عرفان را نمی توان باور صادق موجه دانست
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عده ای معتقدند که میتوان عرفان را تحت باور صادق موجه گنجاند و برای خود دلایلی ذکر کردهاند، اما ما بر این باوریم که نمیتوان عرفان را «باور صادق موجه» محسوب نمود و دلایل خود را در اینجا ذکر میکنیم.
- کشف و شهود و تجربه عرفانی از سنخ علم حضوری است. حال آنکه باور صادق موجه تنها به علم حصولی تعلق میگیرد. به همین دلیل عده ای به درستی knowledge را معرفت حصولی ترجمه کردهاند.[1] چرا که اولاً علم حضوری باور نمیباشد زیرا متعلق باور همواره یک گزاره است و گزاره خود نوعی علم حصولی است. ثانیاً علم حضوری صادق نیز نمیتواند باشد چرا که اساساً صدق و کذب در علم حضوری معنا ندارد. در دایره علم حصولی است که صدق و کذب راه پیدا میکند. ثالثاً و از همه مهم تر اینکه علم حضوری موجه نیست؛ چرا که موجه بودن به این معناست که صادق بودن باور را بتوان از طریق سیر استدلالی اثبات کرد. حال آنکه در علم حضوری و یا به تعبیری تجربه عرفانی، تفکر و استدلال راه پیدا نمیکند. پس با توجه به مقدمات فوق تجربه عرفانی را به هیچ عنوان نمیتوان «باور صادق موجه» دانست.
- فرض کنیم که از خود تجربه عرفانی فاصله گرفتیم و وارد مقام تفسیر شدیم. در این مقام البته ما با علم حضوری سروکار نداریم بلکه با یک سلسله گزارهها رو به رو هستیم که از سنخ علم حصولی هستند و میتوانند مشمول صدق و کذب گردند. با این فرض میتوان گزارههای عرفانی را باور صادق خواند اما همچنان در موجه بودن خود دچار مشکل هستند. درواقع عارف نمیتواند اثبات نماید که چرا باورش صادق است. چرا که اولاً تجارب عرفانی کاملاً شخصی هستند و نمیتوان نسبت به آنها هیچ گونه معرفت قابل انتقال به عموم به دست آورد. ثانیاً در مقام تفسیر، عارف از اعتقادات و مفاهیم فرهنگی که از آن متأثر بوده بهره میگیرد و تجربه عرفانی خویش را در چارچوب آن شکل میدهد. این عوامل روان شناختی و محیطی هستند که تجربه را میسازند، نه دلایل عقلی و استدلالی. به تعبیر دیگر مقام تفسیر بیش از آن که مدلول دلیلی باشد معلول علتهاست.[2]
به عنوان مثال ابن عربی در فتوحات مکیه برای تخفیف شیعیان مدعی میگردد که آنان را به صورت خوک مشاهده کرده است. نه آیا این بیان ناشی از فرهنگ ضد شیعی دوران وی است؟ با توجه به بیانات فوق میتوان گفت که عرفان را نمیتوان یک باور صادق موجه محسوب کرد. مگر آنکه تعریف خویش را از معرفت چنانکه پلانتینگا [3] معتقد است عوض نماییم. وی به جای «موجه» قید «تضمین شده» را به کار گرفت و معرفت را «باور صادق تضمین [4] شده» دانست.[5] چنان که گفتیم مراد ما از علم در این معنا از عرفان، مجموعه گزارههایی بود که توسط عامل وحدت بخشی به هم ارتباط یافتهاند. پس بهتر است این معنا را بیشتر و بهتر تبیین کنیم.
ارکان علم
هر علمی مشتمل بر سه رکن است: موضوع، مسائل و مبادی. موضوع هر علم همان چیزی است که در آن علم پیرامون عوارض ذاتی آن بحث میشود: «موضوع کل علم هو الذی یبحث فیه عن عوارضیه الذاتیه». مسائل علم چیزهایی هستند که عارض بر موضوع میشوند. به تعبیر دیگر گزارههایی هستند که تحت موضوع علم قرار میگیرند. مبادی گزارههایی هستند که به عنوان تکیه گاه علم برای اثبات گزارههایی دیگر به کار میروند. این مبادی خود به مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم میشوند. مباحثی از قبیل تعریف، فایده، مرتبه و آشنایی با اصطلاحات نیز تحت این عنوان قرار میگیرند.[6] با توجه به مطالب فوق درصدد بررسی ارکان علم عرفان خواهیم بود. البته مطالبی که ذکر خواهد شد در حوزه عرفان اسلامی اتفاق افتاده است؛ یعنی پیروان ابن عربی عرفان را به صورت دانش نظری شکل دادند و برای آن رئوس ثمانیه ذکر کردند.
ارکان عرفان
الف) موضوع عرفان
موضوع علم عرفان را مطلق وجود دانستهاند.[7] یعنی وجودی که حتی از قید اطلاق نیز خالی است. برخلاف فلسفه که موضوعش وجود مطلق است. به تعبیر دیگر موضوع علم عرفان وجود لابشرط است در حالی که فلسفه تنها به وجود «به شرط لا» میپردازد. پس میتوان گفت که موضوع علم عرفان بر همه علوم دیگر برتری و رجحان دارد. چرا که اولاً موضوع آن اعم از موضوعات علوم دیگر است. ثانیاً عمومیت آن با تمامیت و شمول و فراگیری همراه است. ثالثاً این عمومیت تنها به حیثیت مفهومی آن مربوط نمیشود بلکه وجود خارجی آن نیز اوسع از وجود خارجی موضوعات علوم دیگر است. رابعاً موضوع آن از حیث معنی، ابین و اظهر معانی است یعنی برای ادراک آن نیازمند هیچ معنای دیگری نیستیم. خامساً موضوع علم عرفان دارای اقدمیت است.[8] موضوع عرفان را اینچنین نیز تعریف کردهاند: «فموضوع هذا العلم هو الذات الاحدیه و نعوتها الازلیه و صفاتها السرمدیه».[9]
ب) مسائل علم عرفان
از آنجا که موضوع علم عرفان مورد ادراک و فهم احدی در عالم قرار نمیگیرد، به نظر میرسد نتوان مسائلی را در باب آن بیان کرد. برای رفع این مشکل گفتهاند که موضوع علم عرفان مطلق وجود است اما نه از حیث ذات بلکه از آن جهت که ارتباط با کثرات پیدا میکند. با این توضیح، مسائل عرفان را قضایایی میدانند که به وسیله آنها متعلقات حقایق و اسماء تبیین میگردد و در آن بحثهایی از قبیل جایگاه اسماء، موطن اسماء، متعلقات اسماء و نسبت و ارتباط میان اسماء و متعلقات آنها مطرح میگردد: «و اما المسائل هیهنا فهی عبارة عماتتبین به متعلقات هذه الحقائق و الاسماء من المراتب و المواطن و تخصیص کل منهما بموطنه و محتده.[10] همچنین چگونگی صدور کثرت از ذات احدیت، چگونگی بازگشت کثرات به آن، مظاهر اسماء الهی و نعوت ربانی، نحوه بازگشت اهل الله به سوی خداوند، نحوه سلوک و مجاهدت اهل الله و بیان نتیجه هر یک از اعمال و اذکار در دنیا و آخرت را از مسائل عرفان ذکر کردهاند: «و مسائله کیفیة صدور الکثرة عنها و رجوعها الیهما و بیان مظاهر الاسماء الالهیه و النعوت الربانیه و بیان کیفیة رجوع اهل الله الیه و کیفیة سلوکهم و مجاهداتهم و ریاضاتهم، و بیان نتیجة کل من الاعمال و الافعال و الاذکار فی دار الدنیا و الاخرة علی وجه ثابت فی نفس الامر».[11]
ج) مبادی عرفان
تعریف عرفان، فائده آن و بررسی اصطلاحات عرفا را از مبادی تصوری عرفان میدانند. همچنین مبادی تصدیقی عرفان را یکسری حقائق بدیهی میدانند که سایر مسائل غیر بدیهی از آن مستفاد میگردد: «و مبادیه، معرفة حده و فایدته و اصطلاحات القوم فیه، و ما یعلم حقیقة بالبدیهة لیبتنی علیه المسائل»[12] در بیانی دقیق تر تصور ذات، تصور اسماء ذاتی، تصور اسماء صفات، تصور اسماء افعال و تصور روابط و نسبت بین اسماء را از مبادی تصوری عرفان ذکر کردهاند: «و اما مبادیه المختصة به فالتصوریه منها هی تصور امهات الحقائق اللازمة للوجود الحق سبحانه المسماة عند القوم بالاسماء الذاتیه و ما یلبسیها من اسماء الصفات، ثم اسماء الافعال و اسماء النسب و الاضافات الواقعة بین کل منها»[13] همچنین حکم به ثبوت اسماء یا حکم به ثبوت لوازم این اسماء را از جمله مبادی تصدیقی علم عرفان دانستهاند: «و التصدیقیه منهاء هی الحکم علیها بثوبوتها فی نفسها او بثبوت بعض لوازمها لها».[14]
رئوس ثمانیه عرفان
1 ـ تعریف علم عرفان: شناخت خداوند به وسیله اسماء وصفات و مظاهرش را عرفان گویند. درواقع سعی بر این است که در سایه شناخت اسماء و صفات خداوندی، به شناخت پروردگار نائل شویم. چرا که «لاتفکروا فی ذات الله و تفکروا فی آلاء الله»[15] مگر نه اینکه شناخت خداوند از حیث ذات برای وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) نیز ناممکن است؟ به همین دلیل است که گفتهاند:
در آلاء فکر کردن شرط راه است ولی در ذات حق محض گناه است.[16]
2 ـ مرتبه عرفان: از آنجا که موضوع این علم اشرف همه موضوعات است، آن را در صدر سایر علوم مینشانند.
3 ـ مدون عرفان: عده ای محیی الدین بن عربی را به عنوان مدون این علم میشناساند. در عین حال عده ای دیگر افلوطین را مقدم بر ابن عربی میدانند.
4 ـ ابواب عرفان: میتوان ابواب عرفان را به ترتیب زیر بیان کرد:
- مباحث وجود
- اسماء و صفات الهی
- اعیان ثابته.
5 ـ انحاء تعلیم: روش این علم مانند فلسفه، روش عقلی و استفاده از براهین و استدلالات است.
6 ـ جنس علم عرفان: علوم را در یک تقسیم بندی به آلی و اصولی تقسیم کردهاند. اصالی علمی است که خود آن مورد اهمیت و مد نظر است و مقدمه ای برای علوم دیگر محسوب نمیشود. برخلاف علم آلی که مقدمه ای برای رسیدن به علم اصالی است. عرفان نه مانند فلسفه است که مقدمه ای برای عرفان باشد و نه مانند منطق است که آلی محض است. بلکه عرفان را علم اصالی محض میدانند.[17]
7 ـ فایده عرفان: علم به خداوند و اسماء و صفاتش سالک را یاری میدهد که خود را آماده سلوک نماید. نه آیا وی با آگاهی و معرفت خود را در طریق سلوک و معرفت استوارتر مییابد؟
8 ـ وجه تسمیه: دو دلیل را میتوان برای وجه تسمیه عرفان ذکر کرد:
- از آنجا که هدف و غرض از این علم معرفت خداوند است آن را عرفان نام نهادهاند.
ـ به دلیل آنکه روش بحث و بررسی در این علم براهین و استدلالات نظری است آن را عرفان نظری خواندهاند.
منبع: سایت جماران
پینوشت:
[1]. علی پایا، فلسفه تحلیلی، طرح نو، چاپ اول، تهران، 1382، ص 758
[2]. برای تفاوت علت و دلیل نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، صراط، چاپ اول، اسفند 1372، ص 367.
[3]. Alvin Plantinga
[4]. warranted
[5]. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: محمد علی مبینی، عقلانیت باور دینی از دیدگاه آلوین پلانتینگا، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1382
[6]. بیوک علیزاده، همان، ص 118 – 117
[7]. ابن ترکه، تمهید القواعد. صححه و علق علیه: حسن حسنزاده آملی، ناشر: الف. لام. میم. چاپ اول، 1381، ص 13
[8]. عبدالله جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، الزهراء، چاپ اول، زمستان 1372، ص 100.
[9]. داوود قیصری، رسائل قیصری، با تعلیق، تصحیح و مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، موسسة حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، 1381، ص 41.
[10]. ابن ترکه، تمهید القواعد، ص 256.
[11]. قیصری، رسائل قیصری، ص 41
[12]. همان، ص 42
[13]. ابن ترکه، تمهید القواعد، ص 25
[14]. همان.
[15]. جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، جامع صغیر، ج 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، صص 131
[16]. شیخ محمود شبستری، گلشن راز، ص 40
[17]. عبدالله جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ص 23

افزودن نظر جدید