تصرف درچهار عنصر(آب، خاک، آتش، هوا) توسط عمر بن خطاب و ردیه آنها

  • 1396/09/25 - 11:26
از آنجایی که خلفای غاصب هیچ فضیلتی نداشتند لذا کسانی که هم کاسه با اینان بودند سعی کردند در مقابل افراد شاخصی مثل حضرت علی(علیه السلام) و سلمان فارسی و عماریاسر و ابوذر و دیگران فضائلی را برای اینان بتراشند تا این خلفاء از قافله فضیلت و کرامت روحی و اخلاقی عقب نیفتند پس با جعل اخبار و روایات ساختگی و با تحریف حقائق تاریخی خیانتهایی را برجا گذاشتند که روی تاریخ را سیاه کردند

عمر بن خطاب یکی از صحابه‌ی پیامبر اکرم و خلیفه‌ی بناحق، که با دستور و وصیت مستقیم ابوبکر به خلافت رسید و نزدیک به ده سال حکومت کرد و در سال 23 هجری به توسط ابولوُلوُ به قتل رسید، علی رغم این که در تاریخ کارنامه‌ای قابل قبول ندارد، اما مغرضین اهل بیت و موافقین خلفاء برای جبران کمبود فضائل ایشان دست به تحریف تاریخ زدند و مطالبی را به این خلیفه نسبت دادند که علمای اهل سنت آن را ردّ کرده‌اند از جمله فضائل و کراماتی که درباره‌ی او بیان کردند عبارتند از:
عنصر آب: در زمان عمر مصر فتح شد و اهالی آن سامان نزد عمروعاص آمدند و گفتند، این رود نیل سنتی دارد و آن اینکه وقتی آب آن کم یا خشک یا زیاد می‌شود دختر باکره‌ای را با رضایت والدین با هدایایی راضی می‌کنیم و آن دختر را به رود نیل می‌اندازیم یا قربانی کرده تا مشکل برطرف شود. عمروعاص به آنان گفت اسلام از آداب و رسومات جاهلیت برنمی‌تابد... آنگاه سه ماه منتظر شدند و خبری از کم یا زیاد شدن آب نیل نشد. عمروعاص نامه‌ای به عمربن خطاب نوشت و واقعه را شرح داد و خلیفه دوم جواب نامه را پس فرستاد به اینکه جواب تو به آنان همان است که دادی، اما به همراه این نامه رقعه‌ای نوشته‌ام و آن را به رود نیل بینداز، چون عمروعاص آن رقعه را دید که در آن نوشته بود: «من عبدالله عمر امیرالمومنین الی نیل مصر: اما بعد فان کنت انّما تجری من قبلک فلاتجر، و ان کان الله الواحد القهار هو مجریک فنسال الله الواحد القهار ان یجریک[1]... اما بعد، اگر تاکنون از جانب خود جاری شده‌ای جاری نشو و اگر خدای واحد قهار تو را جاری ساخته است، ما از خداوند می‌خواهیم تو را جاری کند»، عمروعاص آن را به رود نیل انداخت و این در حالی لود که مردم قصد کوچ کردن را داشتند. این روایت به طروق مختلف با متن حدیث تحت همین مضمون وارد شده است. روایت نیل تنها راوی آن عبدالله بن صالح مصری است که رجالیون او را بسیار دروغگو و جاعل میدانند، فاسدالعقیده است و موثق نمی‌باشد.[2]
عنصر هوا: در کتاب اسنی المطالب نوشته شده است که عمر بن خطاب بر بالای منبر خطبه می‌خواند، ناگاه برایش مکاشفه‌ای روی داد و از همان بالای منبر نام –ساریه- فرمانده‌ی لشکریان سپاه اسلام را صدا زد که در سرزمین نهاوند فارس مشغول جنگ بود و یه مرتبه صدا زد: «یا ساریه، الجبل، الجبل[3] ای ساریه کوه، کوه» همه تعجب کردند و بعد از خطبه نماز جمعه واقعه را از او پرسیدند و او جریان محاصره شدن سپاه اسلام از چهار طرف را بیان کرد بعداً وقتی سپاه اسلام مراجعت کردند و جریان را پرسیدند همه به آن اذعان کردند که صدای عمر را شنیدیم. این روایت را از طریق سیف بن عمر وارد شده و ابن حبان احادیث او را جعلی می‌داند چرا که او متهم به کفر است.[4] و ابن عدی می‌نویسد: برخی از احادیثش مشهور است و بیشتر آنها مورد قبول نیست و کسی با او در نقل آنها همراهی نمی‌کند.[5]
عنصر آتش: نقل شده که در مدینه برخی از خانه‌ها آتش گرفت پس خبر به عمربن خطاب دادند، او روی قطعه پارچه‌ای نوشت: «یا نار اسکنی باذن الله[6] ای آتش به اذن خدا آران بگیر...» پس آن پارچه را در آتش انداخت و همان لحظه خاموش شد. واقدی و بیهقی و عجلونی و دیگران این داستان را با سندی ضعیف نقل کرده‌اند و آن را جعلی می‌دانند.[7] البته علمای دیگر اهل سنت قائلند که فضائل توسعه می‌یابد یعنی با هر سند ضعیفی فضیلت ثابت می‌شود.[8]
عنصر خاک: عالم دیگر اهل سنت جناب سکتواری در کتاب خود می‌نویسد: اولین زلزه‌ای که در اسلام روی داد سال 20هجری و در زمان خلافت عمر بن خطاب بود، که در این زمان بود که عمر نیزه‌اش را بر زمین زد و گفت: «یا ارض اسکنی الم اعدل علیک[9] ای زمین آرام بگیر، آیا بر روی تو عدالت را اجرا نمی‌کنم» پس زمین ارام گرفت که این داستان هم بافته‌ها و روایات جعلی است که بزرگان اهل سنت آن را ردّ می‌کنند.
در نتیجه با این توصیفات چهارگانه و کرامات و فضائل ساختگی برای عمر بن خطاب پناه بر خدا می‌بریم که این گونه سخنان برای او گفته‌اند، چرا که اولاً: خودش اقرار و اعتراف بر این دارد که هیچ مزیت و فضیلتی نسبت به سایر صحابه نداشته. ثانیاً: علمای منصف اهل سنت این گونه روایات را نمی‌پذیرند و جاعلین آنها را ردّ می‌کنند. ثالثاً: بزرگان فریقین از پذیرش این دروغهای کذایی خود را مبرّی می‌دانند و به آن خدشه وارد می‌کنند. یا اولی الالباب.
پی‌نوشت:
[1]. تفسیرکبیر، فخررازی، داراحیاء التراث العربی، بیر.ت، لبنان، ج21ص88.
[2]. الضعفاء و المتروکین، نسایی، دارالکتب الثقافیه، بیروت، لبنان، ص149شماره351.
[3]. اسنی المطالب، درویش حوت، چاپخانه ذات التحریر، قاهره، مصر، ص553حدیث1764.
[4]. المجروحین، ابن حبان، دار الباز، مکه عربستان، ج1 ص345.
[5]. الکامل فی ضعفاء الرجال، ابن عدی، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج3ص435رقم851.
[6]. تفسیر کبیر، رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج21ص88.
[7]. فتوح الشام، واقدی، افست المکتبه الاهلیه، بیروت، لبنان، ج2 ص69.
[8]. کشف الخفاء، عجلونی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج2ص380.
[9]. محاضرات الاوائل، سکتواری، المکتبه العامرهَ الشرقیه، قاهره، مصر،ص171.

برچسب‌ها: 
تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.