صلح کل، بی‌تعصبی یا بی‌مسلکی

  • 1395/06/06 - 23:55
عقیده به صلح کل، عقیده ای فاسد بوده و اباحی گری و بی تفاوتی به محیط اطراف نتیجه این تفکر است. نتیجه اعتقاد داشتن به صلح کل که در میان صوفیه رایج است، تفسیر دین به دین حداقلی و فردی در جامعه خواهد شد. طرفداران صلح کل در واقع مى‏‌خواهند بگويند دين امرى است که جنبه فانتزى دارد و با واقعيات سروکارى ندارد و حال آنکه حقیقت چیز دیگری است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عقیده به صلح کل، عقیده ای فاسد بوده و اباحی گری و بی تفاوتی به محیط اطراف نتیجه این تفکر است. نتیجه اعتقاد داشتن به صلح کل که در میان صوفیه رایج است، تفسیر دین به دین حداقلی و فردی در جامعه خواهد شد. آنهايى که در مورد دين نظريه صلح کل را قبول کرده‏‌اند در واقع مى‏‌خواهند بگويند دين امرى است که جنبه فانتزى دارد و با واقعيات سروکارى ندارد و حال آنکه حقیقت چیز دیگری است. برای روشن شدن قسمتی از ابعاد نظریه صلح کل به سراغ آثار معلم شهید مرتضی مطهری رفتیم تا انعکاس عقیده به صلح کل را در آثار ایشان دیده باشیم و ببینیم نظر استاد مطهری در مورد عقیده به صلح کل چیست.

 استاد مطهری در کتاب آزادی معنوی، عقیده به صلح کل‏ را خیانت به بشریت می‌داند و درآن مورد می‌گوید: «گمان نمى‏‌کنم از مردم محقق دنيا باشد کسى که انسان‌دوستى را به آن مفهومى تشريح کند که به آن «صلح کل» گويند. البته هستند در ميان افراد عامى و عادى که تا صحبت بشريت و انسان‌دوستى پيش مى‏‌آيد، مى‏‌گويند: آقا! همه بشرند، بنابراين در نظر ما همه بايد يک جور باشند، همه بايد به يک چشم به هم نگاه کنيم. مى‏‌گوييم: ارزش‌هاى انسانى چطور؟ همه انسانها که از نظر واجد بودن ارزشهاى انسانى يک جور نيستند؛ يک بشر با دانش است و يکى بى‏‌دانش (حالا ممکن است بگوييد علت بى‏‌دانشى او اين بوده که علم دراختيارش نبوده)، يک بشر پاک و پرهيزکار است و ديگرى ناپاک و آلوده، يکى ستمگر است و ديگرى ستمکش، يکى خيرخواه است و ديگرى بدخواه. آيا ما بايد به حکم فلسفه بشردوستى بگوييم اينها همه بشرند و براى ما فرق نمى‏‌کنند؟ ما براى بشر احترام قائل هستيم؛ ديگر چکار داريم که اين بشر بادانش است يا بى‌‏دانش، باايمان است يا بى‏‌ايمان، باتقواست يا بى‏‌تقوا، نيک‌خواه است يا بدخواه، مصلح است يا بدکار و مضر و مفسد! ما بايد بشردوست و صلح کل باشيم. ديگر در نظر ما وابستگى يک بشر به هر مسلک و مکتبى نبايد فرق کند! اگر چنين بگوييم، به بشريت خيانت کرده‏‌ايم.[1]

همو درمورد کسانی که عقیده صلح کل را نماد محبت عمومى‏ معرفی می‌کنند، می‌گوید: «پس نتيجه اين مى‏‌شود که به نام اصل روشنفکرى و اصل صلح کل، مسيحی‌ها و در واقع استعمارگرهاى مسيحى به دست مبشرين مسيحى اين فکر را در دنيا تبليغ کردند که: يک آدم با ايمان بايستى تابع صلح کل باشد، همچنان‏‌که عيسى مسيح گفته است: اگر شخصى به طرف راست شما سيلى زد طرف چپ صورتتان را بگيريد تا سيلى ديگرى به شما بزند. به همه محبت بورزيد. به هر حال صلح کل بودن، يک فکر و نظريه است و ريشه اين نظريه اين است که دين صرفاً يک امر وجدانى است.»[2] و بدین وسلیه نشان می‌دهد که پشت پرده عقیده به صلح کل علاوه بر وجود انگیزه‌های استعماری، بی تفاوتی و اباحی‌گری نیز پنهان است.

استاد مطهری دگر بار در پاسخ به کسانی که عقیده به صلح کل را نوعی مسلک می‌دانند و باید نسبت به این عقیده تعصبات را کنار گذاشت و با عینک دیگری به مساله نگاه کرد، می‌گوید: «اگر انسان ايده‏‌اى را منطقاً بپذيرد، آيا بايد نسبت به آن ايده بى‏‌تفاوت باشد؟ اگر از طرفداران مکتب صلح کل سؤال کنيم که آيا پسنديده است که انسان مسلکى باشد؟ جواب مى‏‌دهند: بله، خوب است که انسان مسلکى باشد. به آنها مى‏‌گوييم اگر مى‏‌گوييد مسلکى بودن خوب است، مسلکى بودن يعنى حمايت از يک رويّه و مسلک؛ چرا در اينجا اسم آن را تعصب نمى‏‌گذاريد؟»[3]

با نگاه کلی به نقد تفکر صلح کل و استدلال‌هایی که برای این عقیده بیان می‌کنند، درمیابیم عقیده به صلح کل چیزی جز بی‌تفاوتی و انحراف از مسیر اصلی هدایت بشر، عاید سالک نکرده و در راه هدایت نمی‌توان نسبت به خیلی از موارد بی‌تفاوت بود. اگر بنا به مسلک صلح کل همه افراد بشر در هر دین و مسلک، حتی در قالب بت‌پرستی و بی‌دینی، می‌توانند به لقای الهی، نایل گردند، پس فلسفه ارسال رُسُل و بیان راه هدایت چه نقشی می‌تواند داشته باشد؟

پی‌نوشت:
[1]. مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، صدرا، تهران، مجموعه‏‌ آثار، ج ‏23، ص 673
[2]. مطهری، مرتضی، پانزده گفتار، صدرا، تهران، مجموعه‏ آثار، ج ‏24، ص 540
[3]. همان، ص 539

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.