سخنان عمر بن خطاب در امر خلافت

  • 1397/05/29 - 13:01
از عمر درباره خلافت نقل شده: «بیعت با ابوبکر امری ناگهانی و بدون تدبیر بود، که خداوند شرّ آن را دفع کرد. ... اگر کسی دوباره آن را تکرار کرد، او را بکشید.» و به پسرش نیز گفت: «اگر خلیفه مشخص کنم، به ابوبکر اقتدا کرده‌ام، و اگر خلیفه معین نکنم و به پیامبر اکرم.» که ابتدای این کلام صحیح است نه قسمت دوم آن؛ چرا که غیر از غدیر و موارد دیگر، درخواست قلم و قرطاس توسط پیامبر را شخص عمر اجابت نکرد.

خلاصه مقاله
در منابع تاریخی آمده است که عمر بن خطاب در امر خلافت سخنان عجیبی گفته است؛ مثلاً درباره خلافت ابوبکر گفته است: «به خدا سوگند! بیعت با ابوبکر امری ناگهانی و بدون تدبیر بود که اتفاق افتاد و گذشت؛... همانا بیعت با ابوبکر لغزشی بود که خداوند شرّ آن را دفع کرد. ... اگر کسی دوباره آن را تکرار کرد، او را بکشید.» پسرش نیز نقل می‌کند: «به پدرم گفتند آیا برای خود خلیفه معین نمی‌کنی؟ عمر در پاسخ گفت: اگر خلیفه مشخص کنم، به کسی اقتدا کرده‌ام که برتر از من بوده و او ابوبکر بود که مرا انتخاب کرد و اگر خلیفه معین نکنم و به کسی اقتدا کرده‌ام که بهتر از من بود و خلیفه معین نکرد و او پیامبر بود.»
این نقل، حاوی دو قسمت است. قسمت اول آن راست است، چرا که پس از تلاش عمر برای به خلافت رساندن ابوبکر، وی باید جبران می‌کرد و عمر را به خلافت می‌رساند، ولی قسمت دوم دروغ است و تهمت به پیامبر؛ چرا که غیر از غدیر و موارد دیگر، پیامبر اکرم در لحظات پایانی عمر شریفشان درخواست قلم و قرطاس کردند که وصیتی بنویسند تا امتشان گمراه نشود و خود او مانع از این درخواست شد و نسبت هذیان گویی به پیامبر اکرم داد.

متن مقاله
دین مبین اسلام از ابتدای امر تا زمان رحلت پیامبر اکرم و بعد از آن دچار حوادث و چالش‌های فراوان قرار گرفت، که با رجوع به کتب فریقین و مطالعه‌ی دقیق آن پی به وقایع آن خواهیم برد. یکی از حوادث بسیار مهم، انتخاب خلیفه و جانشینی بود که خداوند در قرآن و پیامبر اکرم ذیل روایات فراوان متذکر آن شدند؛ اما در هر صورت این امر مهم الهی با دسیسه و عملکرد برخی از اصحاب پیامبر میسّر نشد و از همان زمان رحلت پیامبر، دین اسلام منحرف گردید و خلافت به دست کسانی افتاد که اقرار و اعتراف داشتند که شایستگی و لیاقت آن را ندارند. کسانی‌که خودشان هم نسبت به یکدیگر در امر خلافت معترض بودند، با آن‌که در ابتدای امر سعی و تلاش زیادی کردند تا آن را از دست اهل بیت پیامبر، به‌ویژه حضرت علی (علیه‌السلام) بیرون آورند. اما بعدها نسبت به امر خلافت حرف‌های ضد و نقیض زدند، فلذا خوب می‌دانستند که تمام بدبختی‌هایی که بر امت پیامبر وارد گردید، مقصر اصلی خودشان بودند. اما دیگر چاره‌ای نبود و کاری نمی‌توانستند بکنند.
در منابع تاریخی آمده است که عمر بن خطاب در امر خلافت سخنان عجیبی را گفته است. مثلاً در خلافت ابوبکر که خود مسبب اصلی آن بوده، گفته است: «فوالله ما کنت بیعه ابوبکر الاّ فلته فتمّت... انما کانت بیعه ابی‌بکر فلته و تمّت الا و انّها قد کانت کذلک و لکن الله وقی شرّها.[1] به خدا سوگند! بیعت با ابوبکر امری ناگهانی و بدون تدبیر بود که اتفاق افتاد و گذشت؛... همانا بیعت با ابوبکر لغزشی بود که خداوند شرّ آن را دفع کرد.»
و در جای دیگر به خلافت رسیدن ابوبکر را با عبارت شدیدتر بیان می‌دارد که: «... فمن عاد الی مثلها فاقتلوه.[2]... اگر کسی دوباره آن را تکرار کرد، او را بکشید.» و در مورد این سخن عجیب‌تر او، پسرش نقل می‌کند که به او گفته بودند: «عن عبدالله بن عمر قال قیل لعمر بن خطاب ألا تستخلف قال ان استخلف فقد استخلف من هو خیر منّی ابوبکر و ان اترک فقد ترک من هو خیر منّی رسول الله.[3] به پدرم گفتند آیا برای خود خلیفه معین نمی‌کنی؟ عمر در پاسخ گفت: اگر خلیفه مشخص کنم، به کسی اقتدا کرده‌ام که برتر از من بوده و او ابوبکر بود که مرا انتخاب کرد و اگر خلیفه معین نکنم و به کسی اقتدا کرده‌ام که بهتر از من بود و خلیفه معین نکرد و او پیامبر بود.»
این حدیث سوای از صحت و سقم آن، حاوی دو قسمت است. قسمت اول سخن او حقیقتاً راست است، چرا که تاریخ می‌نویسد: در روز سقیفه بنی ساعده با تلاش و تهدید و تطمیع و... او و برخی دیگر بود که افراد را وادار کردند تا با ابوبکر بیعت کنند، یعنی او خود مسبّب اصلی به خلافت رسیدن ابوبکر بود، فلذا باید هم در لحظات پایانی عمرش او را به عنوان خلیفه معرفی کند، یعنی در اصطلاح -بده بستانی نسبت به یکدیگر کردند- اما قسمت دوم سخن او یقیناً دروغ است و تهمت به پیامبر اکرم زده است، چرا که ظاهراً خودش به این زودی فراموش کرده که پیامبر اکرم در لحظات پایانی عمر شریفشان درخواست قلم و قرطاس کردند که وصیتی بنویسند تا امتشان گمراه نشود و خود او مانع از این درخواست شد و نسبت هذیان گویی به پیامبر اکرم را داد و اتفاقات دیگر...
یا اولی الابصار.

پی‌نوشت:

[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، لبنان، کتاب المحاربین، باب 16 ج6 ص2503 حدیث6442.
[2]. غایه المرام...، آمدی، قاهره، مصر، ج1 ص368.
[3]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، لبنان، کتاب الاحکام، باب 51 ج6 ص2638 حدیث6792.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.