چه حکایت عجیبی است؛ مقاتله با علی(ع) اجر دارد ولی مخالفین خلفا کافرند

  • 1397/02/03 - 12:38
چرا اهل‌سنت ادعا دارند که حضرت علی (علیه‌السلام) را همانند خلفای پیشینش دوست دارند؟ مگر می‌توان این را باور کرد؟ در حالی‌که در کتابهای خودشان چیز دیگری بیان می‌شود. آن‌ها می‌گویند کسانیکه علیه حضرت علی جنگیدند و با او مخالفت کردند مأجور هستند و ثواب می‌برند، ولی وقتی نوبت به مخالفان ابوبکر و عثمان می‌رسد آنها را کافر می‌دانند.

.

گرفتاری و سردرگمی برادران اهل‌سنت در خصوص صحابه پایان ندارد. آن‌ها در مورد صحابه‌ای که در مقابل خلفا قد علم کردند، دچار تحیر و سردرگمی هستند.
مثلا در خصوص جنگ صفین و جمل و نهراوان می‌گویند هر دو طرف نزاع و جنگ، مسلمان و مجتهد بودند. بنابراين هر دو طرف به اندازه خود ثواب می‌برند؛ چه آن‌هایی كه بر ضد خليفه رسول‌خدا جنگيده و بيش از بيست هزار نفر مسلمان را كشته‌اند و چه آنان كه براى دفاع از حکومت مسلمانان و دفاع از جان خود و ديگر مسلمانان، با طرف مقابل جنگيده‌اند.
آیا این‌گونه سخنان قابل هضم است؟ بالاخره یک طرف جنگ، حق، و طرف دیگر باطل است. چه معنا دارد که طرفین نزاع مستحق پاداش و ثواب باشند؟
نکته مهمی که در این‌جا قابل بیان است، این است که آیا اهل‌سنت، در خصوص مخالفان خلفای خود نیز همین سخن را بیان می‌کنند؟ یعنی می‌گویند که مثلاً قاتلین عثمان و اهل رده همگی مأجورند؟ قطعاً این‌گونه نیست. پس چگونه می‌شود مخالفان حضرت علی مأجور می‌شوند، ولی مخالفان ابوبکر و عمر و عثمان مرتد و کافر؟ واقعاً چه فرقى است بين كسانى‌كه با ابوبكر و عثمان جنگيده‌اند و بين كسانى‌كه با اميرمؤمنان (عليه‌السلام) جنگيده‌اند؛ در حالى‌كه هر دو گروه از اصحاب رسول‌خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله) بوده‌اند؟ این برخورد دوگانه برای چیست؟
با رجوع به کتب تاریخی و بررسی وقایع آن، این سخن بهتر روشن می‌شود.
در منابع متعدد از اهل‌سنت آمده است كه ابوبكر، با كسانى‌كه از اصحاب رسول‌خدا بودند و از دادن زكات به وى امتناع نمودند، جنگيد و خالد بن وليد را براى جنگ با مالك بن نويره فرستاد و کشتار بسیاری انجام داد.[1]
از این روایات این‌گونه به دست می‌آید که همه آن‌ها مسلمان بوده و شهادتین را بر زبان جاری کرده بودند، بنابراین کافر نبودند و از طرفی طبق مبنای اهل‌سنت اکثر قریب به اتفاق آن‌ها از صحابه بودند، چرا که رسول‌خدا را ملاقات کرده بودند.
ابن اعثم کوفی سخنی را از خلیفه دوم  نقل می‌کند که مسلمان بودن اهل رده را تایید می‌کند. وقتی اسراء را به مدينه آوردند، ابوبكر می‌خواست آن‌ها را در ميان مردم تقسيم كند، عمر گفت: «يا خليفة رسول‌الله إن القوم على دين الاسلام و ذلك أني أراهم يحلفون بالله.[2] اين‌ها همه زنان مسلمان و گوينده لا إله إلا الله هستند.»
طبری نیز در جریان بیان وقایع اهل رده، مسلمان بودن کشته شدگان را تایید می‌کند. او به نقل از خالد آورده است: «لما غشوا القوم راعوهم تحت الليل فأخذ القوم السلاح قال فقلنا إنا المسلمون فقالوا ونحن المسلمون قلنا فما بال السلاح معكم قالوا لنا فما بال السلاح معكم قلنا فان كنتم كما تقولون فضعوا السلاح قال فوضعوها ثم صلينا وصلوا.[3] وقتی كه ما حمله كرديم بر قبيله مالك بن نويره، اين‌ها در برابر ما سلاح كشيدند و ما گفتيم كه ما مسلمانيم، آن‌ها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم. گفتيم: اگر مسلمان هستيد، پس اين سلاح‌ها چيست؟ اسلحه‌ها را به زمين گذاشتند. ما نماز خوانديم و قبيله مالك هم با ما نماز خواندند.»
مؤید دیگر بر مسلمان بودن اهل رده این‌که عبدالرزاق صنعانى که استاد بخارى است می‌گويد: «قال عمر لأن أكون سألت النبي عن ثلاثة أحب إلي من حمر النعم. عن الكلالة و عن الخليفة بعده و عن قوم قالوا نُقرّ بالزكاة في أموالنا و لا نؤديها إليك أيحل قتالهم أم لا قال و كان أبو بكر يرى القتال.[4] عمر گفت اگر در سه مورد از رسول‌خدا سوال كرده بودم، براى من از شتران سرخ مو بهتر بود. در مورد كلاله، و در مورد خليفه بعد از او، و در مورد كسانى‌كه گفتند ما زكات در اموال را قبول داريم، اما آن را به ابوبكر نمی‌دهيم. آيا جنگ با آنان جايز است يا خير؟ و ابوبكر جنگ با آنان را جايز می‌دانست.»

در اين‌جا اهل‌سنت بايد به اين سوالات جواب دهند كه چرا بين مخالفين ابوبكر كه فقط جرمشان این بود که به او زكات ندادند و بين كسانى‌كه بر حكومت اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) خروج كردند، تفاوت قائل مى‌شوند؟ آيا خروج كنندگان بر حكومت اميرالمؤمنين، مجتهد و مأجور بودند؛ اما مخالفين حكومت ابوبكر مستحق كشته شدن؟ اگر صحابه مجتهد بوده‌اند، چرا مالك بن نويره مجتهد نباشد؟ آيا او نيز نمی‌توانست اجتهاد كند و از دادن زكات به ابوبكر خوددارى كند؟
واقعاً جای بسی تعجب است که افرادی مثل ابن‌حزم و ابن‌تیمیه با وقاحت هرچه تمام‌تر مخالفین و شورشیان بر حضرت علی را مأجور می‌دانند.
ابن تيميه حرانى در كتابش نظريه مجتهد بودن افرادی مثل طلحه و زبير و معاويه و ... را به عده زيادى از علماى اهل‌سنت نسبت مى‌دهد. او می‌گوید: «و قالت طائفة ثالثة بل علي هو الإمام و هو مصيب في قتاله لمن قاتله و كذلك من قاتله من الصحابة كطلحة والزبير كلهم مجتهدون مصيبون...[5] و طائفه‌اى از علما هستند كه مى‌گويند على (عليه‌السلام) امام بوده است و در جنگيدن با اين سه گروه بر حق بوده است و هم‌چنين كسانى‌كه با آن حضرت جنگيدند نيز همگى مجتهد بودند و كار درست انجام داده‌اند.»
یا این‌که ابن‌حزم در كتاب الفصل فى الملل والأهواء والنحل آورده است: «قطعنا على صواب علي و صحة أمانته و انه صاحب الحق و ان له اجرين اجر الاجتهاد و اجر الإصابة و قطعنا أن معاوية و من معه مخطئون مجتهدون مأجورون أجرا واحدا.[6] در مورد بر حق بودن على و صحت امانتدارى‌اش و اين‌كه آن حضرت، صاحب حق بوده است به يقين رسيديم. براى آن حضرت دو اجر بوده است؛ يكى اجر اجتهادش و اجر بر حق بودن و هم‌چنین يقين داريم اين‌كه معاويه و كسانى‌كه با او بودند خطا كننده‌هاى مأجور بودند كه يك اجر داشتند.»
عجیب‌تر از کلام فوق این‌که همین ابن‌حزم در چند خط پایین‌تر، خروج كنندگان بر عثمان را محارب و ملعون مى‌داند؛ در حالی‌که ناكثين و قاسطين را مجتهد و مأجور دانسته بود. او می‌گوید: «و ليس هذا كقتلة عثمان لأنهم لا مجال للاجتهاد في قتله لأنه لم يقتل أحدا و لا حارب و لا قاتل و لا دافع و لا زنى بعد إحسان و لا ارتد فيسوغ المحاربة تأويل بل هم فساق محاربون سافكون دما حراما عمدا بلا تأويل على سبيل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.[7] كسانى‌كه با على جنگيدند، مثل قاتلين عثمان نبودند؛ براى اين‌كه براى قاتلين عثمان هيچ مجال و حقى براى اجتهاد باقى نمانده بود؛ زيرا عثمان هرگز كسى را نكشته بود و جنگ و ستيز با كسى نكرده بود و زنا نكرده بود و مرتد نشده بود كه جنگ با او جايز شود. بلكه كسانى‌كه عثمان را كشتند، فاسق و محارب و خون‌ريز بودند كه عملشان بدون تأويل و از روى ظلم و عدوان بوده است، پس همه آن‌ها فاسق و ملعون بوده‌اند.»
سوال ما اين است كه آيا به عقيده اهل‌سنت، اميرمومنان كسى را به ناحق كشته بود و يا با خليفه، محاربه كرده بود؟ يا نعوذ بالله زنا كرده بود و يا این‌که مرتد شده بود كه براى دشمنان حضرت على راه اجتهاد باز بود؟

پی‌نوشت:

[1]. صحيح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالعلم، بیروت: ج2، ص507، ح 1335، كتاب الزكاة.
[2]. كتاب الفتوح، أحمد بن أعثم كوفی، دارالاضواء، بیروت: ج1، ص59
[3]. تاريخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج2، ص503
تاريخ اسلام، ذهبی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص33
[4]. المصنف، عبدالرزاق صنعانی، المكتب الإسلامی، بيروت: ج10، ص302، ح19185
[5]. منهاج السنة النبوية، ابن‌تیمیه، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص537. جهت مشاهده تصویر کلیک کنید.
[6]. الفصل في الملل والأهواء والنحل، ابن‌حزم دار احیاء التراث الاسلامیة، لبنان: ج4، ص 125
[7]. همان

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.