ابوبکر چه اعتراف عجیبی می‌کند

  • 1397/03/31 - 21:49
پیامبر اسلام از زمان بعثت تا آخر عمر شریفشان در مناسبتهای مختلف، حضرت علی را وصی و جانشین خود معرفی کردند تا امت بعد ایشان گمراه نشود، حتی خلفای غاصب هم این نکته را می‌دانستند؛ تاریخ گواه است که آنان در جریان غدیرخم به امیرالمؤمنین تبریک گفتند اما بعد رحلت پیامبر، حق ایشان را غصب کردند.

خلاصه مقاله
پیامبر بزرگ اسلام از زمان مبعوث شدنش به رسالت، تا اواخر عمر شریفشان، در مناسبت‌های مختلف، حضرت علی را وصی و جانشین خود به همگان معرفی کردند، تا امت بعد از ایشان گمراه نشود و این در حالی بود که بیشتر صحابه از این موضوع اطلاع داشتند و حتی خلفای غاصب هم این نکته را می‌دانستند و تاریخ، خود گواه بر این نکته است که ابوبکر و عمر در جریان غدیر خم، آن زمانی که پیامبر دست علی را به عنوان ولیّ خود بالا گرفته و به همگان معرفی کردند، ایشان به امیرالمؤمنین تبریک گفتند، اما بعد از رحلت پیامبر، امیال نفسانی آنان، این موضوع را برنتافت و کردند آن چرا که نباید می‌کردند.

متن مقاله
تاریخ اسلام خود گواه بر این است که حضرت علی (علیه‌السلام) از دوران نوجوانی تا لحظات آخر رحلت پیامبر اکرم، یار و هم‌کار رسول خدا در سخت‌ترین حوادث و شرایط دوران اسلام بوده است و پیامبر اسلام در مناسبت‌های مختلف ایشان را به عنوان برادر و وصیّ و جانشین خود به مردم معرفی کرده است، که اولین جریان آن -یوم الانذار- و آخرین قضیه آن، ظاهراً حجة الوداع و در زمان بازگشت حجاج در منطقه غدیرخم، در حضور هزاران حج‌گذار بیت الله الحرام این موضوع را تثبیت کردند و خلافت علی (علیه‌السلام) را متذکر شدند. هر چند در لحظات پایانی عمر شریف پیامبر، در بستر بیماری، آن حضرت دوات و قلم و کاغذ درخواست کردند تا آن را کتباً بنویسند که برخی از صحابه با نزاع و اختلاف، مانع از این امر مهم شدند، تا پیامبر نام علی را به عنوان خلیفه بعد از خود بنویسد، تا سندی باشد که دیگران معترض نشوند که این موضوع را صحابه نیک می‌دانستند که درخواست پیامبر چیست و بزرگان اهل سنت هم احادیث مربوط به قلم و قرطاس را در کتب خود آورده‌اند. چرا که حضرت علی (علیه‌السلام) در پذیرش اسلام به اعتراف عموم صحابه از جمله ابوبکر و ...، مقدم بوده و صحابه اعلام همکاری ایشان با پیامبر در یوم الانذار و متقابلاً اعلام واگذاری وصایت از ناحیه پیامبر اکرم به حضرت علی (علیه‌السلام) را خوب می‌دانستند و این از قضایایی است که در کتب فریقین آمده است.
مثلاً ابن عساکر از طریق دارقطنی از ابورافع صحابی نقل می‌کند که گفت: بعد از ماجرای بیعت مردم با ابوبکر، نشسته بودم؛ پس شنیدم ابوبکر به عباس می‌گوید: تو را به خدا سوگند می‌دهم که آیا می‌دانی رسول خدا بنی عبدالمطلب و فرزندانش را بدون قریش جمع کرد و تو هم در میان آن‌ها بودی؟ آن‌گاه فرمود: «یا بنی عبدالمطلب! انّه لم یبعث الله نبیّاً الاّ جعل له من اهله اخاً و وزیراً و وصیّاً و خلیفه فی اهله... فقام علیّ من بینکم فبایعه علی ما شرط له و دعاء الیه، اتعلم هذا له من رسول الله؟ فقال: نعم![1] ای فرزندان عبدالمطلب! به درستی‌که خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد، مگر آن‌که برای او از اهل خودش برادر و وزیر و وصی و جانشین در بین اهلش مقرر کرد، پس اکنون کسی از شما بپا خیزد و با من بیعت کند، تا این‌که برادر، وزیر و وصی و خلیفه من در بین اهلم باشد. پس احدی از جا برنخاست. سپس فرمود: ای بنی عبدالمطلب! در اسلام از سران و سرنوشت سازان باشید، نه طفیلی و دنباله‌رو دیگران، ... پس علی از بین شما برخاست و پیامبر بر اساس آن‌چه پیشنهاد و برای او شرط کرده بود، با وی بیعت کرد و او را به سوی خود فرا خواند. اکنون بگو بدانم آیا این موضوع را از ناحیه پیامبر برای او عملی و رسمی می‌دانی؟ عباس گفت: آری!»
و یا در حدیثی دیگر از محمد بن جریر طبری با ذکر سند از ابورافع صحابی نقل می‌کند که گفت: در حالی‌که نزد ابوبکر بودم، علی و عباس عموی پیامبر وارد شدند و عباس گفت من عموی رسول خدا و وارث او هستم و علی بین من و ترکه او حائل و مانع گردیده، پس ابوبکر به او گفت: ای عباس! کجا بودی آن هنگامی‌که پیامبر، بنی‌عبدالمطلب را که تو یکی از آن‌ها بودی، جمع کرد و فرمود: «ایّکم یوازنی و یکون خلیفتی و وصیّی  فی اهلی و ینجز عدّتی و یقضی دینی؟[2] کدام‌یک از شما با من همکاری می‌کند که خلیفه و وصیّ من در بین اهلم باشد و وعده مرا عملی سازد و دین مرا اداء نماید؟ ... پس عباس گفت: حال که چنین بود تو از چه رو بر علی مقدم شدی و بر او امارت و فرماندهی نمودی؟ ابوبکر گفت: آیا نیرنگ می‌کنی ای بنی عبدالمطلب؟ (عبارت ابوبکر در حقیقت چون محکوم و عاجز از جواب بود، به عباس این‌گونه گفت) یعنی شما دو نفر با طرح دعوای ساختگی و اختلاف بر سر ارث پیامبر، خواستید مرا وادار به اقرار به تقدم علی در امر خلافت کنید و مرا با سخن خودم، محکوم سازید.

پی‌نوشت:

[1]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج1 ص104 بخش امام علی.
[2]. المسترشد، محمد بن جریر طبری، موسسه الثقافه الاسلامیه لکوشانپور، تهران، ایران، ص137.
تاریخ یعقوبی، یعقوبی، مطبعه الحیدریه، نجف، عراق، ص158.
عقد الفرید، ابن عبد ربه، چاپ افست، قاهره، مصر، ج2 ص412.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.