مقایسه عرفان و تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی پنداشتن عرفان و تصوف نادرست است. چرا که تصوف یکی از شعب و جلوههای عرفان میباشد. درواقع تصوف طریقه سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سرچشمه گرفته است. اما عرفان مفهوم کلیتری است که شامل تصوف و سایر نحلهها نیز میشود. پس میتوان گفت که نسبت میان تصوف و عرفان عموم و خصوص من وجه است.[1] به نظر میرسد که در دیدگاه مشهور عرفان در معنای عام خود به کار رفته است.
عرفان در معنای اخص مترادف با تصوف
این دیدگاه معتقد است که عارف در سه مفهوم عام، خاص و اخص به کار میرود. عرفان در معنای عام به معنی وقوف به دقایق و رموز چیزی است و در مقابل عالم سطحی، قشری، جامد و مقلد به کار گرفته میشود. عرفان در معنای خاص به معنی دستیابی به حقایق اشیاء و به طریق کشف و شهود است. در این معنا عارف کسی است که هم اهل ریاضت و هم اهل کشف و شهود باشد. عرفان در معنای اخص اما اصطلاحی مستحدث است که در معنای تصوف به کار میرود. عارف و صوفی در این معنا یکی هستند. [2]
عرفان مفهومی وسیعتر از تصوف
این دیدگاه معتقد است که با تعمق بیشتر میتوان رأی به تفاوت میان عرفان و تصوف داد، تصوف و صوفی غالباً حاکی از مکتب خاص، پیرو فرقه معین و اهل خانقاه است در حالی که عرفان و عارف اعم از تصوف و صوفی بوده و دارای مصداقی عامتر و مفهومی وسیعتر است. عارف در عرف ادبیات و از نظر شاعران معنی و مفهومی لطیفتر از صوفی دارد و بیشتر در مورد پیران روشن دل و کامل و اهل معرفت و رهروان طریق عشق و حقیقت استعمال میگردد. [3]
عرفان پیشتر از تصوف
عرفان در این دیدگاه، علمی است که جنبههای عملی آن همواره با ریاضت و سیر و سلوک و آزمایشهای سخت همراه است و عارف را به مرحله کشف و شهود میرساند. عارف بدین وسیله قدرت تصرف بر قوای جاری طبیعت و پدیدآوردن افعال شگفتآور را پیدا میکند. اما تصوف به معنای پشمینه پوشی و روی گرداندن از لذایذ دنیوی است. تصوف در اسلام و سالها بعد از پیدایش عرفان شکل گرفته و در قرن دوم هجری رواج کامل داشته است. [4]
تصوف در برابر عرفان
این دیدگاه، تصوف را جریانی در برابر عرفان ائمه اطهار میداند. درواقع خلفای عباسی برای اینکه معنویت را از اهل بیت بگیرند؛ دستگاه قداست ظاهری را تحت عنوان صوفیگری، پشمینهپوشی، تسبیح و خرقه و سجاده پهن کردند. در اینجا تصوف به معنای زهدورزیهای دروغین به کار میرود.[5] در صورتی که تصوف را ساخته و پرداخته خلفای عباسی بدانیم، لاجرم مجبوریم بزرگان تصوف از قبیل مولوی، ابن عربی و … را از ادامه دهندگان راه آنان محسوب کنیم.
تباین تصوف و عرفان
این دیدگاه معتقد به تفاوت تصوف و عرفان است. در کتب صوفیه متقدم، تعریف تام و درستی از تصوف که سایرین بر آن اجماع داشته باشند ارائه نگردیده است. تنها سهروردی است که سعی کرده در عوارف المعارف ماهیت تصوف را نشان دهد. به اعتقاد سهروردی «ماهیت تصوف افزون بر هزار است و ما ضابطهای در ذکر میآوریم که جامع جمیع معانی باشد.» تعریف سهروردی از تصوف را میتوان به اختصار چنین ذکر کرد: «تصوف یعنی دوام فرار از نفس به رب»[6] این تعریف علیرغم ادعای سهروردی جامع و کامل نیست. میتوان بیان داشت که تصوف قابل تعریف نیست و از حیطه تعریف خارج است. [7] این در حالی است که ما میتوانیم از عرفان، تعریفی مبتنی بر حد تام ارائه کنیم. همچنانکه موضوع، مسائل و مبادی عرفان نیز معین و مشخص است. عرفان عبارت است از «معرفت حقایق نهاده بر پایه شهود، مقید به وحی».[8] در این تعریف «معرفت به حقایق» جنس قریب و «نهاده بر پایه شهود و مقید به وحی» فصل قریب است. پس میتوان گفت که عرفان و تصوف دو عنوان جدا از هم میباشند. البته اهل عرفان شاید و لابد از سر توسع و تجوز آن دو را یکی پنداشتهاند.[9] درواقع نسبت «عرفان بشرط لا» با «تصوف لابشرط» تباین کلی است. یعنی عرفان من حیث هو عرفان هیچ صدقی بر تصوف من حیث هو تصوف ندارد. اما اگر هر دوی آنها را به نحو لابشرط در اعتبار آوریم نهایت امر آن خواهد بود که بر پایه توسع و تجوز نسبت آن دو را عموم و خصوص من وجه بدانیم.[10] برای صحت این قول میتوان به دو روایت تاریخی که در کتب صوفیه نقل شده است استناد کرد:
یک روز مولانا گفت: «من بر قلندران رشک میبرم که هیچ ریش ندارند و حدیثی فرمود که من سعادة المرء خفة لحیته، لان اللحیة حلیة المرء و فی کثرتها اعجاب المرء بنفسه و هو من المهلکات، و فرمود که بسیاری ریش صوفیان را خوش است اما تا صوفی ریش را شانه کردن، عارف به خدا میرسد.»[11]
«خواجه مصعد پسر خواجه امام مظفر حمران نوقانی گفت که یک روز شیخ ابوسعید با پدرم نشسته بودند و سخنی میگفتند، پدرم شیخ ابوسعید را گفت که صوفیت نگویم و درویشت هم نگویم بلکه عارفیت گویم به کمال».[12]
با تعاریف ارائهشده فرق بین عرفان و تصوف روشن میشود و حالآنکه منظور از تصوف نیز تصوف قدیم است نه آنچه امروزه به تصوف مشهور است.
پینوشت:
[1]. جلالالدین همائی، به نقل از لغتنامه دهخدا، علیاکبر دهخدا، جلد دهم، دانشگاه تهران، بهار 1373، ص 13952.
[2]. احمدعلی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، علمی، چاپ هشتم، زمستان 1375، ص 498 و 497.
[3]. منوچهر مرتضوی، مکتب حافظ، ستوده، چاپ سوم، تبریز 1370، ص 165.
[4]. علی شیخالاسلامی، «عرفان امام خمینی»، نشریه اشراق، شماره 1، ص 25.
[5]. عزیز الله جوینی، «نشانههای عرفان و تصوف پیش از اسلام و پسازآن»، مجله تخصصی گروه زبان و ادبیات فارسی، شماره یکم، بهار 1380، ص 96.
[6]. منوچهر صدوقی سها، فواید در عرفان و فلسفه و تصوف و تاریخ ایران، آفرینش، چاپ اول، تهران، 1383، ص 220.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان، ص 222.
[10]. همان، ص 223.
[11]. شمسالدین احمد افلاکی العارفی، مناقب العارفین، ج 1، دنیای کتاب، چاپ دوم، 1362، ص 412.
[12]. محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، آگاه، چاپ پنجم، 1381، ص 277.
افزودن نظر جدید