زهد و بی‌اعتنایی به دنیا

  • 1396/09/21 - 13:23
یکی از کارهایی که حنابله درباره علمای خود انجام داده‌اند، غلو نسبت به آن‌ها می‌باشد، که با این داستان‌های دروغین قصد بزرگ نمودن پیشوایان خود را دارند؛ اما شیعیان که روایات فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و سایر ائمه (علیهم السّلام) که صحیح بوده و بزرگان فرقه‌های مختلف اسلامی نقل نموده‌اند را بیان می‌کنند، به غلو متهم می‌شوند.

یکی از کارهایی که حنابله در کتب خود درباره پیشوایان و علمای خود انجام داده‌اند، غلو نسبت به آن‌ها می‌باشد، که با این داستان‌های ساختگی و دروغین قصد بزرگ نمودن پیشوایان خود را دارند؛ اما شیعیان که روایات فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و سایر ائمه (علیهم السّلام) که صحیح بوده و بزرگان فرقه‌های مختلف اسلامی نقل نموده‌اند را بیان می‌کنند، به غلو متهم می‌شوند.

حنابله در مورد یکی از بزرگان خود به نام ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم بن بشر به مبالغه پرداخته است. ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم بن بشر در سال 198 هجری قمری به دنیا آمده و در سال 285 هجری قمری در بغداد از دنیا رفته و در منزل خودش واقع در خیابان باب الأنبار دفن شده است. او یکی از ملازمان احمد بن حنبل بوده و حدود بیست سال با او مصاحبت داشته و از افکار او تبعیت کرده است. دارقطنی او را در علم و زهد و ورع با احمد بن حنبل مقایسه کرده است. در این مقاله برآنیم تا به دو نمونه بارز از مبالغه حنابله در حق ایشان بپردازیم.

- زهد و بی‌اعتنایی به دنیا؛ معتضد خلیقة عباسی ده‌هزار درهم برای ابراهیم حربی فرستاد اما او درهم‌ها را نپذیرفت و برگرداند. معتضد دوباره درهم‌ها را فرستاد و گفت: اگر خودت نمی‌خواهی، بین همسایه‌ها تقسیم کن. ابراهیم حربی گفت: ما خودمان را به جمع‌آوری مال دنیا مشغول نکردیم، به تقسیم کردن آن هم مشغول نمی‌کنیم. اگر خلیفه ما را راحت نگذارد، شهر را ترک کرده و از همسایگی او خواهیم رفت.[1] ابراهیم حربی هزار دنیار فرستاده شده توسط خلیفه را رد کرده و با اشاره به دوازده هزار جزوه و دست‌نوشته‌های خود، ارزش آن‌ها را بیش از دوازده هزار درهم تخمین زده و خود را فقیر و مستحق گرفتن دینارهای فرستاده شده توسط خلیفه، ندانسته است.[2]

- آروزی مرگ فرزند؛ ابراهیم حربی فرزندی داشت که در یازده سالگی تمام قرآن را حفظ کرده بود و بسیاری از مسائل فقه را یاد گرفته بود اما آرزوی مرگ این طفل را کرده بود و او هم مرده بود. وقتی علت این آرزو را از ابراهیم حربی می‌پرسند، می‌گوید: خواب دیدم قیامت بر پا شده است. بچه‌هایی را مشاهده کردم که ظرف‌هایی از آب در دست داشتند و به بعضی آب می‌دادند. روز بسیار گرمی بود. به یکی از این بچه‌ها گفتم: کمی آب می‌خواهم. نگاهی به من کرد و گفت: تو پدر من نیستی. به تو آب نمی‌دهم. پرسیدم شما کیستید؟ گفت: ما بچه‌هایی هستیم که زودتر از پدرانمان از دنیا رفته‌ایم و الآن منتظر آنان هستیم تا بیایند و به آنان آب بدهیم. من نیز آرزو کردم: ای کاش فرزندم زودتر از من بمیرد.[3]

پی‌نوشت: 

[1]. «جاء رجل من أصحاب المعتضد إلی ابراهیم الحربی بعشرة آلاف درهم من عند المعتضد، یسأله عن أمیر المؤمنین أن یفرق ذلک، فردّه و انصرف الرسول، ثمّ عاد، فقال: إنّ أمیرالمؤمنین یسألک أن تفرّقه فی جیرانک... .» تاریخ بغداد أو مدینة السلام، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 6، ص 32.
[2]. «قال أبوالقاسم الجیلی (الختلی): اعتلّ ابراهیم بن اسحاق الحربی علّة حتّی أشرف علی الموت، فدخلت علیه یوما، فقال: یا أباالقاسم! أنا فی أمر عظیم مع ابنتی، ثمّ قال لها: قومی و اخرجی إلی عمّک، فخرجت و ألقت علی وجهها خمارها... .» طبقات الحنابلة، محمد بن ابی یعلی، دا المعرفة، بیروت، ج 1، ص 88.
[3]. «قال محمد بن خلف وکیع: کان الإبراهیم الحربی إبن و کان له إحدی عشرة سنة، قد حفظ القرآن و لقّنه من الفقه شیئا کثیرا، قال: فمات، فجئت أعزیه، قال: فقال لی: کنت أشتهی موت إبنی هذا... .» تاریخ بغداد أو مدینة السلام، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 6، ص 37.

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.