رازی که زن نقابدار از مولایمان شنید

  • 1396/05/17 - 22:59
معاندین کوشیدند حکایت مواجهه زن نقابدار با امیرالمؤمنین را نقطه ضعفی در زندگانی مولایمان علی (علیه السلام) بخوانند. لیکن ما از آنان تشکر می‌کنیم که فضیلتی از فضائل حضرت را بر ما آشکار کردند! زنی نقابدار وارد مسجد شد و با تندی با مولا سخن گفت. آنجا بود که حضرت، اسراری از زندگانی آن زن را به او عرضه کرد. شنیدن این رازها همان، و پی بردن آن زن به حقانیتِ امیرالمؤمنین همان...

کانال‌ها و پیج‌های باستانگرایان و معاندین، مدتی است که در اقدامی عجیب در حال انتشار داستانی از زندگانی امیرالمؤمنین (به نقل از بحارالانوار علامه مجلسی) هستند: «امیرالمؤمنین علی (ع) بر منبر بود، که زنی نقابدار وارد شد، که امیرالمومنین پدر و برادر او را (در جنگ‌های زمان‌های پیامبر) کشته بود. زن گفت: این مردی است که عزیزان مرا کشته است! امیرالمومنین به او نگاهی انداخته و فرمودند: ای کسی که خون حیض از جایی می‌بیند که دیگر زنان نمی‌بینند! ای زن جسور و بی‌باک، ای زن بد دهان، ای زن مرد نما، ای زنی که بر آنجایش (آلت‌ تناسلی‌اش) چیزی آشکارا آویزان است. زن از این گفتار ساکت شد و خارج گشت تا اینکه عمر بن حریث (که از دشمنان امیرالمؤمنین بود) به دنبال او راه افتاد و به او گفت: ای زن، چه بسیار چیزهای عجیبی که پسر ابوطالب به ما می‌گوید! این خانه ی من است. داخل شو و من همسرانی دارم تا نگاه کنند و ببینند که این درست است یا نه و در قبالش به تو پاداشی خواهم داد. زن وارد خانه شد و عمرو بن حریث به همسرانش دستور داد تا نگاه کردند و دیدند بر فرج آن زن چیز عجیبی آویزان است. سپس آن زن گفت: علی بن ابی‌طالب از چیزی خبر داد که هیچ کس از آن خبر نداشت جز مادرم! (بحار الانوار، ج 34، ص 256)
با این سخن دیگر نباید جای شبهه‌ای باقی مانده باشد که حضرت با بیان حقایقی از یک شخص نقابدار، علم غیبی خود را به دیگران و آن زن نمایان نمودند، به طوری که آن زن بدون هیچ سخنی به حقانیت امیرالمؤمنین آگاه شد. این حدیث از فضائل حضرت امیرالمومنین است که هر شیعه ای با افتخار آن را نقل خواهد کرد.

علامه مجلسى، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1404 هجرى قمری

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

کانال تلگرامی نقد و بررسی زرتشت و باستانگرایی، مربوط به تیمِ ادیان‌‌نت: @n_bastan

متن عربی حدیث: أحمد بن محمد بن عیسى عن عمر بن عبد العزیز عن غیر واحد [من أصحابنا] منهم بکار بن کردم وعیسى بن سلیمان عن أبی عبد الله علیه السلام قالوا سمعناه یقول: جاءت امرأه متنقبه وأمیر المؤمنین علیه السلام على المنبر، وقد قتل أخاها وأباها فقالت: هذا قاتل الأحبه. فنظر إلیها أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: یا سلفع یا جریه یا بذیه یا متکبره، یا التی لا تحیض کما تحیض النساء، یا التی على هنها شئ بین مدلى. فمضت [المرأه] وتبعها عمرو بن حریث – وکان عثمانیا – فقال: یا أیتها المرأه إنا لا نزال یسمعنا [علی] العجائب، ما ندری حقها من باطلها، وهذه داری فادخلی فإن لی أمهات أولاد حتى ینظرن حقا ما قال أم باطلا؟ وأهب لک شیئا. فدخلت [المرأه بیت عمرو] فأمر أمهات أولاده فنظرن إلیها، فإذا شئ على رکبها مدلى فقالت: یا ویلها اطلع منها علی بن أبی طالب على شئ لم تطلع [علیه] إلا أمی أو قابلتی. قال: ووهب لها عمرو بن حریث شیئا. [بحارالانوار: ج۳۴، ص۲۵۷، ح۱۰۰۳]

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.