تصوف حقیقی همان عرفان اهل سنت است

  • 1391/11/17 - 17:34
پیش از آن‌که در مورد هر موضوعی سخن گفته و در مورد آن نظری دهیم لازم است تصویر روشنی از آن در ذهن داشته و تعریفی استوار و جامع از موضوع مورد بحث را فراروی مخاطب خود به تصویر بکشیم. از همین روی در این نوشتار بر آنیم تا با ارائه تعریفی روشن از تصوف، به این مهم دست یابیم.
تصوف,عرفان اهل سنت

پیش از آن‌که در مورد هر موضوعی سخن گفته و در مورد آن نظری دهیم لازم است تصویر روشنی از آن در ذهن داشته و تعریفی استوار و جامع از موضوع مورد بحث را فراروی مخاطب خود به تصویر بکشیم. از همین روی در این نوشتار بر آنیم تا با ارائه تعریفی روشن از تصوف، به این مهم دست یابیم.

تعریف تصوف

تصوف را می‌توان از امور به اصطلاح سهل ممتنع نامید. پدیده‌ای که اگرچه در طول تاریخ حجم وسیعی از گفته‌ها و نوشته‌های تولید شده در جامعه اسلامی و حتی در قرون اخیر بحث‌های دامنه‌داری در غرب فرهنگی و از سوی مستشرقان را به خود اختصاص داده است، اما هنوز تعریف دقیق و جامعی از آن لااقل برای غیر متخصصان بدست داده نشده و اگر افرادی از صوفیه و غیر ایشان کوشیده‌اند تا تعریفی از آن ارائه نمایند، خود به ابهام ماجرا افزوده‌اند.

در میان صوفیه از همان نخست چنین تلاش‌هایی را می‌توان مشاهده نمود. هر یک از مشایخ نیز در سخنان شفاهی یا مکتوب خود به تعریف تصوف و یا صوفی همت گماشته‌اند. چنان‌که در باب سیزدهم کتاب "اللمع" اثر ابونصرسراج‌طوسی(متوفی 378 هجری) از قول محمدبن‌علی‌قصاب استاد جنیدبغدادی می‌خوانیم: تصوف عبارت است از اخلاق نیک در هنگامی خوش، که از مردی بزرگوار و در میان گروهی بزرگوار پیدا گردد. همانگونه که از جنید می‌آورد: تصوف آن است که با خدا باشی بی‌هیچ‌گونه وابستگی به دنیا. رویم‌ بن‌ احمد هم گفته است: وانهادن نفس به خدا و خواستن آن‌چه خدا خواست.

هم‌چنین در باب سی و چهارم کتاب "التعرف لمذهب اهل التصوف" اثر ابو بکر محمد بن اسحاق کلابادی( متوفی 380 هجری) نیز می‌توان دسته‌ای دیگر از چنین تعریفاتی را از نظر گذراند، آن‌گونه که گفته‌اند: اقوال مشایخ را در معنای تصوف افزون بر هزار است.

بررسی تعاریف تصوف

با دقت در این تعاریف به روشنی پی می‌بریم که هیچ یک از این تعاریف، چیستی تصوف را آشکار نمی‌کند؛ بلکه بعضی از آن‌ها ناظر به حال گوینده است. یعنی آن‌کس که در حال توکل بوده است، تصوف را به توکل تعریف کرده و آن شیخی که در حال رجاء بوده به رجاء و همین‌طور سایرین. تعریف برخی نیز ناظر به حال مخاطب بود. مثلاً اگر مریدی فاقد صفت مروت یا تسلیم یا رضا و... بوده است، هنگامی که از شیخ خود معنای تصوف را می‌پرسید، وی تصوف را به مروت یا تسلیم و... تعریف می‌کرده است. پاره‌ای از تعاریف نیز اصولاً ناظر به تصوف ایده آل از نظر بزرگان این رشته است. در مورد تعاریفی که از سوی این افراد در مورد صوفی نیز ارائه شده، همین نکات را می‌توان مشاهده کرد. به همین خاطر در مورد چنین تعاریفی از تصوف و صوفی به طور کلی چند نکته را نباید از نظر دور داشت:

الف) این تعاریف، تعاریفی نظری و ایده آل گرایانه از تصوف‌اند که نه تنها هیچ‌کس نمی‌تواند محتوای آن‌ها را رد کند بلکه قابل اثبات‌ترین مبانی اسلامی، چنین اصولی می‌باشند که بزرگان اسلامی همواره در صدد ترویج و عملی کردن آن بوده‌اند. مواردی از قبیل : رضا، توکل، تسلیم، زهد، مروت، محبت و ... . اما آیا به راستی در عالم خارج و در واقعیت تاریخی نیز آن‌چه با نام تصوف در دامنه فرهنگ اسلامی شکل گرفت، سراسر این‌گونه بوده است؟ و آیا افرادی که با نام صوفی خوانده شده‌اند دارای چنین کمالاتی بوده‌اند؟ مسئله ایست که باید مورد بحث و بررسی عمیق قرار بگیرد.

ب) تعدد مکاتب و وجود شیوه‌های مختلف صوفیانه در طول تاریخ، دست‌کم از پیدایش تا قرن دهم هجری، یعنی تا آن زمان که می‌توان از تصوف واقعی اثری دید، خود بر دشواری ارائه تعریفی جامع از تصوف که بتواند نشان دهنده ویژگی مشترک میان مشرب‌های متعدد این پدیده باشد، افزوده است. از همین‌جاست که باید به یکی از کلیدی‌ترین موضوعات مورد توجه در تصوف که رمز گشایش ابهامات بسیاری در پژوهش‌هایی ازاین دست می‌باشد، اشاره کرد و آن، این است که ما با یک تصوف روبرو نیستیم؛ بلکه باید از "تصوف‌ها" حرف زد و در حقیقت باید گفت که به تعداد مشایخ صوفیه، زمان‌های متفاوت و شهرها و مناطق جغرافیایی گوناگون که این افراد در آن حضور داشته‌اند، می‌توان شاهد تصوف‌های مختلف و متفاوتی بود که پرداختن بدان، خود بحثی دامنه‌دار را طلب می‌کند.

ج) عدم ارائه تعریفی جامع از تصوف، سبب کژ فهمی‌ها و سوء استفاده‌های بسیاری در دوره‌های بعد، خصوصاً از سوی فرقه‌های صوفیانه معاصر شده است، که امروزه شاهد نمونه‌های تأمل برانگیزی از آن، از سوی فرقه‌ای نویسان می‌باشیم که پرداختن به این موضوع را به آینده موکول می‌نماییم.

د) بهتر آن است که در ابتدا تصوف قدیم و معاصر را از هم جدا کرده و هر کدام از آن‌ها را به طور مستقل تعریف نماییم.

باطن‌گرایی در انسان

با تمام این تفاصیل برای ارائه تعریفی نسبتاً جامع از تصوف قدیم نخست باید گفت:

چنین‌که می‌دانیم روش‌های سلوکی و باطنی‌گری از دیر باز تقریباً در تمام فرهنگ‌ها و ادیان الهی و حتی غیر الهی وجود داشته است و انسان، که ذاتاً موجودی حقیقت‌جوست و هم‌واره می‌کوشد تا با کشف حقایق پیرامون خود ارتباط و احاطه گسترده‌تری با هستی و جهان به دست آورد، در کنار روش حسی و عقلانی، کم و بیش از روش شهود حقایق از راه سیر و سلوک باطنی و تصفیه نفس استفاده می‌جسته است.

در طول تاریخ استفاده از هر یک از راه‌های حسی، عقلی و شهودی به پیدایش علوم و مکاتب مختلفی انجامید و رهروان هر یک از این راه‌ها، عنوان ویژه خود را یافتند. روش حسی به کشف علوم تجربی مانند پزشکی، فیزیک، شیمی، جانور شناسی و... انجامید و "تجربیون" عنوانی بود که بر دانشمندان این رشته‌ها اطلاق شد. در این میان هم‌واره افرادی بودند که تنها برای روش حسی ارزش قائل بوده و فقط معلومات به دست آمده از راه حس و تجربه حسی را قابل قبول می‌دانستند. این اندیشه در غرب با نام پوزیتویسم، هنوز مطرح می‌باشد.

ولی افراد دیگری در طول تاریخ، ضمن پذیرفتن جایگاه حس و تجربه و معلومات حاصل از این راه، از تفکر و عقلانیت و استفاده از تحلیل‌های ذهنی نیز برای کشف واقعیات بهره می‌جستند. این افراد که در فرهنگ ایران باستان، چین باستان، یونان باستان، فرهنگ اسلامی و سایر فرهنگ‌ها وجود داشته و دارند، با عنوان "فلاسفه" شناخته می‌شوند. مجموعه نظام‌مندی از معلوماتی هم که از این راه به دست می‌آید، با عنوان عام "فلسفه" می‌شناسند. چنان‌که می‌دانیم فلسفه خود دارای مکاتب مختلفی از جمله مشاء، اشراق و حکمت متعالیه در عالم اسلام می‌باشد که گوهره مشترک میان همگی آن‌ها با وجود تمایزات شگرفشان، استفاده از روش عقلانی برای ارائه مؤلفه‌های خود است.

در کنار این دو روش، افرادی در طول تاریخ بشری در پی آن بوده‌اند تا با زدودن زنگارهای مادیت از نفس خود و از راه سیر و سلوک باطنی، حقایق هستی را به صورت حضوری و در آینه نفس خود دریابند. این دسته با عنوان کلی "عارفان" شناخته شده و معرفت‌هایی را که عرضه می‌دارند، "عرفان" نامیده می‌شود. عرفان مسیحی، عرفان بودایی، عرفان یهودی، عرفان اسلامی و... پاره‌ای از عرفان‌هایی است که در جامعه بشری رخ نموده است. اما سؤال این‌ است که با وجود اشتراک همه‌ این عرفان‌ها در ماهیت سیر و سلوک باطنی، که دلیل "عرفان" نامیده شدنشان است، از کجا مقید به  پسوند‌های مسیحی، اسلامی، بودایی و... شده و این کلمات به چه دلیل به آن‌ها اضافه می‌شود؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت: هر چند همگی این موارد در سیر و سلوک باطنی داشتن به نوعی با یکدیگر اشتراک دارند، اما همان‌گونه که سیر ظاهری هم‌واره از طریق مسیر و راه انجام می‌شود، سیر و سلوک باطنی نیز نیازمند مسیر و راه ویژه خود است و هیچ سالکی بدون مسلک و مسیر نمی‌تواند به سیر و سلوک بپردازد.

حال باید به سؤال دیگری پاسخ گفت: مسیر و راه در سیر و سلوک باطنی چیست؟ در پاسخ این پرسش می‌توان گفت که ‌شریعت و کلام مسیر و راه سیر و سلوک باطنی سالکین را تشکیل می‌دهند. بدین معنی که هر سالکی در سلوک خود، ناگزیر به پاره‌ای گزاره‌های نظری یعنی عقاید و کلام عقیده‌مند بوده و در مقام عمل نیز از اعمال و گزاره‌های عملی خاص یعنی شریعت و فقه، برای سلوک خود بهره می‌جوید. این دو، مسیر سلوکی وی را تشکیل می‌دهند. از همین‌جا، آن کس که به شریعت و کلام و الهیات مسیحی معتقد است، عارف مسیحی و آن کس که به شریعت و کلام آئین یهودیت قائل است، عارف یهودی و فردی هم که در سلوک خود به شریعت و اعتقادات اسلامی پایبند است، عارف مسلمان نامیده می‌شود. در واقع واژه عارف بیان‌گر راه سیر و سلوک(در مقابل دو راه حس و عقلانیت) و واژه مسیحی، مسلمان و ... بیان‌گر مسیر سلوکی فرد می‌باشد.

حقیقت صوفیه

حال برگردیم به سؤالی که قرار است در این نوشتار بدان پاسخ گفته شود: تصوف قدیم چیست؟

چنان‌که می‌دانیم در گستره دین اسلام نیز شاهد دو جریان اصلی تشیع و تسنن هستیم که ضمن پاره‌ای اصول مشترک در نظر و عمل، در گستره دیگری از این دو حوزه(نظر و عمل = کلام و شریعت) با هم متفاوت بوده و دو مذهب متمایز در اسلام به شمار می‌روند. در هر یک از این دو مذهب نیز افرادی بوده‌اند که به سیر و سلوک باطنی و معنوی، بر اساس شریعت و کلام متبوع خود می‌پرداخته‌اند. در میان غیر شیعیان، از همان قرن اول هجری افرادی پیدا شدند که به حرکت‌های سلوکی و نوع خاصی از دین‌داری زاهدانه می‌پرداختند. در زمینه آداب، امور ظاهری، مشی اجتماعی، معرفتی و ... نیز شعائر و ویژگی‌های خاص خود را دارا بودند.

این افراد برداشتی ازوتریک و باطنی از اسلام داشته و چنان‌که محققان موافق و مخالف به تأکید گفته‌اند، در پاره‌ای از عقاید و اعمال و رهیافت‌های سلوکی خود متأثر از فرهنگ‌های غیر اسلامی از جمله فرهنگ‌های موجود در سرزمین‌های غرب جهان اسلام، مانند مسیحیت، یهودیت، یونانیان و... نیز بودند. جالب آن‌جاست که بسیاری از این افراد در سرزمین شام و در عصر اموی می‌زیسته و اگرچه برخی از آنان گاه به مقتضای روحیه زهد محور و دنیاگریز خود به حاکمان اموی نیز خرده‌هایی می‌گرفتند، ولی حتی این گروه اندک نیز هرگز هدف به خطر انداختن حکومت بنی‌امیه و تبدیل آن به حکومتی دیگر را دنبال نمی‌کردند، بلکه هدف آنان در واقع اصلاح و تقویت آن بود.1 این در حالیست که بیشترین ایشان سر سپرده دستگاه اموی بوده و حتی در جنگ صفین به هواداری معاویه به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) پرداختند.

آنان شایعات و تبلیغات معاویه را مبنی بر این‌که علی(ع) مسئول قتل عثمان است، بی‌چون و چرا پذیرفتند و تنها شمار اندکی از ایشان در گفته‌های معاویه دچار شک و تردید شدند.2 به هر روی این افراد بر اساس برداشت خود از اسلام، زهد را به "تن آزاری و عدم استفاده از هر آن‌چه که تن را خوش آید" تفسیر کرده و عده‌ای از ایشان برای آن‌که بدن‌هایشان راحتی نبیند، در زمستان و تابستان، لباس‌های ضخیمی که از پشم ساخته شده بود را به تن می‌کردند. اندک اندک این مسئله به نماد ظاهری ایشان مبدل گشت. اگرچه این افراد تا آن زمان زهاد و عباد نامیده می‌شدند؛ ولی رفته رفته از اوایل قرن دوم هجری، در میان مردم به صوفی، یعنی پشمینه پوش مشهور شدند. بر همین اساس روش سلوکی و دیندارانه ایشان نیز تصوف نام گرفت.

اگرچه برخی منابع ابوهاشم کوفی را به عنوان اولین کسی که صوفی خوانده شده است نام برده‌اند، ولی باید گفت که بذر تصوف پیش‌تر از آن، توسط گروهی که از آنان سخن رفت، در فرهنگ اسلامی بر زمین نشست. افرادی چون حسن بن ابی الحسن بصری، ابومسلم خولانی دمشقی، قاسم بن عبدالرحمن دمشقی و... .

پس در واقع باید گفت تصوف عبارت است از: نوع خاصی از سلوک باطنی و حرکت عرفانی که بر اساس شریعت و کلام اهل سنت، در جامعه اسلامی شکل گرفت.

البته اگرچه ماده‌ تصوف اولیه چیزی جز زهدی سخت و طاقت فرسا نیست، اما این پدیده در ادامه‌ی حیات خود تحولات چشم‌گیری را شاهد بود که به تبع آن واژه‌ی تصوف و صوفی نیز دست‌خوش کاربردها و استعمالات دیگری ‌شده‌اند. ما در نوشته‌ای تحت عنوان تحول شناسی واژه‌های تصوف و عرفان بدان خواهیم پرداخت. لازم به تأکید است آن‌چه گفته شد، مربوط به تصوف قدیم بوده و تصوف معاصر مدعی تشیع، اگرچه زائیده همان تصوف قدیم است، ولی تفاوت‌های چشم‌گیری نیز با آن دارد که در نوشته‌ای دیگر بدان می‌پردازیم.

 

کارشناس ارشد تصوف حجت الاسلام محمد رضا لایقی؛

................................................................................................

پی نوشتها:

1 - حسین عطوان : فرقه های اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی ، ص 200

2 – منبع پیشین

برگرفته از: رسا نیوز
 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.