آیا بی رغبتی علی علیه السلام نسبت به حکومت دلیل بر عدم قبول امامت است؟

  • 1402/06/21 - 11:31
اگر امام علی علیه السلام در همان آغاز بيعت را مى‏ پذيرفت، دشمنان و بويژه بنى اميه و طرفداران عثمان، او را متهم مى ‏كردند كه در كشته شدن عثمان دست داشته است و مى‏ گفتند كه علیه اسلام شورشيان را تحريك كرد تا عثمان كشته شود و خود مقام خلافت را تصاحب نمايد. امام علیه السلام با مقاومتى كه از خود نشان داد، اين اتهام را از خود دور نمود

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_یکی از دلائل مخالفین شیعه برای نفی امامت و عدم غصب خلافت، اظهار بیمیلی امام علی علیه السلام نسبت به خلافت است. می‌گویند اگر امام علی علیه السلام از طرف خدا به امامت منصوب شده بود، جکومت در نزدش بی ارزش نبود، چرا که در خطبه ای امام می‌فرماید: «و الله لهى أحب إلى من إمرتكم إلا أن اقيم حقا أو أدفع باطلا. ».به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش، برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه با اين حكومت، حقى را به پا دارم و يا باطلى را دفع نمايم. [1]

پاسخ:

نکته اول: نكته اول: هدف رهبران الهی رسیدن به حکومت نیست. اصل حکومت داری برای آنها ارزشی ندارد بلكه حکومت وسيله‌‏اى براى هدايت و احقاق حق مردم است. ابن عباس مى‌‏گويد: قبل از جنگ جمل، امام على علیه السلام را ديدم كه مشغول وصله زدن به كفش خود بود. حضرت به من گفت: ارزش اين كفش چقدر است؟ گفتم: اين كفش كهنه ارزشى ندارد . حضرت فرمود: «و الله لهى أحب إلى من إمرتكم إلا أن اقيم حقا أو أدفع باطلا. » به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش، برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه با اين حكومت، حقى را به پا دارم و يا باطلى را دفع نمايم.با توجه به این جمله امام می‌فرماید: موقعی برای من حکومت ارزش دارد که بتوانم حقی را ادا و باطلی را دفع کنم

نکته دوم:

کسانی که می‌گویند امام علی علیه السلام اظهار بی‌رغبتی نسبت به حکومت داشته و این به معنای عدم قبول امامت است، چرا این حرف را در مورد ابوبکر نمی‌زنند، ابوبکر هم در جمله معروفی کرارا این جمله را می‌گقت:

اقيلونى، اقيلونى و لست ‏بخيركم. بار خلافت را از گردن من برداريد من بهترين افراد شما نيستم! [2]

انصاف این است که با توجه به این جمله، اهل سنت بگویند ابوبکر لیاقت حکومت را نداشت

نکته سوم: انصاف این است کسانی که به نهج البلاغه استناد می‌کنند با دقت فراوان کلمات دیگر امام را هم مطالعه کنند

امام  در خطبه‌های دیگر به سزاوار بودنش به خلافت استدلال می‌کند

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ

آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى‌‏دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى‌‏کند.او مى‌‏دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز اندیشه‏‌ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. [3]

نکته چهارم: اگر هم در موارد دیگری دیده شده است که امام از خود خلافت را دور می‌کرد، این به معنای عدم لیاقت امام برای خلافت نیست

 در این باره بد نیست نگاهی به تاریخ اهل سنت بیندازیم

ابن اثیر در تاریخ خود می‌نویسد: روز اول برای بیعت نزد حضرت رفتند و حضرت نپذيرفت. روز دوم رفتند، باز هم نپذيرفت. بنا به نوشته «ابن اثير» ، يك هفته طول كشيد، تا حضرت پذيرفت .

راستى چرا حضرت در همان روز اول نپذيرفت؟

در پاسخ به اين پرسش مى‏‌گوييم: اولا، اگر امام (ع) در همان آغاز بيعت را مى‌‏پذيرفت، دشمنان و بويژه بنى اميه و طرفداران عثمان، او را متهم مى‏‌كردند كه در كشته شدن عثمان دست داشته است و مى‏‌گفتند كه على علیه السلام شورشيان را تحريك كرد تا عثمان كشته شود و خود مقام خلافت را تصاحب نمايد. امام على علیه السلام با مقاومتى كه از خود نشان داد، اين اتهام را از خود دور نمود. البته بنى اميه و برخى ديگر از دشمنان على علیه السلام كوشيدند تا به نحوى امام را متهم نمايند ليكن با اين مقاومت، تلاش آنان به نتيجه نرسيد.

ثانيا، حضرت خواست كه از اين طريق، تعهد مردم را در برابر بيعت افزايش دهد. چونكه در اين زمان بحرانى، خليفه تنها در صورتى مى‌‏تواند زمام امور را در دست گيرد و با موفقيت به پيش ببرد و بر مشكلات فايق آيد كه مردم به طور گسترده از حكومت اطاعت كنند. به همين جهت حضرت در جريان بيعت فرمود: «و اعلموا إنى إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم و لم اصغ إلى قول القائل و عتب العاتب.» آگاه باشيد كه اگر دعوت شما را بپذيرم، طبق آنچه كه خود مى‌‏دانم با شما رفتار مى‏‌كنم و به سخن اين و آن و سرزنش كنندگان گوش نخواهم داد. [4]

ثالثا، امام على علیه السلام به يك سرى مشكلات توجه داشت. گر چه حكومت، حق مسلم آن حضرت بود، ولى با توجه به آن مشكلاتى كه در آن برهه زمانى رخ داد، در دست گرفتن زمان امور را به مصلحت نمى‌‏دانست. امام، به خوبى آگاه بود كه مردم مسلمان در زمان خلفا، بويژه در زمان عثمان از اسلام راستين فاصله گرفته‌‏اند. عثمان، پست‌ها و منصب‌هاى حكومتى را بدون رعايت ضوابط اسلامى‏به عده‏اى سپرد و در تقسيم بيت المال هم شيوه غير عادلانه‌‏اى را برگزيد . حال اگر حاكم بعدى بخواهد مردم را به سنت پيامبر صل الله علیه و آله وا دارد، با مخالفتهاى مردمى روبرو مى‏‌شود. به همين جهت فرمود: اى مردم!مرا رها كنيد چونكه شما طاقت تحمل اجراى حق و عدالت مرا نداريد. بدانيد كه اگر با من بيعت كنيد، مجبور مى‌‏شويد كه براى تصفيه جامعه اسلامى، دوران سختى را تحمل نماييد.

در واقع اين سخن حضرت، مانند سخن طبيب و جراح ماهرى است كه به بيمارى مى‏‌گويد: به پزشك ديگرى مراجعه كن، چونكه برنامه درمانى من سخت و سنگين است و تو تحمل آن را ندارى. منظور اين پزشك اين نيست كه خود را شايسته نمى‏داند و يا ديگرى را شايسته‏تر ميداند، بلكه منظورش اين است كه از آغاز كار، طرف را براى برنامه سنگينى كه در پيش دارد، آماده كند .

نکات بیشتر درباره نکته اخیر در آدرس زیر

http://www.adyannet.com/ar/node/5979

نتیجه:

1-سخن امام علی درباره بی‌اهمیتی حکومت دلیلی بر نفی خلافت الهی نیست. 2-امام در چندین جا به استحقاق خود بر خلافت استدلال می‌کند.

منابع:

[1] نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه .33
[2] الامامة و السياسة، دينورى ج 1 ص  14
[3] نهج البلاغه خطبه شقشقیه
[4] خطبه 93 نهج البلاغه

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.