وحدت وجود، بزرگراه توجیه یا اعتقادی قلبی؟!

  • 1395/10/12 - 13:58
متصوفه با دنبال کردن بحث وحدت وجود در پی توجیه بسیاری از خطاها و اشتباهات گذشتگان خود در زمینه‌های مختلف هستند. اشتباهاتی نظیر شَطَح‌گویی که افرادی چون حسین بن منصورحلاج، بایزید بسطامی، عین القضات همدانی و روزبهان شیرازی که سردمدار این عرصه در بین صوفیان هستند، مرتکب آن شده و برخی حتی جان خود را بر سر این خطا از دست داده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بحث وحدت وجود و موجود از مباحث اعتقادی صوفیه است که عدم التزام به آن، سلوک صوفیه را همانند درختی بی‌بار و بی‌ثمر خواهد ساخت. باید توجه داشت که وحدت وجودی که صوفیه از آن دم می‌زنند با آنچه که عرفا آن را وحدت وجود می‌خوانند، صرف شباهت لفظی است و ماهیتا با هم تفاوت دارند.

غزالی التزام به وحدت وجود را میوه معنوی صعود یک صوفی می‌داند.[1] اما وحدت وجود مورد نظر صوفیه چیست؟ دستاویز ایشان کدام است و چه هدفی را از مطرح کردن این موضوع و التزام اعتقاد به آن دنبال می‌کنند؟ در مورد اینکه اشتباه صوفیانه در این بحث چیست بهتر است پاسخ به این سوال را از عارف واصل، مرحوم آیت الله بهجت(ره) بشونیم. ایشان در جواب به این سوال فرمود:« آنان وحدت حُکمیه را با وحدت حقیقیه اشتباه کرده‌اند. من معتقد به وحدت حُکمیه و کثرت حقیقیه هستم و ندیدم کسی (این مطلب را) گفته باشد. آنها هم که قائل به وحدت حقیقیه هستند، عملا همین اعتقاد را دارند. مثل سید محمد کربلایی، که یک شب تا صبح گریه می‌کند. اگر وحدت حقیقیه باشد، گریه برای چه؟ قرآن و احادیث اسلامی وحدت حقیقیه را رد می‌کند (کانا یاکلان الطعام)[2]. سپس اضافه کردند: (جمع میان) کثرت حقیقیه و وحدت حقیقیه محال است، مگر اینکه کسی بگوید تناقض محال نیست! آنچه در روایات آمده که (یبصر به) و (یسمع به)، اشاره به همان وحدت حُکمیه است. الله بهجت در ادامه‌ی توضیحاتشان درباره‌ی وحدت حقیقیه فرمودند: وقتی خورشید آمد ستارگان، دیده نمی‌شوند اما واقعا هستند …»[3]
صوفیه در بحث وحدت وجود به ابزار گوناگونی متوسل شده‌اند تا جایی که برخی آیات قرآن را دستاویزی برای اعتقاد به وحدت وجود قرار داده‌اند که برای نمونه‌ می‌توان به آیه‌ی 16 سوره‌ی مبارکه‌ی قاف اشاره کرد. خداوند در این آیه می‌فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»[4] ایشان به نحوی صوفیانه آیه را اشاره‌ای به اتحاد انسان با خدا تفسیر کرده‌اند[5]؛ در حالی‌که این آیه صراحتاً به علم خداوند حکیم از مخلوقات نظر دارد. 
نزدیک بودن از ورید به معنای رگ حیاتی قلب باشد یا شاهرگ گردن، در واقع  تمثیلی برای نمایش قرب و نزدیکی معنوی در قالب یک صورت حسی قابل مشاهده است که خداوند به زیبایی آن را در آیه‌ی فوق مطرح می‌کند تا بیان‌گر علم خدا از اعمال انسان و آگاهی او از ضمائر بندگانش باشد. و از بُعدی دیگر، همانطور که با از بین رفتن رگ حیاتی بدن، رشته‌ی اتصال انسان با عالم خاکی قطع می‌شود و وجود آن رمز بقای حیات نفسانی است، افاضه‌ی الهی به انسان هم شرط حیات معنوی انسان در دایره‌ی عبودیت خواهد بود.
به نظر می‌رسد متصوفه با دنبال کردن بحث وحدت وجود در پی توجیه بسیاری از خطاها و اشتباهات گذشتگان خود در زمینه‌های مختلف هستند. اشتباهاتی نظیر شَطَح‌گویی که افرادی چون حسین بن منصور حلاج، بایزید بسطامی، عین القضات همدانی و روزبهان شیرازی که سردمدار این عرصه در بین صوفیان هستند، مرتک آن شده و برخی حتی جان خود را بر سر این خطا از دست داده‌اند.

پی‌نوشت:

[1]. مشکاة الانوار، محمد غزالی، ویراسته الف عفیف، قاهره 1964، ص 55
[2]. اشاره به آیه‌ی 75 سوره مائده « که حضرت مسیح و مریم را محتاج به خوراک میداند  واحتیاج اولین نشانه امکان و مخلوقیت است. پس مسیح ممکن الوجود بوده نه واجب الوجود و مخلوق بوده نه خالق ومادرش هم مانند او بشری بوده است»
[3]. زمزم عرفان، محمدی ری شهری، انتشارات دارالحدیث، ص130
[4]. و ما انسان را آفريده‏ ايم و مى‏ دانيم كه نفس او چه وسوسه‏ اى به او مى ‏كند و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم.
[5]. تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، زرینکوب، ترجمه کیوانی، تهران1383، ص26

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.