عرفان صوفی؛ عرفان منهای شریعت

  • 1395/11/11 - 13:41

یکی از اعتقادات اهل تصوف، که در واقع از انحرافات عظیم و مخالف دستور اسلام است، مسئله‌ی فرار از شریعت است که با توجیهات گوناگون، تکالیف الهی را از خودشان ساقط کرده و خود را ملزم به انجام احکام شرعی نمی‌دانند  و با این حال، خودشان را از اهل عرفان دانسته، عرفانی که منهای شریعت است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از دلایل و توجیهاتی که در تصوف، نسبت به عدم پایبندی به شریعت‌، مطرح است، رسیدن سالک به مرحله‌ی فنا و حقیقت است. آنان معتقدند که هدف از عبادت، رسیدن به حقیقت بوده و در طی این طریق، الزامی بر انطباق دستورات قطب با شرع نیست و اگر مخالف با شرع هم باشد اشکالی ندارد. نورعلیشاه ثانی، قطب دوم فرقه صوفیه گنابادی از کسانی است که ادعا می‌کند: «پس از یقین، عبودیت نیست، ربوبیت است؛ تکلیف نیست، لذت و شکر است.»[1]
صاحب گلشن راز، از شریعت به پوست بادام و از حقیقت به مغز آن تعبیر کرده و گفته که با پخته شدن مغز که منظور همان رسیدن به حقیقت باشد، می‌توان پوست را که شریعت باشد، دور انداخت.[2] وحتی مولوی با مثال‌های مختلف، به ساقط شدن تکالیف و بطلان شریعت، تصریح کرده و می‌گوید: «لَو ظَهَرَتِ الحَقائِقُ بَطَلَتِ الشَّرائِعُ.[3] یعنی با رسیدن به حقیقت، شریعت که همان تکالیف شرعی مانند نمازو روزه و ... باشد، باطل و از او ساقط می‌شود.
بعضی از صوفیان، برای فرار از شریعت و ترک تکالیف شرعیه، بحث جنون و دیوانگی را در هنگام رسیدن به شهود و حقیقت، برای سالک مطرح کرده و آن را برای وی، یک مقام و رتبه دانسته، که از آن به مقام دیوانگی تعبیر کرده و آنان را مجانین العقلاء می‌نامند، که به‌خاطر جنون، تکالیف شرعیه از آنان ساقط شده است. چنان‌چه لاهیجی در شرح گلشن راز به این مطلب اشاره کرده و گفته: «بدان که نزد محققان، غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنه، قرب و وصول به حق است و روندگان و سالکان راه الله چون به وسائل عبادات و متابعت اوامر و نواهی، به نهایت کمال و به مرتبه محبوبی می‌رسند، نور تجلی الهی، ساتر نور عقل ایشان گشته و در بحر وحدت، محو و مستغرق شدند و از آن استغراق و بیخودی، مطلقا بار دیگر به ساحل صحو و مرتبه عقل برنگشتند؛ و چون مسلوب العقل گشتند، به اتفاق اولیا و علما، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است، چون تکلیف بر عقل است و ایشان را والهان طریقت می گویند.»[4]
این اعتقادِ اهل تصوف درباره‌ی شریعت‌گریزی، چون با قرآن وسنت مخالف بوده، بعضی از صوفیان را واداشت، که دلایلی شرعی برای توجیه آن بیاورند. لذا یکی از مهمترین آیاتی که به آن استناد می‌کنند این آیه شریفه است: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.[حجر/99] و پروردگارت را عبادت كن تا يقين فرا رسد.» در این آیه، صوفیان منظور از یقین را، همان مرحله‌ حقیقت و شهود می‌دانند و این چنین تأویل می‌کنند که عبادت و عبودیت انسان، فقط تا هنگام رسیدن به یقین و حقیقت است و بعد از آن تکالیف شرعیه از انسان ساقط می‌شود. این در حالیست که طبق نظر همه مفسرین شیعه و بسیاری از مفسرین سنی، منظور از یقین در اینجا «مرگ» است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه فرمودند: «مراد از آمدن يقين، رسيدن اجل مرگ است كه با فرا رسيدنش، غيب، مبدّل به شهادت و علم، مبدّل به عيان مى شود. و اينكه بعضى پنداشته‌اند، كه آيه‌ی شريفه دلالت دارد بر اينكه، عبادت تا وقتى لازم است كه يقين نيامده باشد و همين كه انسان يقين پيدا كرد ديگر نماز و روزه واجب نيست، پندار و رأى فاسدى است. براى اينكه اگر مقصود از يقين، آن يقين معمولى باشد كه گفتيم از راه تفكر يا عبادت، در نفس پديد مى‌آيد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در هر حال آن يقين را داشته، و آيه شريفه كه خطابش به شخص رسول اكرم است، مى‌فرمايد عبادت كن تا يقين برايت بيايد، چطور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يقين نداشته با اينكه آيات بسيارى از كتاب خدا او را از موقنين و همواره بر بصيرت و بر بيّنه‌اى از پروردگارش، و معصوم و مهتدى به هدايت الهى و امثال اين اوصاف دانسته است.»[5]
در سیره و احادیث ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام)، درباره‌ی عمل به شریعت و وجوب تکالیف شرعی، سفارشات زیادی شده است، به‌گونه‌ای که شریعت هیچ وقت از انسان ساقط نمی‌شود. پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله)، ایمان مؤمن را اعتقادی قلبی به همراه عمل به واجبات دانسته نه ترک آن. «الایمانُ أ‌َداءُ الفرائِض‌ِ و اجْتِنابُ المَحار‌ِم‌ِ والایمانُ هو مَعْرفَةٌ بالقَلْب‌ِ و إ‌ِقْرارٌ باللّسان‌ِ و عَمَلٌ بالأ‌َرْکان.‌[6] ایمان به‌جا آوردن فرائض الهی و پرهیز از محرمات است. ایمان عبارت است از معرفت قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح.» وهمچنین در مورد نماز فرمودند: «الصَّلوةُ عَمُودُ الدِّین فَمَن تَرَکها فَقَد هَدُم الدّین[7] نماز ستون دین است، پس هرکس نماز را ترک کند، حقیقتاً دین را ویران کرده است.»
بنابراین عرفان منهای شریعت، عرفان نخواهد بود و می‌توان گفت، عرفانی که شریعت‌گریز بوده و پایبند به احکام و تکالیف الهی نباشد، ضلالت و فساد و نهایتش نیز ندامت و پشیمانی است.

پی‌نوشت:

[1]. گنابادی ملاعلی(نورعلیشاه ثانی)، صالحیه، ناشر دانشگاه تهران، 1351، حقیقت398،ص 185.
[2]. شبستری، شیخ محمود، مفاتیح‌الاعجاز فی شرح گلشن راز،شرح شیخ محمد لاهیجی، تهران، انتشارات سنایی، 1387هـ ش، چاپ اول، ص 296.
[3]. جلال الدين محمد بلخى(مولوى)، مثنوى معنوى، ‏به‌تصحیح توفيق سبحانى‏، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، ‏1373، ص639.
[4]. لاهیجی، شیخ محمد، مفاتیح‌الاعجاز فی شرح گلشن راز، تهران، انتشارات سنایی، 1387هـ ش، چاپ اول، ص 297.
[5]. علامه طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمد باقر موسوى همدانى‏، قم، انتشارات جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1374 ش، چاپ پنجم، ج 12، ص 293.
[6]. صدوق، محمد بن بابویه، معانی الاخبار، تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1379، ص 187.
[7]. احسایی، ابن‌ابی جمهور، عوالی اللآیی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، 1366، ص 151.
 

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.