جایگاه عقل در تصوف

  • 1398/01/31 - 22:52
در آیات و روایات مختلف عقل یکی از نعمت‌های باارزش خدا معرفی شده که حتی آمده کسی که خردمند و عاقل نیست، پلیدی در آنها نفوذ کرده است، این در حالی است که صوفیان ریشه عقل را زده و گویند فقط عشق و قلب است که انسان را به فنا می‌برد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در اینستاگرام مطلبی درباره‌ی جایگاه عقل و بی‌ارزش دانستن صوفیان نسبت به آن آورده شده که برخی از اقطاب صوفیه باب عقل و تفکر را در مسیر درویشی و سیروسلوک بر مریدان خود بسته‌اند و بزرگان و سردمداران تصوف با لطایف الحیلی، عشق و محبت را جایگزین عقل کرده‌اند. صوفیه با این شعار که سیروسلوک، کار عشق و دل است نه عقلی که سروکارش در امور استدلالی است، این‌چنین صلاحیت را از عقل در تدبیر و شناخت راه صحیح معنوی گرفته‌اند. یکی از صوفیان به این مورد اعتراض کرده و گفت: بنا بر مسلک صوفیه در احکام شرعی اطاعت از مراجع تقلید واجب بوده و در سیروسلوک اطاعت از قطب واجب است، لذا کسی مخالف عقل و شرع کاری انجام نمی‌دهد که این همه مهمل‌بافی کرده‌ای.
بنده به این صوفی گفتم: از بی‌عقلی شما دراویش است که علم و عقل را رها کردید و فقط به قلب و احساس روی آورده‌اید، همین شما صوفیان هستید که در بین مردم جا انداختید، در تقرب به خداوند متعال، قلب انسان پاک باشد کفایت می‌کند و با این ترفند مردم را از شرع جدا کردید.
صوفی: همیشه که عقل کارایی ندارد، بعضی چیزها با قلب و عشق حل می‌شود، تا احساس نباشد نمی‌توان عاشق خدا شد. فکر کنم این عشق و احساس در بین شما خیلی کم است. چون بین شما عارف خیلی کم است، اما در بین صوفیه عارف فراوان است و به‌خاطر همین عرفای صوفی بوده که خیلی از مردم جذب عرفان شده و به کمال الهی رسیدند.
گفتم: بهترین و ارزشمندترین نعمت در وجود انسان، نعمت عقل است، که عقل سلیم، انسان را از عاقلان و خردمندان قرار می‌دهد، به‌گونه‌ای که پروردگار عالم با این نعمت، انسان را نسبت به همه‌ی موجودات، افضل و برتر شمرده است .
صوفی: چه کسی گفته عقل برتر از همه چیز است، اگر قلب و احساس نباشد خداوند متعال آن‌طور که شایسته‌ی عبادت است پرستش نمی‌شد، این قلب و احساس است که انسان را به‌حق‌تعالی جذب می‌کند و حب حق را در دل او قرار می‌دهد.
گفتم: شما آنقدر شستشوی مغزی شدید که حتی آیات قران را هم قبول ندارید. ارزش و اهمیت عقل به‌قدری است که خداوند متعال رجس و پلیدی را در وجود بی‌خردان و بی‌عقلان قرار داده است: «وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[یونس/100] و خداوند پلیدی را بر کسانی قرار داده است که خردمند نیستند» با این اوصاف شما صوفیان، ارزش عقل را که از نعمت‌های خداوند است نادیده گرفته و حتی آن را انکار می‌کنید.
صوفی: چه کسی گفته صوفیه عقل را انکار کردند، نظر صوفیان این است که در کنار عقل و قلب، این قلب است که انسان را به فنا ‌رسانده و به خدا تقرب پیدا می‌کند.
گفتم: یکی از بزرگان شما به نام شيخ محمد لاهيجی، این حرف را زده است. چطور خبر نداری؟ وی معتقد است عارفی که واصل به حق شده و در مرحله‌ی فنا از خود بی‌خود شده، در واقع عقل او زایل شده و حتی سقوط تکلیف از او برداشته می‌شود.
صوفی: مدرک داری یا از خودت نظر می‌تراشی؟
گفتم: لاهیجی در این باره گفته: «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول می‌رسد و در بحر وحدت محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بی‌خودی مطلق بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل باز نیامده و چون مسلوب العقل گشتند، به اتفاق اولياء و علما تكاليف شرعيه و عبادات از اين طايفه ساقط است.»[1]
این ادعای شما صوفیان، کاملا معارض با آموزه‌های اسلامی و مخالف با دستورات ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) است. ائمه‌ی هدی (علیهم‌السلام) همیشه تا آخر زندگی خود، پایبند به شریعت و تکالیف الهی بودند و اگر بنا بر سقوط تکلیف باشد، این حضرات به‌خاطر قربشان به حضرت باری‌تعالی اولی‌ به ترک تکلیف‌اند؛ اما چون خداوند به انسان عقل داده، هر انسان عاقلی با خردمندی خود می‌فهمد که برای رسیدن به سعادت ابدی، باید به دستورات الهی عمل بکند.
صوفی: عشق جانان آتش است و عقل دود
عشق آمد در گریزد عقل زود
گفتم: شما صوفیان عشق را در برابر عقل قرار دادید، در حالی که بین عشق و عقل تضادی نیست. عقل به انسان آگاهی می‌دهد و عشق حرکت و جنبش دارد. عشق نیاز زندگانی انسان است، به هستی لطافت و زیبایی و رنگ می‌دهد ولی این عقل است که انسان را راهنمایی می‌کند. لذا آنهایی که می‌گویند «عشق آمد و عقل فرار کرد»، چیزی نفهمیدند که این دو را رقیب هم معرفی می‌کنند.

پی‌نوشت
[1]. لاهیجی محمد، مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز، زوار، چاپ پنجم، 1383 ش، تهران، ص 253.

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

اینکه شناخت و معرفت شهودی برتر از روش استدلالی هست، در فلسفه اسلامی هم اومده زیرا معرفت شهودی ناشی از علم حضوریه ولی استدلال از علم حصولی نشات میگیره و در علم حضوری خطا راه ندارد برعکس علم حصولی فهو المطلوب

بنده منکر شناخت و معرفت شهودی نیستم، اشکال بنده به این صوفیان این است که کلا عقل را کنار گذاشته و فقط به شهود پرداختند، که حتی در آثار اینان که با علم و عقل مخالفت کردند بسیار دیده میشود و اینکه کشف و شهودی حجت و دالّ بر کمال میباشد که از روی تقوا و تزکیه و تهذیب نفس نشأت گرفته باشد و به دنبال آن معرفة الله و لقاء الله حاصل شده باشد. فقط هم برای خود شخص حجت است اما کشف شهودی که این صوفیان نقل میکنند از نوع شیطانی است که مرتاضان هندی هم با ریاضت، این عمل را به راحتی انجام میدهند. مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: بزرگترين رياضت دينداری است. لذا كاری كه مرتاضان هندی انجام می دهند و بعضی قوايشان را نابود می كنند، اين هنر نيست!! هنر آن است كه شهوت و غضب و ساير قوا باشند اما تحت كنترل دستورات دين وعقل قرار بگيرند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.