سه دیدگاه درباره عرفان اسلامی

  • 1394/07/19 - 07:46
درباره عرفان اسلامی دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که در این مقاله به سه دیدگاه اشاره می‌شود. «عرفان اصیل اسلامی»، «عرفان مسلمان و عرفان اسلام» و «عرفان اسلامی عین مذهب»، سه دیدگاهی است که به آن پرداخته می‌شود. در عرفان اصیل اسلامی این دیدگاه وجود دارد که همه کارهایی که عرفای اسلام انجام داده ‏اند درست نبوده و گاه رفتارهایی متناقض و غیرقابل قبول از آنها سرزده است. درواقع...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ درباره عرفان اسلامی دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که در این مقاله به سه دیدگاه اشاره می‌شود. «عرفان اصیل اسلامی»، «عرفان مسلمان و عرفان اسلام» و «عرفان اسلامی عین مذهب»، سه دیدگاهی است که به آن پرداخته می‌شود.
الف) عرفان اصیل اسلامی
این دیدگاه معتقد است که همه کارهایی که عرفای اسلام انجام داده ‏اند درست نبوده و گاه رفتارهایی متناقض و غیرقابل قبول از آنها سرزده است. درواقع باید بیان داشت که عرفان اصیل اسلامی در مرتبه عالی خود متعلق به پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله) و جانشینان راستین وی بوده است.[1]
ب) عرفان مسلمانان، عرفان اسلام
ما در عالم اسلام با دو نوع عرفان مواجه بوده‏ ایم: عرفان مسلمانان و عرفان اسلام. این تفکیک بسیار با اهمیت و ضروری است. چرا که ممکن است عارفی نظرات و اقوالی را بیان کرده باشد که با تعالیم اسلام سازگار نیست. لذا شایسته نیست وی را عارف اسلامی خطاب کرد. این عرفان، که گفته‌های شخصی و ذوقی عارف است، عرفان بافته نیز نام دارد. عرفان اسلامی اما منطبق بر تعالیم اسلام است و عارف آن، در درجه اول مجتهد و فقیهی ماهر است که روی به عرفان نهاده است. البته باید توجه داشت که چنان عارفانی از پیروان مکتب شیعه هستند. بزرگان و عارفانی چون امام خمینی(ره)، سید علی قاضی و سیداحمد کربلایی از این سنخ‏ اند. این عرفان را می‏‌توان عرفان یافته نیز نام نهاد.[2]
ج) عرفان اسلامی عین مذهب
عرفان اسلامی عبارت است از «گسترش و اشراف نورانی «من انسانی» بر جهان هستی به جهت قرار گرفتن «من» در جاذبه کمال مطلق که به لقاء الله منتهی می‌گردد.»[3] با این تعریف کمترین تفاوتی میان مذهب و عرفان باقی نمی‏‌ماند و شریعت و طریقت و حقیقت اشکال یک حقیقت می‏‌نماید. بنابراین در این عرفان نفی «من» آدمی معنا ندارد. درواقع وحدتی که در سایر عرفان‌ها مطرح می‌گردد، از سنخ عرفان منفی است و آن را نه تنها شهود واقعی اثبات نمی‌‏کند که نتایج صحیح آن را هیچ انسان آگاهی قبول نخواهد کرد. همچنین عارفانی که غیر از طریق مذهب گام برمی‏‌دارند، صاحبان تخیلات رویایی هستند و مصداق عرفان منفی می‏‌باشند.[4] پس عرفان در این معنا وجهه معنوی دیانت است و عارف کسی است که علاوه بر جنبه‏‌های ظاهری شریعت و رعایت همه آئین‌ها و موازین دینی وجهه الهی را در جمیع شئون حیات خویش رعایت می‏‌کند. درواقع مراد از عارف در اینجا عالم ربانی است.[5]
برای بیان رابطه میان عرفان اسلامی و تصوف ذکر دو مقدمه لازم و ضروری است:
مقدمه اول: نگاهی اجمالی به قرآن کریم و تعالیم ائمه اطهار بیانگر این نکته است که تعالیم بسیار بلند و ژرفی در قلمرو عرفان و آداب و دستورالعمل‌های سیر و سلوک آمده است. آیات مربوط به توحید ذات و صفات و افعال، سوره توحید، ابتدای سوره حدید و آیات پایانی سوره حشر نشان‏ دهنده بعضی از تعالیم عرفانی است. همچنین آیاتی که بر آداب و سنن ویژه‏ ای توجه داده است و می‏‌توان آن‌ها را سیر و سلوک اسلامی خواند مانند: آیات تفکر و تأمل، ذکر و توجه دائمی، سحرخیزی و شب زنده‏ داری، روزه‏ داری، سجده و تسبیح در شب، خضوع، خشوع و… سخنان ژرف و بلندی که از ائمه اطهار منقول است می‏‌تواند اصالت عرفان اسلامی را نشان دهد.
مقدمه دوم: طریقه تصوف، همان طور که ذکر شد در اوائل قرن دوم هجری رشد و نضج پیدا کرد. با توجه به مقدمه اول، این قول که عرفان در اسلام با تصوف آغاز گردید دور از واقع و نادرست است. درواقع شیعه معتقد است که عرفان حقیقی بعد از پیامبر، توسط خاندان اهل بیت اشاعه پیدا کرد و این در حالی است که تصوف زمانی پیدا شد که ائمه شیعه در قید حیات بودند و به تبلیغ می‌پرداختند. نگاهی به مشایخ صوفیه نشان می‌‏دهد که اکثر آنان پایبند مذهب اهل سنت بودند و به عقاید کلامی و آداب فقهی امامیه توجهی نداشتند. اگرچه امروز عده‏‌ای می‏‌کوشند کسانی چون ابن عربی، احمد غزالی، عطار و مولوی را در سلک عرفای شیعی درآوردند اما حق این است که داده‏‌های تاریخی چنین چیزی را نشان نمی‏‌دهند. ضمن اینکه بسیاری از احادیث در ذم صوفیه و مشایخ آن وارد شده و علمای برجسته شیعه بر این مکتب تاخته ‏اند. کسانی چون شیخ صدوق، علامه حلی، محقق طوسی، شیخ مفید و مقدس اردبیلی در رد این مکتب کتاب‌ها نوشته‏‌اند.
حسن بصری از پیشروان و مشایخ صوفیه است که مورد احترام همه صوفیان ادوار بعد بوده است اما چه می‌‏توان کرد که او سیمای روشن و موجهی در احادیث شیعی ندارد. علی (عليه السلام) او را برادر شیطان خواند و از او به عنوان سامری امت یاد کرد.[6] امام محمد باقر(عليه السلام) او را جاهل اهل بصره می ‏داند[7] که اگر به شرق و غرب عالم برود بهره ‏ای از علم نخواهد برد. نه تنها حسن بصری، که منصور حلاج نیز مورد طعن فراوان عالمان شیعه است. مهمترین اثر در رد وی کتاب الرد علی الحلاج است که شیخ مفید آن را به نگارش درآورده است. طبرسی عاقبت کار وی را غلو دانست.[8]
بنا به روایات این کتب، حلاج ادعای وکالت ولی عصر(عليه السلام) داشت و به همین سبب به ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی مراجعه نمود. وی بر حلاج طعن زد و حلاج برای اثبات ادعای خویش به علی بن حسین بن بابویه مراجعه کرد اما در مجلس وی، به دستور ابن بابویه او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و از قم بیرون کردند.[9] کسانی چون بایزید بسطامی، محیی الدین بن عربی، شاه نعمت الله ولی، و… همواره مورد طعن تعدادی از علمای متقدم و متأخر شیعه بوده‏ اند. در ذیل به تعدادی از احادیثی که در طعن صوفیه وارد شده است اشاره خواهیم کرد:
الف) شیخ بهایی در کتاب کشکول خویش از پیامبر روایت کرده که فرمود: «لاتقوم الساعة حتی یخرج قوم من امتی اسمهم صوفیة لیسوا منی و انهم یهود امتی… هم اضل من الکفار و هم اهل النار.»[10]
ب) شیخ مفید از امام هادی (عليه السلام) روایت کرده که: «الصوفیه کلهم مخالفونا و طریقتهم مغایره لطریقتنا و ان هم الا نصاری او مجوس هذه الامة».[11]
ج) مقدس اردبیلی به اسناد خود از امام رضا (عليه السلام) نقل کرده که فرمود: «لایقول بالتصوف احد الا لخدعة اوضلالة او حماقة و اما من سمّی نفسه صوفیاً للتقیة فلا اثم علیه».[12]
با توجه به دو مقدمه فوق آیا نمی‌توان گفت که عرفان اسلامی در عالم اسلام دارای ظهورات متفاوتی بوده است و تصوف تنها یکی از این جریانات است؟ می‌‏توان سخن از عرفان شیعی‏ هم کرد.

پی‌نوشت:
[1] . محمد تقی مصباح یزدی، عرفان و حکمت اسلامی، فصلنامه معرفت، شماره 21، 1388
[2] . عبدالله فاطمی نیا، همان.
[3] . محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی، نشر کرامت، چاپ سوم، 1378، ص 21.
[4] . همان، صص 26-22.
[5] . علی شیخ الاسلامی، مقاله «عرفان علامه طباطبایی»، نشریه قبسات، تابستان 1381، ص 7.
[6] . طبرسی، احتجاج، ج 1، دارالکتب الاسلامیه، ترجمه بهراد جعفری، چاپ اول، تهران، 1381، ص 371.
[7] . همان.
[8] . حر عاملی، نقدی جامع بر تصوف، ترجمة عباس جلالی، انصاریان، چاپ اول، 1383، ص 247.
[9] . همان، ص 249.
[10] . همان، ص 30.
[11] . همان، ص 31.
[12] . همان.

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.