انسان‏‌خدایی از منظر اکنکار

  • 1394/04/01 - 23:52
خداشناسی و انسان شناسی اکنکار آن‏‌قدر درهم‌‏آمیخته است که ناخودآگاه انسان را به «انسان‏‌خدایی» رهنمون می‌­سازد. شاید این ویژگی از آن نوع باشد که اکنکار از آیین مسیحیت به امانت گرفته است. همان‌‏گونه که پیش‌‌تر بدان اشاره شد، مسیحیت مرز بین انسان و خدا را درهم‌‏آمیخته است. هر چند مسیحیت تمام انسان‌‏ها را خدا و یا حتی فرزند خدا نمی‌‌داند، بلکه قابلیت...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خداشناسی و انسان شناسی اکنکار آن‏‌قدر درهم‌‏آمیخته است که ناخودآگاه انسان را به «انسان‏‌خدایی» رهنمون می‌­سازد. شاید این ویژگی از آن نوع باشد که اکنکار از آیین مسیحیت به امانت گرفته است. همان‌‏گونه که پیش‌‌تر بدان اشاره شد، مسیحیت مرز بین انسان و خدا را درهم‌‏آمیخته است. هر چند مسیحیت تمام انسان‌‏ها را خدا و یا حتی فرزند خدا نمی‌‌داند، بلکه قابلیت خدا شدن انسان با آزمونی که عیسی (علیه‌‌السلام) از آن سربلند درآمد به اثبات رسید. اکنکار نیز مرتبۀ عالی «انسان خدایی» را در رخ ماهانتا به تصویر کشیده است. این شبه‏‌آیین در انتهای راهِ خداشناسی و وصل‌‌های پیاپی، نوید خدا شدن و با خدا درآمیختن را به انسان می‌‌دهد.

کتاب مقدس ادعایی اکنکار در تعریف «جیوان موکتی» که حدّ اعلای آگاهی انسانی برای رسیدن به خدا است می‏‌نویسد: «هنگامی که آدمی خود را تماماً از ارزش‌‌های جهان پیندا مبرّا کند، اکشار آغاز می‌شود و نوای بهشتی به خلسه‌­اش می‌­برد. در این رو در رویی است که درمی‌­یابد اصلاً راهی وجود نداشت، چون جایی برای رفتن نیست. عالم همه در ابدیّت است و او خود کانون منحصر به‌ فرد و نقطۀ بنیادین همۀ عالم است.»[1] در این جملات، انسان به جایی رسیده است که بر جای خدا تکیه زده و کانون منحصر به فرد عالم شده است. «پال» در جایی دیگر می‌گوید: «وقتی آدمی این راه را بیابد، ناگهان راز اعصار بر او مکشوف می‌‌شود؛ رازی که ساده‌‎ترین چیز ممکن است؛ این‌‏که هر یک از ما خودِ حقیقتیم. ما حقیقت زنده­‌ایم (تجسّد خودِ خدا). یعنی هریک از ما خودِ خداییم، نه بخشی از تمامیّت بزرگ حقیقت!»[2] رابطۀ بین انسان و خدا نیز در این شبه‌‏آیین‏، رابطه‌‌ای کاملاً وهم‌‏آلود است. هیچ‌‏کس نمی‌‌داند هدفش از وصل و نایل آمدن به درجات بالا، هدفی الهی است یا این‌‌که صرفاً برای آرامش و تعالی خود، به این اعمال و افعال دست می‌­زند. اکیست نمی‌‌داند در راه خداست که چشم بر نفسانیات خود می‌­دوزد یا برای آرامش روحی و روانی خویشتنِ خویش چنین می‌کند! اصلاً انسان نمی‌‌داند آیا واقعاً خدایی غیر از خود او وجود دارد یا خود او همان خدایی است که در جست‌‏وجویش دور جهان را گردیده است! او نمی‌‌داند انسان در سیر مراحل زندگی خود به منظور خدا شدن گام بر­می‌­دارد یا در پی خدایی معهود است!

«انسان خدایی» که در این شبه‏‌آیین‏ رسوخ نموده، پیروانش را دچار چنین مشکلات اندیشه‌­ای و ایمانی نموده است. به‌‏راستی وقتی انسانی بتواند خدای خود باشد، دیگر نیّت الهی داشتن چه معنایی می‌‏تواند داشته باشد! بالاتر این‌که وقتی خداوندِ آیینی مجبور باشد برای اعمال خداوندیِ خود در قالب انسان درآید، دیگر چگونه می‏‌توان بین خود و خدا تمایز قائل شد؟ این اندیشه که شاید خدای تجلّی یافته در روی زمین، خود من باشم، هرگز به انسان اجازه نمی‌‌دهد بین خود و خدا، مرزی قائل شود و حرمت او را نگاه دارد.

پال توئیچل دربارۀ انسان‌‏شدن خدا می‌‏نویسد: «پس این واقعیت است که خدا در مواقعی به مرتبۀ انسانی نزول پیدا می‌‌کند تا وظیفۀ رهبری روح را برای بازگشت به اقالیم خودش به انجام برساند.»[3] «پال» پس از این سخن بلافاصله نحوۀ تشخیص ماهانتا را به میان می‌‌کشد تا ناخودآگاه به ذهن مخاطب خطور کند که «خدای انسان شده» همان ماهانتاست. البته  (همان‏‌طور که گفتیم) «پال» هیچ ابایی از این سخن ندارد. شریعت­‌گریزی اکنکار دقیقاً از همین منظر قابل تحلیل است. شریعت و احکامی که شرایع آسمانی به آن قائلند به دلیل ارتباطی است که بین خدا و انسان وجود دارد. جایگاه دست نایافتنی­ و والایی که خدای ادیان دارد انسان را وادار می‌‌کند در مقابل شریعت او سر تعظیم فرود آورده، کُرنش نماید؛ اما آیینی مثل اکنکار چون رابطۀ معناداری بین انسان و خدا تعریف نمی‌‌کند، به تمسخر و استهزای شریعت و احکام الهی می‌­پردازد. وانگهی روشن نبودن جایگاه انسان در این دین‏‌واره، مانند بسیاری از ادیان و دین‏‌واره‏‌های دیگر باعث بروز مشکلاتی در نظام انسان‏‌شناسی و خداشناسی آن‏‌ها می‌‏شود. در این‌‌جا گوشه‌‏ای از مباحث انسان‏‌شناسی اسلام ارائه می‌‏شود تا استواری مبانی دینی اسلام در برابر این دین‌‏واره‌‏ها روشن گردد.

انسان هرچند در اسلام دارای جایگاه ارزنده‌‏ای است، هرگز به مرتبۀ خدا شدن دست نمی‌‏یابد. از منظر اسلام انسان می‌‏تواند خدایی شود و با رنگ و بوی خدا زندگی کند اما هرگز انسان مسلمان در مسند خدایی جای نمی‏‌گیرد. انسان کامل نیز دارای جایگاهی بسیار فرو دست‏‌تر از جایگاه دست نایافتنی الهی است. بحث انسان کامل در بخش ماهانتا طرح شده است؛ اما سزاوار است دربارۀ انسان مسلمان نیز توضیحاتی ارائه شود. استاد مطهری گوشه‌‏ای از مباحث انسان در اسلام را طرح کرده است که سزاوار است در این‌جا بدان اشاره‌ای اجمالی شود. در این‌‏جا به گوشه‏‌ای از سخنان فراوان استاد مطهری دربارۀ انسان‏‌شناسی اسلامی اشاره می‌‏شود: «انسان در جهان‏‌بینى اسلامى داستانى شگفت دارد. انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم‌‏القامه که ناخنى پهن دارد و با دو پا راه مى‏‌رود و سخن مى‏‌گوید نیست. این موجود از نظر قرآن، ژرف‏‌تر و مرموزتر از این است که بتوان آن‌را با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن انسان را مدح‏‌ها و ستایش‏‌ها کرده و هم مذمّت‌‏ها و نکوهش‏‌ها نموده است. عالى‌‏ترین مدح‏‌ها و بزرگ‌‏ترین مذمّت‌‏هاى قرآن، دربارۀ انسان است؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پست‏‌تر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودى است که توانایى دارد جهان را مسخّر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و نیز مى‌‏تواند به «اسفل سافلین» سقوط کند؛ این خود انسان است که باید دربارۀ خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایى خویش را تعیین نماید.[5]

پی‌نوشت:

[1]. شریعت‏ کی‏ سوگماد، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، بی‏جا، بی‏تا، ج1، ص 26.
[2]. نی نوای الهی، توئیچل، ترجمه مهیار جلالیانی، تهران، 1381، امیر قلم، ص 23؛ اک ‏ویدیا‏ دانش ‏باستانی‏ پیامبری، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، بی‏جا، 1376، ص 222.
[3]. اکنکار کلید جهان‏‌های اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، چاپ دوم، تهران، نگارستان کتاب، 1382، ص 129.
[4]. مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا، ج‏2، ص 268.
[5]. سودای دین‌داری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، قم، نشر صهبای یقین، ص 215.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.