شورش بابیان در زنجان

  • 1398/04/05 - 22:02
در سال 1266 ق زنجان شاهد شورشی بزرگ به رهبری ملامحمدعلی زنجانی ملقب به حجت بود. اما هرچند درمنابع تاریخی و همچنین در لا‌به‌لای نوشته‌های بابیان و بهائیان، دلایل کافی بر اثبات اقدامات مسلحانه و تروریستی بابیان وجود دارد؛ ولی بهائیان برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی، سعی دارند تا جنگ‌طلبی بابیان را در قالب مظلوم‌نمایی جلوه دهند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پس از شکست بابیان در جنگ قلعه‌ی شیخ طبرسی، در سال 1266 ق زنجان شاهد شورشی بزرگ به رهبری ملامحمدعلی زنجانی ملقب به حجت بود. این فرد با ادعای اجتهاد، خود را نماینده‌ی امام زمان (علیه السلام) معرفی نمود. وی قبل از ادعای بابیت علی‌محمد شیرازی، با فتواهای عجیب و غریبش در مسائل مختلف احکام، مانند روزه در عید فطر، تحریم نکاح منقطع، وضو، حکم برخی نجاسات و... [2] مورد انکار برخی علما و متدینین زنجان قرار داشت.[1] لذا بر خلاف آن‌که بابیان و بهائیان، ملامحمدعلی زنجانی را به عنوان یکی از مجتهدین مشهور شیعه معرفی می‌کنند که این ادعا، خصوصاً با مخالفت صریح علمای زنجان با او قابل اثبات نیست.
ملامحمدعلی زنجانی، علی‌محمد باب را همان مهدی موعود معرفی کرده بود و اطرافیان خود را در پیوستن به او ترغیب کرده و به آن‌ها وعده‌ی امارت مصر و حجاز داده بود. حتی زمانی که در جریان درگیری با نیروهای دولتی، تیری به او اصابت کرد و در معرض هلاکت قرار گرفت، برای تحریک یارانش به ادامه‌ی جنگ، به آن‌ها وعده داد که پس از چهل روز از مرگش رجعت خواهد نمود و به همین خاطر شمشیرش را در کنار او دفن نمودند.
سرانجام شورش زنجان که با دعوای دو جوان مسلمان و بابی و سپس اقدام به شورش مسلحانه‌ی بابیان آغاز شده بود، پس از کشتار وحشتناک از طرفین که به شکست سنگین بابیان انجامید، پایان یافت. اما در ادامه، به برخی از نکات پیرامون این شورش و موضع‌گیری بهائیان نسبت به آن، می‌پردازیم:
اول: یکی از نکاتی که در استمرار جنگ تأثیرگذار بود و لذا نباید از آن غافل شد، حمایت منابع نامعلوم از ملامحمدعلی زنجانی در نبرد خونین او با مردم و نیروهای دولتی بود؛ همچنان که در مطالع الانوار می‌خوانیم: «مطلب دیگری که باعث تعجب بود، این بود که از راه غیرمعلومی پیوسته زاد و توشه به اصحاب می‌رسید».[3] لذا این احتمال مطرح است که امپراطوری روس‌تزار، با حمایت از شورش‌های داخلی بابیان فریب‌خورده، حکومت مرکزی ایران را مشغول به رفع منازعات داخلی کرده و توان لازم را برای باز پس‌گیری مناطق اشغالی از آن را سلب می‌نمود.
دوم: منابع بهائی بدون توجه به شورش مسلحانه و اقدام سازمان‌دهی شده‌ی بابیان بر ضدّ حکومت مرکزی و تهدید علیه امنیت ملّی، تنها تلاش دارند تا چهره‌ای مظلوم و حق به جانب از بابیان جلوه دهند. از این‌رو به جای ذکر بی‌طرفانه‌ی تاریخ که رسالت هر تاریخ‌نگاری است، به نقل حماسه‌های اغراق آمیز از بابیان و خشونت نیروهای مردمی و حکومتی می‌پردازند تا به خیال خود، حماسه‌ی امام حسین (علیه السلام) در کربلا را برای اسلاف خود شبیه‌سازی کنند. این در حالیست که بابیانی که بنا به اعتراف پیامبرخوانده‌ی بهائیت، دارای صفات درّندگی بودند [4]، به دستور علی‌محمد باب مأمور بودند تا تمامی اهل زمین که مخالف باب بودند را نابود سازند: «بر هر صاحب اقتداری ثابت بوده و هست مِن عندالله بر این که نگذارد در أرض (زمین)، غیرمؤمن به بیان را».[5]
سوم: هرچند درمنابع تاریخی رسمی معاصر ایران، و نیز در لا‌به‌لای نوشته‌های تاریخی بابیان و بهائیان، دلایل کافی در اثبات اقدامات مسلحانه و تروریستی بابیان وجود دارد؛ ولی بهائیان هر از گاهی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و تهییج اعضای خود، سعی دارند تا جنگ‌طلبی بابیان را در قالب اقدامات دفاعی و مظلوم‌نمایی جلوه دهند و حتی نام کشته‌های بابی را به عنوان شهیدان بهائی در آثار خود رقم می‌زنند. این در حالیست که بهائیان در تناقضی آشکار، خود را طرفدار صلح و خیرخواه ملّت معرفی نموده و پیش‌تر، از خشونت‌طلبی بابیان برائت جسته‌اند.[6]
به این ترتیب، تا زمانی که بهائیان به تکریم شورشیان مسلح بابی پرداخته و از آن‌ها با عنوان شهدای خود یاد کنند، به لحاظ تاریخی و حقوقی، خود را در مقابل مردم و نظامات اجتماعی و قانونی کشور قرار داده و نباید انتظار اقبال و اعتماد عمومی را داشته باشند.

پی‌نوشت:
[1]. اعتضادالسلطنه، فتنه باب، با توضیحات عبدالحسن نوائی، بی‌جا: نشر علمی، 1377 ش، ص 258
[2]. سپهر، ناسخ التواریخ، ج 13 ص 39 و... .
[3]. اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی (مطالع الانوار)، هندوستان: مؤسسه‌ی چاپ و انتشارات مرآت، 1991 م، ص 528.
[4]. «معرضين و منكرين (: بابیانی که به او ایمان نیاوردند) به چهار كلمه متمسک، اول كلمه فضرب الرّقاب (: گردن زدن) و ثانی حرق كتب (: سوزاندن كتاب‌ها) و ثالث اجتناب از ملل اُخری (: دوری از غیربابیان) و رابع فنای (: نابودی) احزاب. حال از فضل و اقتدار كلمه الهی... صفات سبُعی (درّندگی بابیت) را به صفات روحانی تبديل نمود».حسینعلی نوری، مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص 52.
[5]. علی‌محمد شیرازی، بیان فارسی، بی‌جا: نسخه‌ی 1330، ص 262.
[6]. «انصاف باید داد، از جمله احکام بیان (: کتاب علی‌محمد باب) ضرب اعناق اهل آفاق (: زدن گردن تمام مردم زمین) و حرق جمیع کتب و صحف و زبر و اوراق (: سوزاندن تمامی کتاب‌ها و نوشته‌ها) و فتح شرق و غرب و هدم بقاع مرتفعه (: نابودی مزارها بود)»: عباس افندی، منتخباتی از مکاتیب، هوفمایم آلمان: لجنه‌ی ملّی نشر آثار امری، 2000 م، ج 4، ص 221.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.