بی‌پایه و اساس بودن در اعتقادات

  • 1397/01/03 - 16:41
اعتقادات وهابیت در موضوع توحید اعتقاداتی سست و بی‌پایه است. اعتقادی که منشاء آن، برگرفته از روایات کتاب‌هایی مشهور به صحاح ستّه اهل‌سنت است. از باب نمونه یکی از معتقدات ابن‌تیمیه، بنیان‌گذار فرقه وهّابیت، اعتقاد به جسمانیت خداوند سبحان و اثبات لوازم آن هم‌چون داشتن صورت، دست، پا و کارهایی چون راه رفتن، خندیدنش و مانند این‌هاست.

اعتقادات وهابیت در موضوع توحید، اعتقاداتی سست و بی‌پایه است. اعتقادی که منشاء آن، برگرفته از روایات کتاب‌هایی مشهور به صحاح ستّه (شش‌گانه) اهل‌سنت است. وهابیت، همواره شیعه را متّهم به کفر و شرک ساخته و تنها خود را پرچمدار اسلام راستین و توحید واقعی می‌داند که با اشاره به گوشه‌ای از اعتقادات باطل این فرقه در مبحث توحید به خوبی می‌توان از عقاید باطل این گروه آگاه شد و امیدواریم فریب‌خوردگانی که بدون اطّلاع از آموزه‌های این فرقه، گمراه شده، به خود آمده و به سوی حق روی آورند.
اشاره به این حقایق، بر اساس رسالتی است که بر دوش دانشمندان مسلمان است، تا با مشاهده بدعت‌ها و انحرافات، علم خویش را آشکار و دین واقعی را از پیرایه‌های باطل بزداید؛ چنان که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «زمانی که در امت من بدعت‌ها هویدا گشت، بر عالم است که علم خویش آشکار سازد و هر که چنین نکند، لعنت خداوند بر او باد.»[1]

از باب نمونه یکی از معتقدات ابن‌تیمیه، بنیان‌گذار فرقه وهّابیت، اعتقاد به جسمانیت خداوند سبحان و اثبات لوازم آن، هم‌چون داشتن صورت، دست، پا و کارهایی چون راه رفتن، خندیدن، نشستن به روی صندلی و مانند این‌هاست.
ممکن است گفته شود مراد از اعضا و جوارحی چون دست، همان قدرت خداوند و به اصطلاح، تشبیه معقول به محسوس است، چنان‌چه این معنا در ادبیّات عرب و غیر عرب متداول است، نه این‌که واقعاً برای خداوند دو دست هم‌چون دست‌های انسان باشد.
در پاسخ گوییم: اگر وهّابیت به صراحت جسمانیت خداوند را منکر گشته و داشتن اعضا و جوارح و امکان رؤیت خداوند را نفی می‎کرد، ما نیز سخن آنان را پذیرفته و بر همان اساس حکم می‌کردیم، اما زمانی که شاهدیم ابن‌تیمیه آشکارا معتقد به جسمانیت خداوند با اعضایی هم‌چون اعضای انسان است هیچ جایی برای توجیه باقی نمی‌ماند. از باب نمونه وی می‌گوید: «در جایی از کتاب خدا و سنّت رسولش و نیز در گفتار امّت سلف (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نبوده و از جسمانیت و عرض بودن منزّه است؛ از این رو انکار معنایی که شرع و عقل آن را نفی نکرده، نوعی نادانی و گمراهی است.»[2] هیچ جایی برای توجیه باقی نمی‌ماند.

پی‌نوشت:

[1]. الکافی، شیخ کلینی، کتابفروشي علميه اسلاميه، تهران، ج 1، ص 54.
[2]. التأسیس فی ردّ أساس التقدیس، ابن‌تیمیه حرّانی، عربستان، ج 1، ص 101.

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.