پله‌ی عشق یا پله‌ی فرار از تکلیف

  • 1397/03/27 - 15:43
چگونه است که بزرگترین عارفان ما در طول تاریخ، از بزرگترین متشرعان و تکلیف مداران روزگار خود بوده‌اند؟ بنابراین عارفِ اصیل و بنامی که از مکتب اهل بیت(علیهم السلام) درس گرفته باشد، هرگز بعد از رسیدن به مراحل عرفانیِ بالا، سخن از رفع تکلیف و به نوعی آزادیِ از قید و بند آن را به میان نخواهد آورد.

کوتاه نوشته:

محمد علی طاهری سرکرده عرفان حلقه برای برخوردهای انسان در مقابل هستی، دو نوع مواجهه و پله را مطرح می‌کند. پله عقل و پله عشق. در واقع این دو پله از لحاظ ماهیت و چگونگی کاملاً باهم متفاوت بوده و عارف هنگام ورود به هر کدام از این دو مرحله باید از دیگری تبری جسته و آن را اِنکار کند. محمد علی طاهری با توصیف دنیای عرفان به دنیای بی‌ابزاری؛ به نوعی آن را فاقد هر گونه فن و روش دانسته است. او در این‌باره می‌گوید: «نظر به این‌که دنیای عرفان دنیای عشق است، پس فاقد هرگونه فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت و استدلال، سعی و کوشش و... بوده و دنیای بی‌ابزاری است.» [انسان از منظری دیگر، ص67] همچنین او دنیای عرفان را دنیای ماورای تکلیف دانسته و به نوعی دنیای خارج شدن از قید و بند تکلیف توصیف می‌کند.
در پاسخ این ادعای طاهری باید گفت: چگونه است که بزرگترین عارفان ما در طول تاریخ، از بزرگترین متشرعان و تکلیف مداران روزگار خود بوده‌اند؟ بنابراین عارفِ اصیل و بنامی که از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) درس گرفته باشد، هرگز بعد از رسیدن به مراحل عرفانیِ بالا، سخن از رفع تکلیف و به نوعی آزادیِ از قید و بند آن را به میان نخواهد آورد.

مطلب تفصیلی:

محمد علی طاهری سرکرده عرفان حلقه برای برخوردهای انسان در مقابل هستی، دو نوع مواجهه و پله را مطرح می‌کند. پله عقل و پله عشق. در واقع این دو پله از لحاظ ماهیت و چگونگی کاملاً باهم متفاوت بوده و عارف هنگام ورود به هر کدام از این دو مرحله باید از دیگری تبری جسته و آن را اِنکار کند.
طاهری در این‌باره می‌گوید: «سخت‌ترین مرحله برای عارف زمانی است که می‌خواهد از روی پله‌ی عقل به پله‌ی عشق گام بگذارد؛ در این صورت عقل برای این حرکت ایجاد مانع کرده، ضمن انکار چنین پله‌ای، او را به طور کلی از این کار برحذر می‌دارد.»[1] بنابراین عارف برای رسیدن به پله‌ی عشق، باید از پله‌ی عقل برائت جسته و به نوعی از قید و بندهای پله‌ی عقل خود را رهایی بخشد.
همچنین محمد علی طاهری با توصیف دنیای عرفان به دنیای بی‌ابزاری؛ به نوعی آن را فاقد هر گونه فن و روش دانسته است. او در این‌باره می‌گوید: «نظر به این‌که دنیای عرفان دنیای عشق است، پس فاقد هرگونه فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت و استدلال، سعی و کوشش و... بوده و دنیای بی‌ابزاری است.»[2] در ادامه او از این گفته‌ها نتیجه‌گیری مطلوب خود را کرده و درتعریفِ کلی از عرفان و خصوصیات آن، دنیای عرفان را ماورای تکلیف دانسته و به نوعی دنیای خارج شدن از قید و بند تکلیف توصیف کرده است. او می‌گوید: «دنیای عرفان دنیای ماورای تکلیف است، زیرا عشق دنیای انجام وظیفه نیست و برای رفع مسئولیت نیز نمی‌تواند باشد؛ دنیای عاشق بدور از حساب و کتاب‌های عقلانی است.»[3]
درپاسخ به این نوع برداشت و نتیجه‌گیریِ طاهری از عرفان باید گفت: چگونه است که بزرگترین عارفان ما در طول تاریخ از بزرگترین متشرعان و تکلیف مداران روزگار خود بوده‌اند؟ عارفِ اصیل و بنامی که از مکتب اهل بیت(علیهم السلام) درس گرفته باشد، هرگز بعد از رسیدن به مراحل عرفانیِ بالا، سخن از رفع تکلیف و به نوعی آزادیِ از قید و بند آن را به میان نمی‌آورد. در خصوص تکلیف مداری و اهمیت آن در بین عُرفای اصیل، شرح حال عارف صمدانی سید علی قاضیِ طباطبایی در اهمیت نماز مثال زدنی است. ایشان می‌گویند: «در این فکرم که اگر در بهشت نگذارند ما نماز بخوانیم، باید چه بکنیم.»[4] این خود نشان دهنده اهمیت تکلیف ودستور الهی در نزد عرفای الهی است.
باید گفت: دنیای عرفان تکامل یافته‌یِ دنیای تکلیف و عقل است، نه دنیای ماورای تکلیف! یعنی عارف در مراتب بالای از سیر و سلوک بیش از پیش به ارزش و اهمیت تکالیف الهی پی‌برده و خود را مقیدتر و مکلف‌تر ازقبل درمحضر خداوند می‌بیند. بنابراین دنیای بی‌ابزاری و ماورای تکلیف که در عرفان حلقه مطرح می‌شود؛ هیچ گاه نمی‌تواند دنیای سعادت و قرب به خدا باشد، چون قرب به خدا فقط از طریق عمل به دستورالعمل‌های مشخص شده قابل دسترسی است، نه با بهانه‌هایی مثل بی ابزرای و دنیای ماورای تکلیف.

پی‌نوشت:

[1]. طاهری محمد علی،انسان از منظری دیگر،نشر ندا، ص65.
[2]. همان، ص67.
[3]. همان ص 67.
[4]. هیئت تحریریه موسسه شمس الشموس، عطش، تهران، نشرموسسه شمس الشموس، ص 36.

تولیدی

دیدگاه‌ها

فکر می کنم سال هشتاد و پنج یا چهار یکی از دوستان به زور و اصرار من را چند جلسه به کلاس ایشان برد که آن زمان در زیرزمین ساختمانی در خیابان ستارخان تشکیل می شد و هنوز انقدر بزرگ نشده بود که به ساختمان باکلاس جردن برسد ...البته خودش صرفنظر از ادعاهایش چندان آدم بدی به نظر نمی رسید منتهی توسط گروهی احاطه شده بود که ظاهرا هیئت وزرای ایشان بودند و ماشالله هرکدام لیست طویلی از استعدادهای درخشان بودند که می شد سیرک کاملی راه انداخت تا خلق الله ببینند و شاخ دربیاورند ! در انتهای دوره هم یک فقره مدرک درمانگری به دست ما دادند و مفتخر به لقب درمانگری شدیم و در انتهای مدرک کذایی به شدت توصیه شده بود که مبادا در راه های شر از آن استفاده کنیم ! هرکس می دید واقعا امر بهش مشتبه می شد که نکند واقعا این مدرک به درد کاری هم بخورد حالا خیر و شرش به کنار . چندسال قبل در یک میهمانی خانمی گفت من به یکی از مریضام فلان توصیه را کردم و من خیلی تعجب کردم چون اصلا به پزشک جماعت شبیه نبود . پرسیدم شما پزشک هستید گفت خیر . گفتم دندان پزشک ؟ فرمودند خیر بلکه درمانگر فلان سبک هستم و پیش شاگرد مستقیم آقای طاهری دوره دیدم ! گفتم پس همکاریم ! منتهی من پیش خودش دوره دیدم و هنوز جرات نکردم جائی عنوان کنم ! واقعا ای کاش به درد می خورد و خودم از همه برای درمان واجب ترم ! از شوخی گذشته بدترین عارضه این گونه مکاتب خرد گریزی و ادعای انواع میانبرها در علم و دین است که برای جوانها یا افراد دیگر می تواند دام و تله بزرگی باشد

اما در ادامه پرحرفی ها عرض کنم که مکتب طاهری چندان هم بومی به نظر نمی رسید و خودش هم تسلطی به متن های کلاسیک کهن و ادبی عرفان سنتی ایران نداشت . بیشتر شبیه مکاتبی بود که متعلق به قومیت های مختلف آمریکای لاتین هستند و در دهه شصت موج ترجمه های آنها به ایران رسید مثل کارلوس کاستاندا که در آن هم تاکید زیادی بر کوتاه کردن راه طریقت و یک شبه عارف کامل شدن توسط معجزات استاد !( فلان پیرمرد بیسواد معتاد به قارچ های توهم زا یا پیوتل ) شده است . دقیقا برعکس مکاتب ایرانی همگی بر سیروسلوک تا آخرین لحظه عمر و سالهای طولانی برای مرحله دارند و این حرف بایزید را حتما شنیده اید که می گوید سالها آهنگر نفس خویش بودم و....از همه اینها گذشته رشد معنوی چیزی نیست که بشود فشرده و سریع انتقال داد . رشد معنوی که هیچ اگر من به شما بگویم یک شبه فوتبالیست می شوید قطعا به عقل من شک خواهید کرد تا چه برسد به عرفان و رشد به مراحل بالای معنوی و....همان حکایت همیشگی مدعی و..دست غیبی که بر سینه نامحرم می خورد بدون استثنا..

با سلام مجدد محمد علی طاهری با مخلوط کردن عرفانهای شرقی و غربی نوعی عرفان التقاطی با تناقضات بسیار زیاد با تفاوت و فاصله بنیدین از آموزه های اسلامی را به وجود آورده است. یک سری نکات کلیدی مشترک در آثار مروجین عرفانهای کاذب وجود دارد که عرفان حلقه هم از آن مستسنی نیست. مثل نحوه تعریف و برداشت از عشق، عدم احساس گناه، یا صلح با همه کس و همه چیز، انسان شمول بودن(منظور از انسان شمول بودن یعنی هر کسی با هر عقیده و عدم عقیده میتونه وارد این فرقه ها بشه، البته این هم نوعی عوام فریبی برای جذب افراده) یا بسیاری از آموزه های عرفان حلقه شبیه فرقه ریکی که در قرن ۱۹ توسط میکائواوسویی ژاپنی بنیان گذاری شده میباشد. بنابراین فرقه حلقه از ناآگاهی و تشنگی مردم به آموزه های اسلامی سوء استفاده کرده و از این طریق به دنبال رسیدن به قدرت و شهرت بوده است.

با سلام و عرض ادب متاسفانه محمد علی طاهری از همان ابتدای کار دارای انحرافات فکری و دینی بوده اند. در آثار منتشر شده از ایشان به تناقضات و اشکالات بنیادین و اساسی برخورد میکنیم. مثل تناسخ، رسیدن به خدا فقط توسط شعور کیهانی، عدم توسل به اهل بیت، تطهیر یزید لعنت الله، کشیدن ترمز دستی نماز، اختلات زن و مرد، و... ایشان در ابتدای کار چون هنوز به تجربه لازم و همچنین شهرت ظاهری نرسیده بودند به همین خاطر خیلی از ادعاها و انحرافات فکری را به صورت علنی مطرح نمیکردند، ولی بعد از مدتی بیش از پیش تفکرات انحرافیشان بروز و ظهور پیدا کرد. متاسفانه اطرافیان او هم که به خاطر رسیدن به مطامع دنیوی دور ایشان جمع شده بودند، با دادن هندوانه های توهم زای زیر بغلی، ایشان را به عنوان معلم عرفان و همچنین درمانگر معرفی کرده و باعث به وجود آمدن دکانهای شیادی در جامعه اسلامی شدند. از طرفی متاسفانه این گونه فرقه ها با دادن وعده های درمان شدن در اسرع وقت و رسیدن به خدا با گذراندن چند ترم افراد را مجاب به شرکت در اجتماعات خود کرده و به غیر از به جیب زدن پول های کلان، باعث انحرافات فکری و دینی در اذهان بسیاری از مردم میشدند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.