان (به قول عبدالبهاء) وقتی با سختی و فشار مواجه شدند، تنها راه نجات خود را همچون پیشوای‌شان بهاء، پناهندگی به سفارت روس‌تزار دانستند![12] امپراطوری روس‌تزاری که غاصب بخش وسیعی از خاک ایران و دستش به خون هزاران ایرانی آلوده بود، حامی و دلسوز بهائیت و بهائیان گشته بود؟!
پنجم: عبدالبهاء علّت عدم مقابله به مثل بهائیان در برابر ظلم‌های ادعایی وارده را مأموریت آن‌ها به صلح و ممنوعیت نزاع معرفی نموده است! اما به راستی مگر این پیامبرخوانده‌ی بهائی نبود که برای کسب قدرت اقدام به حذف فیزیکی تمامی رقیبان خود نمود [13]، پس چگونه پیروانش نمی‌توانستند برای دفاع از خود اقدامی انجام دهند؟! از طرفی، مگر عبدالبهائی که مردم مسلمان ایران را به گرگ‌های درّنده تشبیه نمود، خود نگفته بود که تسلیم شدن در برابر گرگ، در واقع ظلم به گوسفندان است؟![14] پس چرا در مسلک ساختگی بهائیت، با حکم به ممنوعیت دفاع از خود، به بهائیان (به ظاهر مظلوم) ظلم شده است؟! البته وقتی به تاریخ بنگریم می‌بینیم بهائیان هرکجا از هر ظلمی و خیانتی که از دستشان برآمده علیه مردم ایران دریغ نکرده‌اند!
ششم: حتی بر فرض پذیرش افسانه سرایی‌های دروغین عبدالبهاء و ظالم بودن مردم مسلمان ایران، مگر عبدالبهاء خود، سیره‌ی بهائیان مورد ظلم واقع شده را دعا برای ظالم ندانسته است؟![15] پس علّت این میزان از دشنام و توهین نسبت به ایرانیان از سوی او چیست؟![16]
هفتم: اگر به راستی بهائیان اینچنین در ایران مورد ظلم واقع شدند، پس چرا همچون پیشوای خود باب، دست به توبه و استغاثه برنداشتند؟![17] و یا مثل عبدالبهاء برای آنکه کمترین گزندی به آنان نرسد، باور خود را منکر نشده و خود را مسلمان جا نزدند؟![18]

پی‌نوشت:
[1]. عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرج‌الله زکی الکردی، 1921 م، ج 3، ص 135.
[2]. همان، ص 136.
[3]. بر اساس آمار جمعیت 75 میلیون نفری اعلام شده در سال 1390 ش، تنها 0/42 اعتقاد خود را در میان ادیان رسمی کشور اظهار نکرده و "سایر" را انتخاب کرده‌اند. حال از این آمار به دست آمده، حتی اگر سهم بهائیان را از بی‌خدایان، ادیان غیرالهی و فرقه‌های نوظهور، 15 درصد هم بدانیم، جمعیت بهائیان ایران به 48 هزار نفر هم نخواهد رسید: سایت آمار کشور، مقاله‌ی: نگاهی به وضعیت دین و جمعیت ایران در نیم قرن اخیر، کلیک کنید... 
[4]. عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرج‌الله زکی الکردی، 1921 م، ج 3، ص 131
[5]. همان، ص 133.
[6]. همان، ص 135.
[7]. همان، ص 125.
[8]. همان، ص 129.
[9]. همان، ص 131.
[10]. همان، ص 133.
[11]. همان، ص 133.
[12]. همان، ص 127.
[13]. ر.ک: عزیه نوری، تنبیه النائمین، مؤمنین بیان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 12-11.
[14]. ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرج‌الله زکی الکردی، 1921 م، ج 3، ص 212.
[15]. همان، ص 124.
[16]. همان، ص 123.
[17]. ر.ک: فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 124 بدیع، صص 182-179.
[18]. ر.ک: شوقی افندی، قرن بدیع، ترجمه نصرالله مودت، نسخه‌ی الکترونیکی، ج 3، ص 318.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام. پس مطلب ششم چی شد و کجا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در ضمن عالی بود استفاده کردم

سلام ممنون. با مطلب پنجم ادغام کردم، دیگه اصلاحش فراموش شد، ممنون از تذکر، مجدد اصلاح می‌کنم.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.