مقایسه‌ی مجازات اسلام و بهائیت برای دزدی!

  • 1397/12/24 - 14:35
پیشوایان بهائیت در شعار، جزای هر جرمی را بخشش مجرم دانسته و هرگونه مقابله به مثل یا انتقام را مذموم برشمرده‌اند. این در حالیست که بر خلاف این شعار، حکم به حبس و تبعید و داغ نهادن بر پیشانی دزدها داده‌اند. از طرفی، در حالی بدون ذکر شرایط حکم اسلام در برخورد با دزد را بهانه‌ی حکم غیرعقلی خود معرفی می‌کنند که دلیل نسخ اسلام را قوانین قدیمی‌اش می‌دانند!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مبلّغی بهائی و یک پژوهشگر در زمینه‌ی بهائیت، به مقایسه‌ی مجازات دزد در دین مبین اسلام و فرقه‌ی بهائیت پرداختند.
مبلّغ بهائی: پیشوایان ما جزای هر جرمی را بخشش مجرم دانسته و هرگونه مقابله به مثل یا انتقام را مذموم برشمرده‌اند؛ همچنان که عبدالبهاء گفته است: «اگر نفسی به نفسی ظلمی کند ستمی کند تعدّی کند و آن شخص مقابله بالمثل نماید این انتقام است و این مذموم است... بلکه باید بالعکس مقابله کند، «عفو» کند، بلکه اگر ممکن شود اعانتی (: کمکی) به متعدّی (: قاتل) نماید. این نوع سزاوار انسان است به جهت اینکه از برای او از انتقام چه ثمری حاصل. هر دو عمل یکی است. اگر مذموم است هر دو مذموم است».[1]
پژوهشگر: پس چگونه پیامبرخوانده‌ی بهائیت، حکم به تبعید و حبس و داغ گذاشتن بر پیشانی دزدها، با صرف نظر از شخصیت و میزان دزدی آن‌ها داده است: «قَد کتب عَلی السارِق النَفی و الحَبس و فی الثالث فاجعَلوُا فی جَبینِهِ عَلامةٌ عُرِفَ بها لِئلا تَقبلَهُ مَدنِ الله و دیارِه إیّاکُم أن تأخذَکُم الرَأفة فی دینِ الله إعمَلُوا ما اُمِرتُم بِهِ مِن لَدُن مُشفقٍ الرَحیم [2]؛ نوشته شده است برای سارق در مرتبه‌ی اول تبعید و نفی بلد، در مرتبه‌ی دوم زندان و در مرحله‌ی سوم گذاشتن علامتی در پیشانی او تا با آن شناخته شود و شهرهای خدا او را نپذیرند و به حال او رأفت ننمایند و آنچه را که به آن مأموریت دارید، انجام دهید».
مبلّغ بهائی: در اسلام هم حکم به قطع دست دزد داده شده است؛ همچنان که در قرآن می‌خوانیم: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَکيمٌ [مائده/38]؛ دست زن و مرد دزد را به کیفر اعمالشان ببُرید، این عقوبتی است که خدا مقرر کرده و خدا مقتدر و به مصالح خلق داناست».
پژوهشگر: اولاً: هرآنکس که مرتکب دزدی شود، مشمول حکم قطع دست نمی‌گردد، بلکه اجرای این حکم محتاج تحقق شرایطی (نظیر اینکه کالای كه مسروقه حداقل ربع دينار باشد [3]، از جای محفوظی مانند خانه و مغازه و جيب‏‌های داخلی سرقت شود، در قحط‌سالی كه مردم گرسنه‌اند نباشد و...) است.[4] این در حالیست که پیشوایان بهائیت هیچ شرطی برای مجازات دزد تعیین نکرده و حکم زن‌های سارق هم کلاً بیان نکرده است.
ثانیاً: به جای سفسطه، لطفاً پاسخ دهید که آیا مبنای اسلام و فرقه‌ی بهائیت در برخورد با مجرمین یکی است؟! مگر پیشوایان بهائیت در شعار مدعی نبودند که سزای ستمکار، تنها بخشش و حتی اعطای کمک به اوست؟! با این حال یا شعارهای بهائیت دروغین است و یا این فرقه دچار تناقض شده است!
مبلّغ بهائی: به هر حال برای حفظ امنیت جامعه، به مجازات‌های پیشوایان ما در برخورد با سارقین نیاز است.
پژوهشگر: مجازات باید بازدارنده باشد، حال آن‌که مجازات‌های پیشوایان بهائی نه تنها از بازدارندگی برخوردار نیستند، بلکه به نوعی ترغیب به ادامه‌ی دزدی می‌باشند. چرا که فرضاً اگر شخصی در جامعه‌ی بهائی از روی ناچاری دست به دزدی بزند و حبس و تبعید هم نتواند بدبختی او را رفع نماید، سرانجام داغ باطل بر پیشانی‌اش مهر می‌شود تا اجازه‌ی ورود به شهرها و آبادی‌ها را نیابد. چنین شخصی به ناچار به حکم حُبّ حیات، کینه‌ی جامعه را در دل خواهد گرفت و برای حفظ جان خود و انتقام، دست به جنایت و آدم‌کشی خواهد زد. از طرفی، در جامعه‌ای که روزها تعداد زیادی به خوردن مهر محکوم خواهند شد، به ناچار برای حفظ حیات خود، گروه‌های یاغی و آدم‌کش تشکیل خواهند داد. بنابراین، این حکم پیشوایان بهائیت نه تنها جنبه‌ی پیشگیری ندارد، بلکه توان آن دارد تا از یکسری آفتابه دزد، گروه‌هایی یاغی و خون‌ریز تشکیل دهد تا تهدیدی برای جامعه‌ی بشریت باشند.
مبلّغ بهائی: یعنی اگرکسی دستش قطع شود کینه‌ی جامعه را در دل نخواهد گرفت؟! چه فرقی میان مجازات اسلامی با مجازات دزد در بهائیت وجود دارد؟!
پژوهشگر: اولاً: بهائیان مدعی‌اند که احکام اسلامی مقتضی حیات امروز نیست و به همین دلیل میرزا بهاء دینی متناسب با مقتضیات جامعه‌ی امروز بشر آورده است. بنابراین چگونه مجازات‌های این‌چنینی با مقتضیات امروزه سازگاری دارد؟! و شما چطور می‌توانید احکام بهائیت را با احکام اسلامی که آن را منسوخ و قدیمی می‌دانید توجیه کنید؟! ثانیاً: اگر دزد مخیّر شود بین خوردن داغ باطل یا بریدن چهار انگشت، یقیناً بریدن دست را انتخاب خواهد کرد. چرا که پس از بریدن انگشتان، ضمن عبرت شدن برای دیگران، به زندگی خود در جامعه ادامه خواهد داد. اما کسی که تبعید می‌شود و مُهر بر پیشانی‌اش می‌خورد تا به آبادی‌ها راهش ندهند، دیگر امکان بازگشت به زندگی عادی را نخواهد داشت؛ بلکه همواره با خیال انتقام سر خواهد کرد و برای امرار معاش خود، مجبور به دزدی و یاغی‌گری است. لذا با یک دست زنده ماندن و (بعداً) مورد محبت مردم واقع شدن، به مراتب بهتر از مورد تنفر مردم بودن و از گرسنگی مردن است.

پی‌نوشت:
[1]. عباس افندی، مفاوضات، مصر: فرج‌الله زکی الکردی، 1920 م، ص 187.
[2]. حسینعلی نوری، اقدس، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 43، بند 45.
[3]. دينار عبارت است از یک مثقال شرعی طلای مسكوک و مثقال شرعی معادل 18 نخود يعنی 4: 3 مثقال معمولی است.
[4]. ر.ک: امام خمینی، تحریر الوسیله، نجف اشرف: مطبعة الآداب، 1390 ق، ج 2، ص 483 به بعد.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.